حالا ما هستیم و زیارت اربعین؛ استحباب زیارت اربعین به چه ثابت است؟ آیا متوقف است بر زیارت جابر؟ فرضاً اگر جابر روز اربعین در کربلا نبود (که یقیناً بود، وروایات معتبر دارد که در روز 20 صفر جابر بن عبدالله انصاری به کربلا رسید و موفق به زیارت شد)، ولی زیارت اربعین اگر بخواهیم ریشهاش را پیدا کنیم یک جهتش بحث زیارت جناب جابر است که مسئله تاریخی است، اصل استحباب زیارت امام حسین(ع) که امری مسلم وثابت شده است، اما استحبای زیارت آن حضرت درخصوص روز اربعین جهت دیگری داردکه عمده هم همان است وآن دستوری است که حضرت امام صادق(ع) دارند که میفرمایند که در روز اربعین تو این گونه حضرت امام حسین(ع) را زیارت کن، واین همان روایتی است که عنوان شد و صفوان نقل میکند که امام صادق به من در رابطه با زیارت اربعین اینگونه فرمود که روز اربعین وقتی که روز شد اینگونه زیارت کن: السلام علی ولی الله و حبیبه …، یعنی حتّی اگر جابر به کربلا نمیآمد باز هم زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین استحبابش ثابت بود، گرچه جابر هم یقیناً آمده است، این هم علّت دیگری است، چون مفاد زیارت جابر هم خیلی بالاست، ومعارف عالی دارد، حالا خودش انشاء کرده یا از ائمه گرفته است نمیدانیم! ولی مضمون، مضمون بالایی است یعنی مضمون زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین که جناب جابر بن عبدالله انصاری فرموده است مضمونی است که با عمق عقیدتی شیعه انطباق صد در صد دارد، که نشان از کمال معرفت جناب جابر بن عبدالله انصاری است، آن وقت این معانی بلند را میدانست، شما ظرف زمانی را در نظر بگیرید در آن ظرف زمانی خاص این عبارات را بر زبان جاری کردن خیلی مطلب است. وبعید نیست که جابر بن عبد الله هم اصل زیارت را از ائمه گرفته باشد، وهم استحباب زیارت آن حضرت را در اربعین دانسته باشد، واز این رو سعی کرد که خود را در اربعین به کربلا برساند.
پس زیارت اربعین معلوم واستحباب زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین ثابت، وبلکه به تعبیر دقیق شیخ حر عاملی شدت استحباب زیارت آن حضرت در روز اربعین ثابت است.
پس در روز اربعین دو جنبه هست: یکی اصل استحباب زیارت سید الشهداء در این روز است که دستور ائمه هدی است، ودیگر هم این جهت است که جناب جابر در این روز موفق شد که با عطیه به کربلا آید وبه زیارت آن حضرت بشتابد.
بعد نوبت به طرح مسئلهی ثالثی می رسد که بحث معرفة الآراست، که آیا اهلبیت عصمت و طهارت در اربعین به کربلا رسیدند؟ و یا نرسیدند؟ و قضیه چگونه است؟
این به عنوان پیش درآمد و مقدمهی بحث. حالا ببینیم چقدر میتوانیم بحث را عرضه کنیم؛
نسبت به زیارت جابر در روز اربعین، شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه (که کتاب کوچکی است ودر مجموعهی نفیسه که کتابخانه آیت الله نجفی چاپ کرده است وجود دارد)، آنجا ص46 تصریح میکند: یوم العشرین منه(صفر) هو الیوم الذی ورد فیه جابر بن عبدالله الانصاری صاحب رسول الله(ص) و رضی الله تعالی عنه من المدینة إلی کربلاء لزیارة قبر سیدنا أبی عبد الله، فکان اول من زاره من الناس، روز بیستم صفر روزی است که جابر یار پیغمبر از مدینه خودش را به کربلا رساند، که موفق شود به زیارت قبر حضرت ابی عبدالله(ع)، و او اولین زائر سید الشهداست. این مطلب را شیخ مفید فرمود، و بعد از ایشان هم خیلیها چنین فرمودند.
شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ رضی الدین علی بن یوسف حلی، مرحوم کفعمی، علامه مجلسی، محدث نوری، همه اینها این مطلب را ذکر میکنند که در روز 20 صفر جناب جابر بهرای زیارت سید الشهداء(ع) به کربلا آمد.
بررسی شخصیت جناب جابر خود یک نشست مستقل میخواهد، ومن اینجا پیشنهاد میکنم که یک جلسهی خاص برای شناسایی جابر بن عبدالله انصاری در آینده ترتیب داده شود؛ او از بزرگان صحابه پیغمبر است، بسیار جلیل القدر است، در سنّ 94 سالگی یا بیش از آن از دنیا میرود، جناب جابر از شاهدان شب دوم عقبه است در قضیه منی، و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره است، او 18 جنگ را در رکاب پیغمبر بوده است، جنگ صفین را در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بوده است، به هر حال جزء السابقون السابقون بتمام معناست، از یاران امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام زین العابدین(ع) و امام باقر (ع) است، این روایت را شیخ کلینی با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل میکند که جابر هیچ گاه دروغ نگفته است! ، وی از راویان حدیث است که 1540 حدیث از او نقل شده است، برجستگی علمی جناب جابر در حدّی است که ذهبی با اینکه اختلاف مشرب با ما دارد از او به عنوان فقیه و مفتی مدینه در زمان خودش نام برده است. مرحوم سید محسن امین از او به عنوان یکی از اجلای مفسران قرآن نقل میکند، این جابر بن عبدالله انصاری است. آن روایت و مضمون آن زیارت نشان دهندهی عمق معرفتی جناب جابر است.
عطیه بن سعد عوفی که همراه با جابر در زیارت اربعین بوده وبرخی به غلط او را غلام جابر معرفی میکنند، ایشان هم از دانشمندان و مفسران است، او که توفیق حضور در کربلا را در رکاب جابر یافته، از مردان علم و حدیث است که از او روایات زیادی در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است، نقل است که وقتی به دنیا آمد، پدرش او را نزد امیر مؤمنان آورد واز ایشان خواست برای او اسمی بگذارد، و حضرت فرمود هذا عطیة الله، این دادهی خداوند است، خداداد است، و از این جهت اسمش عطیه شد. سرگذشت عجیبی دارد، پس از خروج ابن اشعث به سمت فارس فرار کرد، و حجاج به محمد بن قاسم ثقفی که فرماندار بود نوشت که عطیه را پیدا کن و به او بگو که علی بن ابیطالب را لعن کن، اگر لعن کرد که رهایش کن وگرنه چهارصد ضربهی شلاق به او بزن، و موی سر و ریشش را هم بزن، عطیه را دستگیر و احضار میکنند، به او میگویند علی را لعن کن، او از انجام این کار سرباز زد ، وضربات چهارصد گانه شلاق را در ولای امیرالمؤمنین(ع) به جان می خرد وتحمل میکنند. او مفسر قرآن است که میگوید من قرآن را سه بار با دید تفسیری و 70 بار با نگاه قرائتی بر ابن عباس خواندم، بنابر این او هم شخصیتی بسیار برجسته است.
جابر و عطیه به کربلا آمدند، زیارتشان را شیخ ابوجعفر محمد بن ابی القاسم محمد بن علی طبریِ امامی است در کتاب بشارة المصطفی صفحه 74 نقل میکند که عطیه میگوید به همراه جابر آمدم به قصد زیارت سید الشهداء، و خلاصه آنکه جابر در کنار فرات غسل کرد و با آن کیفیت خاص ذکر میگفت و بعد به من گفت که دستم را روی قبر بگذار که از حال میرود و سه بار یا حسین گفت و حبیب لا یجیب حبیبه تا آخر و بعد هم آن زیارت را خواند، زیارت بسیار عجیب است. بعد که زیارت تمام میکند به او میگوید بلند شو مرا به سمت خانه های کوفه ببر. گفت دستم را بگذار روی قبر، این قرینه است به اینکه آن وقت نمیدیده و این هم یک وجهی است که چرا جابر خود در کربلا حضور پیدا نکرد. این قضیه را طبری (از علمای شیعه) در بشارةالمصطفی دارد و خوارزمی (از علمای اهلسنت ) با یک مختصر فرقی در کتاب ارزشمند مقتل الحسین(ع) آورده است، مقتل خوارزمی کتاب خوبی است، با توجه به اینکه او مالکی هم هست ایشان هم همین قضیه را دارد، این یک روایت است.
یک روایت دیگری است که سید بن طاووس نقل میکند که یک فرقی دارد با زیارت اولی که طبری نقل کرده؛ آن روایت این است که باز هم تعبیر 20 صفر دارد که با جابر آمدم و همین قضیهی غسل را بیان میکند و مضمون زیارتش یک قدری فرق میکند ولی باز هم نشان دهندهی عمق معرفتی اوست و بعد هم زیارت حضرت علی اکبر دارد، زیارت شهدا و بعد هم زیارت قمر بنی هاشم(ع) اینجا انجام میدهد،واین همان زیارتی است که جناب جابر همراه با عطیه آمده است، اینجا نام همراه عطا ذکر شده است که هملن عطیه است.
مشخص هم نیست عطیه چگونه به جابر ملحق شد؟ دو تا احتمال میشود داد : یکی اینکه عطیه در آن سال به حج رفته باشد و بعد هم به همراه جابر از مدینه به سمت عراق و کربلا راه افتاده باشد، این یک احتمال است. احتمال دیگر اینست که جابر آمده از مدینه به کوفه و در واقع عطیه از کوفه به جابر ملحق میشود و به سمت کربلا میآید. هم روایت طبری و هم روایت سید بن طاووس اینجا مقیّد است به اینکه زیارت اینها در روز 20 صفر است.
در این دو روایت بحث زیارت جابر هست در روز 20 صفر در کربلا، اما خبری از ملاقات با امام زین العابدین در این نقل نیست. آیا اهلبیت به کربلا آمدند؟ بله، آیا جابر هم موفق به زیارت امام زین العابدین شد؟ بله، در چه زمانی؟ اینجا جای حرف است!
اما مرور اهلبیت در کربلا؛ ابن نما از بزرگان شیعه صاحب کتاب مثیر الاحزان است، ایشان متوفای 645 است، می نویسد: ولما مر عیال الحسین بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله انصاری رحمة الله علیه و جماعةً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقتٍ واحد، فتلاقوا بالحزن والاکتئاب والنوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحلاب؛ وقتی که اهل بیت ابی عبدالله(ع) به کربلا آمدند دیدند جماعتی از بنی هاشم با جابر برای زیارت امام حسین(ع) آمده اند، و اینها همدیگر را در یک زمان دیدند، ومشغول نوحه وسوگواری بر این مصیت جگرسوز شدند.
حالا این سؤال مطرح می شود که اهلبیت چه زمانی آمدند؟ وقتی آمدند که جابر قبل از آنها به کربلا رسیده بود، این یک. جابر هم تنها نیست و جماعت بنیهاشم همراه او بوده است،
اما نقل ابن طاووس؛ ایشان کسی است در بحث اربعین شخصیت جنجالی است! هم موافق تمسک به قول ابن طاووس میکند در لهوف، وهم مخالف تمسّک به قول ابن طاووس میکند در اقبال! او دو مطلب دارد که باعث شده است که هر کسی به یک سمت برود! اینجا سید بن طاووس در لهوف چه میگوید؟ (ویا به تعبیر صحیح تر ملهوف، چون خود سید در کتاب کشف المحجة که نام کتابهای تألیفی خود را می برد از آن به عنوان ملهوف یاد می کند) سید ابن طاووس در ملهوف می گوید: فوصلوا إلی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری رحمه الله و جماعةً من بنی هاشم و رجالاً من آل الرسول قد وردوا لزیارة قبر الحسین(ع) فوافوا فی وقتٍ واحد، وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم، اهلبیت به کربلا آمدند و جابر بن عبد الله انصاری و وجماعتی از بنی هاشم را دیدند آنجا بودند، مردانی از اهلبیت پیغمبر نیز بودند که همگی برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند، ، همه با هم یکجا ویک زمان بودند ومشغول گریه و اندوه بودند و لطم (به صورت وسینه زدن) شدند. ریشهی سینه زنی از آن زمان است، بلکه از روز عاشوراست.
از این بالاتر روایتی است که شیخ صدوق در امالی صفحه 233 از فاطمه بنت علی(ع) آورده است که میگوید: إلی أن خرج علی بن الحسین بالنسوة و ردّ رأس الحسین(ع) إلی کربلا، حضرت علی بن الحسین(ع) اهلبیت را آورد و سر مطهر ابی عبدالله(ع) را به کربلا بازگرداند، این را شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی آورده ودر واقع از جمله وقایع تاریخی مقتل سید الشهداء (ع) است که از طریق خاندان رسالت دست ما رسیده است، جریان کربلا به چند راه دست ما رسیده است، یک سری توسط خاندان رسالت چون حضرت امام زین العابدین(ع)، حضرت زینب(ع)، ام کلثوم(ع)، فاطمه بنت علی(ع) نقل کرده اند، و یک سری هم دشمنان نقل کردند، بنابر این روایت شیخ صدوق هم تصریح می کند به بازگشت به کربلا.
پس کسی نمیتواند منکر شود که اهلبیت به کربلا نرسیدند! اهلبیت به کربلا آمدند، حالا بحث در زمان است؛ پس تا اینجا چند مطلب عرض شد:
- استحباب اصل زیارت در اربعین،
- آمدنِ جابر در روز 20 صفر،
- بازگشت اهل بیت به کربلا.
اما آن روایتی که میگویند جابر آمده در 20 صفر، یک خصوصیتی دارد که او به همراه عطیه است.
آمدنِ اهلبیت به کربلا و دیدارشان با جابر هم این قید را هم دارد که جماعتی از بنی هاشم به همراه جابر بودند.
اینجا بحث مفصلی است که دو طرف قضیه هستند، و آن اینست که اهلبیت که به کربلا آمدند، چه زمانی رسیدند؟ 20 صفر همان سال رسیدند؟ ویا در سال بعد رسیدند؟ یا نمیدانیم چه زمانی رسیدند؟ سه قول است:
یک قول این است که اهلبیت در 20 صفر رسیدند، این قول عدهای است که قابل توجه هستند، همین زیارت جابر را بیان میکنند از یک طرف، ملاقات جابر با اهلبیت را هم بیان میکنند، میگویند جابر در روز 20 صفر آمده، ملاقات هم با اهل بیت در زیارتش انجام داده است، پس اهلبیت هم 20 صفر آمدند، ملازمه درست میکنند، و مرحوم قاضی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه بر این مطلب تأکید فراوان دارد، مرحوم قاضی طباطبایی امام جمعهی شهید تبریز بود که کتاب مفصلی در این زمینه اثبات اربعین اول دارد. اگر بخواهیم ریشه آن را پیدا کنیم شاید اول کسی که این معنا را گفت ابو ریحان بیرونی است متوفای 340 در کتاب الآثار الباقیة است، آنجا دارد که روز اول صفر سر مطهر سید الشهداء وارد مدینه میشود و در روز 20 صفر سر مطهر به بدن برمیگردد و در آن روز زیارت اربعین است، در ص422 می نویسد: و فی العشرین رد رأس الحسین(ع) إلی مجثمه حتّی دفن مع جثته و فیه زیارت الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام، اول کسی است که این معنا را دارد. یعنی در بیستم صفر سر حسین (ع) به بدن بازگردانده شد تا به همراه بدن دفن گردد، ودر آن روز زیارت اربعین است، که اهل بیت او پس از خروجشان از شام به زیارت او شتافتند.
قرطبی متوفای 678 در کتاب تذکرة نقل میکند که امامیه می گویند که سر مطهر بعد از گذشت 40 روز از شهادت به کربلا برگشت و هو یوم معروف عندهم یسمّون الزیارة فیه زیارت الاربعین، وآن روز معروفی است که نزد شیعه است که به آن زیارت اربعین می گویند.
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی متوفای 682 همین معنا را دارد که روز اول صفر روز عید بنی امیه است که سر مطهر ابی عبدالله را به شام وارد کردند، وبعد می گوید: و العشرون منه ردّت رأس الحسین إلی جثته، روز بیستم صفر سر مطهر به بدن بازگردانده شد.
شیخ بهائی متوفای 1030 در کتاب توضیح المقاصد سخنی راجع به اربعین دارد، (حالا در تعیین روز اربعین مطلب دیگری دارد که کار به آن نداریم)، میگوید: در روز اربعین کان قدوم جابر بن انصاری بزیارته واتفق فی ذلک الیوم ورود حرمه من الشام إلی کربلاء، قاصدین المدینة علی ساکنه السلام و التحیة، روز اربعین روز آمدن جابر است برای زیارت سید الشهداء، و آن روز، روز ورود اهلبیت از شام به کربلاست، که از اینجا به مدینه روند.
مناوی متوفای 1031 در فیض القدیر جلد 1 صفحه 205 آورده است: و الامامیة یقولون: الرأس أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد اربعین یوماً من المقتل، یعنی شیعه میگویند: سر مطهر به کربلا بازگردانده شد و به همراه بدن بعد از چهل روز از شهادت دفن گردید.
علامه مجلسی متوفای 1110 در رابطه با علّت استحباب زیارت سید الشهداء در روز اربعین میفرماید: و المشهور بین الاصحاب أن العلة فی ذلک رجوع حرم الحسین صلوات الله علیه فی مثل ذلک الیوم إلی کربلاء عند رجوعهم من الشام، و الحاق علی بن الحسین صلوات الله علیه الرؤوس بالاجساد. مشهور بین اصحاب آنست که علت آن بازگشت خاندان امام حسین(ع) در آن روز به کربلاست، بهنگام بازگشت از شام، وملحق ساختن سرها به بدنها توسط علی بن الحسین(ع) است.
شبراوی در الاتحاف بحب الاشراف می نویسد: و قیل أعید إلی الجثة بکربلاء بعد اربعین یوماً من مقتله. گفته شده است که سر به بدن پس از گذشت چهل روز بازگردانده شد.
شبلنجی متوفای 1322 می گوید: و ذهبت الامامیه إلی أنه أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعین یوماً من المقتل. امامیه می گویند: سر به بدن بازگردانده شد، وپس از چهل روز از شهادت در کربلا دفن گردید.
آقای میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب (پدر مرحوم حاج آقا شهاب اشراقی داماد مرحوم امام) یک کتابی دارد به نام الاربعین الحسینیه، کتاب بسیار خوبی است، او آدم متتبعی است، به نظرم میرسد کتابی که مرحوم قاضی طباطبائی در رابطه با اربعین نوشته است از همین دو سه صفحهی مرحوم اشراقی نوشته است جرقهاش زده شده باشد، چون ایشان همین حرفها را در قالب صدها صفحه پرورانده است، والبته تتبع بسیاری نموده است، ولی لبّکلام را مرحوم اشراقی بیان میکند ، جان سخن این است که بازگشت در اربعین اول استبعادی ندارد، و کسی نمیتواند بگوید که این بعید است و با دلیل استبعادی بخواهد رجوع اهلبیت را به کربلا رد کند. مرحوم قاضی طباطبائی هم کلام مفصلی وتتبع گسترده در همین محور دارد. اینها کلام موافقین است.
مخالفین هم عدهای هستند، خود سید بن طاووس است که در اقبال مطلبی دارد، علامه مجلسی، محدث نوری، محدث قمی، مرحوم آیتی، شهید مطهری در این گروهند.
برخی هم نتوانستند هیچ سمتی را بگیرند، ومتوقف شدند، مانند مرحوم طبسی نجفی.
چه باید کرد؟ تفصیل مطلب را در کتاب الایام الشامیه، وکتاب اربعین حسینی آورده ادم، وسخنان تک تک ایشان را آورده ویک داوری خاصی انجام داده ام که عزیزان را به مطالعه آن فرا می خوانم.