سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/31
6:25 عصر

پیشینه تشیع در میان اصحاب پیامبر اعظم(ص)

بدست دست نوشت در دسته تشیع، صحابه

عنوان: پیشینه تشیع در میان اصحاب پیامبر اعظم(ص)

موضوع: تشیع
سخنران: حجة الاسلام و المسلمین محمدامین پورامینی  
   

برگزار کننده: مدرسه عالی فقه و معارف اسلامی  


متن :

بسم الله الرحمن الرحیم


این موضوع از زوایای گوناگون قابل توجه است. دستانی در گذشته و اکنون در کار است که می‌کوشد شیعه را به عنوان پدیده‌ای که پس از پیامبر (ص) در میان امت اسلامی پدید آمد و با انگیزه‌های گوناگون شکل گرفت معرفی کند. از سویی دیگر باز هم در تبلیغات می‌خواهند شیعه و اصحاب پیغمبر (ص) را رو در روی هم قرار دهند. گویا شیعه با یاران پیغمبر و صحابه ارتباطی ندارد و به همه آنان با دید منفی می‌نگرد. محور دوم موضوع بحث ما نیست. دیدی که ما به صحابه داریم با آن‌چه در صحیح بخاری[1] آمده مطابق است که در روز قیامت پیغمبر اکرم عده‌ای از اصحابش را که به سمت جهنم برده می‌شوند می‌نگرد و ایشان می‌فرماید: خدایا! اصحابی اصحابی؛ اینان یاران من‌اند. به ایشان پاسخی می‌گویند: نه! لم یزالوا مرتدین علی اعقابهم منذ فارقتهم و در نقل دیگر آمده است: إنهم لیسوا من اصحابک إنهم ارتدوا بعدک علی ادبارهم القهقری؛ اینان از یاران تو نیستند. پس از تو، از تو به سوی جاهلیت روی گرداندند. واضح است که مقصود از جاهلیت، جاهلیت فکری است. بازگشتِ زمانی که نیست، بازگشت فکری است. اساس سخن ما این است که آن دسته از یاران پیغمبر که همراه ایشان بودند و پس از ایشان از راه و روش و منش رسول اکرم (ص) جدا نشدند، ما همگام با آن‌ها وهمراه با آن‌ها و دوستدار آنانیم. پس رویارویی و تقابل شیعه و صحابه از اساس درست نیست. بله! ما قائل به عدالت همه صحابه نیستیم وهر کسی باید پاسخگوی اعمال و کردار و رفتار خود باشد و این یک مشی منطقی و اندیشه‌ای عقلانی و منطبق با واقع‌گرایی است.

موضوع دیگر بحث پیدایش شیعه و زمان پیدایش شیعه است. اگر مراحل تاریخی را برای مذاهب در نظر بگیریم، اقدم المذاهب (قدیمی ترین مذهب)، مذهب شیعه است. گرچه عنوان مذهب جعفری از آن روی است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) با بهره‌گیری از شرایط خاص سیاسی اجتماعی دوره خود توانست نقش بی‌نظیری از خویش ایفا کند و با گسترش معارف اصیل اسلامی که ریشه در منبع وحی داشت علمدار و عنوان این مذهب گردد، ولی ریشه را باید در زمان پیامبر (ص) جست وجو کرد. البته امام صادق (ع) همان شخصیتی است که ابوحنیفه و مالک و کسانی این چنین نزد او درس خواندند و پس از آن نوبت به شافعی و احمد بن حنبل می‌رسد، پس در واقع اساس مذهب شیعه برمی‌گردد به استاد افراد یاد شده. روشن است که استاد بر شاگرد مقدم است.

خوب ببینیم معنای واژه شیعه چیست؟ جوهری در کتاب صحاح، جلد سوم، ص124 ماده (شیع) می‌گوید: شیعة الرجل اتباعه و انصاره؛ شیعه به معنای این است که از پیروان و یاران او شمرده می‌شود. این معنای لغوی است. پس شیعه به معنای پیروان، یاران، اصحاب و انصار است. ادعای ما این است که این واژه در دوره پیغمبر اسلام (ص) به شیعیان و اصحاب و انصار علی بن ابی طالب (ع) اطلاق شد و به کار رفت. در دوره رسول اکرم(ص) عده‌ای از یاران و صحابه که با علی بن ابی طالب (ع) همگام وهمراه بودند، و آن حضرت را بر دیگران ترجیح می‌دادند، و او را افضل می‌دانستند، افرادی مانند سلمان فارسی، عمار بن یاسر و مقداد، اینان را در همان دوره شیعه علی می‌شناختند. بسیاری از روایات اهل سنت شاهد این سخن است. این استفاده و اطلاق در دوره پیغمبر وجود داشته و تا کنون ادامه دارد و این بسیار مهم و اساسی است. اگر این، ثابت شود دیگر مجالی برای هیاهو و نسبت دادن شیعه به عبدالله بن سبأ، نمی‌ماند. البته بعضی منکر وجود عبدالله بن سبأ هستند و او را چهره‌ای افسانه‌ای می‌دانند. اگر هم وجود داشته باشد از غلات است و ربطی به تشیع ندارد اگر این کلمه و اطلاق و استعمال این واژه را دوره پیغمبر داشته باشیم شواهدی را بیاوریم میدانی برای این سخنان بیهوده نیست. برخی از یاوه سرایان گفته‌اند «شیعه، یک ریشه فارسی دارد» و حال آن که پژوهش تاریخی عکس آن را ثابت می‌کند که ریشه عربی دارد، مثلاً شهر قم ابتدا با اشعری‌ها (شیعیان یمنی) تأسیس شد. نسلشان الان در داخل این شهر هست. آنان از ظلم حاکمان بیرون آمدند و این جا سکنی گزیدند. بنابراین خواستگاه شیعه سرزمین حجاز و نهرهای مدینه و مکه است. این است شناسنامه ما، دیگران باید برای خود شناسنامه‌ای بیاورند! آیا ما، اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را که ریشه در مکه و مدینه دارند و از درون خاندان نبوت سر بیرون آوردند رها کنیم و دنباله‌رو کسانی باشیم که بعدها و از جاهای دیگر سر بیرون آوردند؟!

 

شواهد تاریخی
 نوبختی (متوفی 313) در کتاب فرق الشیعة، ص15، درباره اطلاق این کلمه در دوره پیغمبر (ص) بر یاران آن حضرت، به صراحت می‌گوید: (إن اوّل فرق الشیعة و هم فرقة علی بن ابی‌طالب المسمون بشیعة علی فی زمان النبی و بعده معروفون بانقطاعهم الیه والقول بامامته)؛ شیعه کسانی‌اند که در دوره پیغمبر و پس از ایشان منقطع به علی بن ابی طالب‌اند و قایل به امامت آن حضرت.

 مسعودی در کتاب، اثبات الوصیه ص123 در رابطه با قضیه سقیفه، از اطلاق کلمه شیعه بر شیعیان علی بن ابی‌طالب سخن می‌گوید: (فأقام امیرالمؤمنین علیه السلام و من معه من شیعته فی منزله بما عهد الیه رسول الله(ص))، امیر مومنان وکسانی که با وی از شیعیانش بودند در خانه ماندندّ بخاطر آن عهد وسخنی که رسول خدا (ص) فرموده بود.

ابوالحسن اشعری در کتاب مقالاتش درباره اطلاق این کلمه می‌گوید: (و إنّما قیل لهم الشیعة لأنّهم شایعوا علیا و یقدمونه علی سائر اصحاب رسول الله (ص)؛ آنان را شیعه گفتند چون مشایعت کردند علی بن ابی طالب (ع)، را و او را بر سائر صحابه مقدم می‌دارند.

شهرستانی در ملل و نحل،‌ ج1، ص131، می‌گوید: (الشیعة هم الذین شایعوا علیا علی الخصوص و قالوا بامامته و خلافته نصاً و وصیةً)، شیعه کسانی اند که پیروی شخص علی (ع) را نمودند، وبه امامت وخلافت وی بر اساس نص ووصیت اعتقاد دارند.

ابن حزم در الفصل فی الملل و الأهواء و النحل 2/13 می‌گوید: (من وافق الشیعه فی أنّ علیا افضل الناس بعد رسول الله و احقّهم بالامامه و ولده من بعده فهو شیعی) هرکس که با شیعه در این عقیده هماهنگ است که علی (ع) برترین مردم پس از رسول خدا (ص) است واو و فرزندانش شایسته ترین مردم به امامت ورهبری هستند پس او نیز شیعی خواهد بود.

از ابوحاتم رازی متوفای سال 322 در کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة و العربیة، ج3/10 نقل شده است که: (ان اول اسم ظهر لمذهب فی الاسلام هو الشیعة، و کان هذا لقب اربعة من الصحابة ابوذر عمار مقداد سلمان)؛ یعنی اولین اسمی که به عنوان مذهب اسلامی مطرح شد شیعه بود، که این لقب چهار تن از صحابه: ابوذر، عمار، مقداد و سلمان بود.

حتی آن که احمد امین مصری که تعصب و عنادش زبانزد است در ضحی الاسلام 2/209 می‌گوید: (بدأ التشیع من فرقة من الصحابة کانوا مخلصین فی حبّهم للامام علی، یرونه احق بالخلافة لصفات رأوها فیه، و من اشهرهم: سلمان الفارسی، و ابوذر الغفاری و المقداد بن الاسود، و تکاثرت شیعته لما هم الناس علی عثمان فی سنوات الاخیرة من خلافته، ثم لمّا ولی الخلافة)؛ یعنی: آغاز تشیع توسط گروهی از صحابه که محبت کامل نسبت به امام علی علیه السلام داشتند و او را سزاوارتر از دیگران برای امر خلافت می‌دانستند آغاز شد، که مشهورترین آنان افرادی چون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بودند، پس از آن در دورة اعتراض مردم علیه عثمان و سپس در دوره خلافت علی علیه السلام شیعه رو به فزونی نهاد.

و از متأخران دکتر صبحی صالح لبنانی است ـ که در لبنان ترور شد ـ او در کتاب النظم الاسلامیة ص96 می‌نویسد: (کان بین الصحابة حتی فی عهد النبی (ص) شیعة لربیبه علی، منهم: ابوذر الغفاری و المقداد بن الاسود و جابر بن عبدالله و ابی بن کعب و ابوالطفیل عمر بن وائلة و العباس بن عبدالمطلب و جمیع بنیه و عمار بن یاسر و ابوایوب الانصاری)؛ یعنی: از بین صحابه حتی در دوره پیامبر شیعه علی بودند، که از جمله آنان بود ابوذر، مقداد، جابر بن عبدالله انصاری، ابی بن کعب، ابو الطفیل عمر بن وائلة، عباس، و همه فرزندان وی، عمار بن یاسر و ابوایوب انصاری را می‌توان نام برد.

این چند قول بر دو مطلب شاهد است:

1. انصراف کلمه شیعه بر شیعه علی بن ابی طالب (ع) وگر نه اصل معنای لغوی شیعه تابع، ناصر است، اما به متابعت از شخص خاص (علی بن ابی‌طالب و فرزندانش) انصراف پیدا کرده؛ مثل لفظ صلاة که به دعای خاص با اذکار خاص با هیئت خاص انصراف پیدا کرده و منقول است، مثل زکات که نقل داده شده به زکات خاص و نمو خاص در موارد تسعه. مسأله شیعه نیز به همین گونه است: بر انصراف به شیعیان علی بن ابی طالب و یارانش پیدا کرده است.

2. این واژه در دوره پیغمبر اسلام (ص) بر شیعیان و تابعان علی بن ابی‌طالب (ع) اطلاق داشته وبکار گرفته شده است.

 

شواهد روایی
در ذیل آیه‌ شریفه (إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) در سوره بینه براساس کتب روایی و مأثور دلالت دارد بر استعمال واژه (شیعه) در اتباع و شیعیان علی بن ابی طالب (ع) در زمان پیامبر (ص). برای نمونه در کتاب ج6 ص379 الدرالمنثور سیوطی، عبدالرحمن ابن ابی بکر چهار روایت نقل شده است؛ از جمله می‌گوید: (اخرج ابن مردویه عن عایشه قالت قلت: یا رسول الله من اکرم الخلق علی الله؟ قال: یا عایشه، اما تقرئین إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریة). پس خیرالبریه اکرم خلق است، حالا بحث در مصداق است.

 ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق روایات بسیاری مربوط به فضایل اهل بیت(ع) در این کتاب نقل می‌کند؛

 او در تاریخ مدینة دمشق ج42/37 از جابر بن عبدالله به سندش آورده است: (کنّا عند النبی(ص)، فأقبل علی بن أبی طالب فقال النبی (ص) قد أتاکم أخی، ثمّ التفت الی الکعبة فضربها بیده ثمّ قال: و الذی نفسی بیده إنّ‌ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامة)؛ جابر می‌گوید: نزد رسول خدا بودیم که علی بن ابی‌طالب آمد، حضرت فرمود: برادرم آمد، آن گاه روی به به کعبه انداخت و دستش را به دیوار کعبه زد و فرمود: قسم به آن کسی که جانم در دست اوست که او و شیعیانش در روز قیامت رستگارند.

 ابی سعید خدری می‌گوید: «علی(ع) خیر البریه»، یعنی علی (ع) برترین بشر است.

 ابن عباس است می‌گوید: (لمّا نزلت: إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریة قال رسول الله (ص) لعلی: هو انت و شیعتک یوم القیامة راضّین مرضیین). یعنی: وقتی آن آیه نازل شد پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: مقصود، تو و شیعیان تو در روز قیامت است که هم راضی و هم مورد رضایت خداوندید.

از ابن مردویه نقل می‌کند: (عن علی(ع) قال لی رسول الله(ص): الم تسمع قول الله إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه؟ انت و شیعتک). آیا نشنیده ای که خداوند فرمود: کسانی که ایمان آورده وعمل صالح انجام داده اند آنان برترین مردم هستند؟ آنان تو وشیعیانت هستند. اینها برخی از روایاتی است که جلال الدین سیوطی شافعی در تفسیر الدر المنثور آورده است.

کتاب تفسیری دیگری که از تفسیر الدر المنثور جلال الدین سیوطی اقدم است، شواهد التنزیل حاکم حسکانی حنفی است که مربوط به قرن پنجم است. سیوطی متوفای نهصد و یازده (قرن ده) و حسکانی پنج قرن پیش از سیوطی است. حسکانی در جلد دوم، ص459، ح1125در ذیل همین آیه یک سری روایات را با سند کامل آورده است. از جمله:

(یا علی! أما تسمع قول الله عزوجل: إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریه هم انت و شیعتک و موعدی و موعدکم الحوض). حوض کوثر محل اجتماع ماست: در ادامه می‌گوید: (اذا اجتمعت الامم للحساب تدعون غراء محجلین) در حالی که روسفید و پیشانی سفید هستید.

در ص461 از ابن عباس روایت کرده است: (قال النبی لعلی: هو انت وشیعتک، تأتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین، و یأتی عدوک غضاباً مقمحین. قال علی: یا رسول الله (ص) و من عدوی؟ قال من تبرأ منک ولعنک. ثم قال رسول الله (ص): من قال رحم الله علیا یرحمه الله).

ودر ص463 از ابی برزه آورده است: (هم انت و شیعتک یا علی، و میعاد ما بینی و بینکم الحوض).

ودر ص464، ح1131 ابن بریده، از پدرش روایت کرده که پیامبر (ص) دست بر شانه علی نهاد: (فوضع یده علی کتف علی وقال: هو انت و شیعتک، یا علی ترد انت و شیعتک یوم القیامه رواءاً مرویّین و یرد عدوک عطاشاً مقمحین). رواء یعنی سیراب، یعنی تو و شیعیانت در روز قیامت سیراب محشور می‌شوید. ابن اثیر در نهایه در رابطه با کلمه رواءاً می‌گوید: ای مستریحین قد رووا من الماء، (و یرد عدوک عطاشأ و مقمحین). مقمحین یعنی ضعیفند، ابن منظور در این مقمح می‌گوید: (کل شئ نسب الی الضعف فهو مقحم) و این که دشمنانت لب تشنه محشور می‌شوند، ابن اثیر در نهایه نیز آن روایت را نقل می‌کند و در معنی مقمحین می‌گوید: حضرت را مقمحین چنین بیان کرد: تو و شیعیانت راضی و مرضی می‌آیید و دشمنانت مقمحین می‌آیند؛ (ثم جمع یده الی عنقه)؛ آدم اسیر را چگونه می‌آورند؛ بدین گونه کیفیت اقماح را نشان می‌دهد. بعد اقماح را معنی می‌کند به معنای رفع الرأس و غض البصر که این نهایت ضعف و اسارت است.

حسکانی حنفی نزدیک بیست و چهارتا روایت را در این زمینه ازص 459 تا ص 474 کتابش (شواهد التنزیل) آورده که در آن‌ها مصداق خیرالبریه، علی و شیعیان علی دانسته شده ‌است.

 از جمله جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «کنّا جلوسا إذ اقبل علی بن ابی‌طالب(ع) فلمّا نظر الیهم النبی(ص) قال: قد اتاکم اخی، ثم التفت الی الکعبه فقال: و رب هذه البنیة إنّ هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة. قسم به این ساختمان کعبه که علی و شیعیانش رستگاران روز قیامت هستند.

ابن عساکر هم در جلد 42 مدینة دمشق ص371 این روایت را نقل کرده است که پیغمبر اکرم(ص) درباره علی بن ابیطالب می‌فرماید: (إنّه اولکم ایمانا بالله واقوکم بامر الله و اوفاکم بعهدالله و اقوکم بحکم الله اقسمکم بالسویة و اعدلکم فی الرعیة و اعظمکم عند الله مزیه، قال جابر: فانزل الله (إن الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریة). و کان علی اذا اقبل قال اصحاب محمد: قد أتاکم خیرالبریة.

ابن عباس در ذیل همین آیه شریفه می‌گوید: (هم علی و شیعته).

 طبرانی در معجم اوسط جلد 6 ص354 از ام سلمه نقل می‌کند: یک شب که پیغمبر پیش من بود فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب آمدند. فقال النبی(ص): یا علی! انت و اصحابک فی الجنة، انت وشیعتک فی الجنة.

ابوهریره نیز از رسول خدا (ص) روایت می کند:  (انت معی و شیعتک فی الجنة).[2]

وطبرانی نیز در معجم کبیر[3] خود آورده است که پیامبر برای علی بن ابی طالب کیفیت ورود به بهشت را بیان می‌کند: «من و تو و حسن و حسین و ذریه ما (پشت سر ما) همسران ما پشت سر ذریه ما و «شیعتنا عن ایماننا و عن شمائلنا» شیعیان ما سمت راست و چپ ما به این ترتیب وارد بهشت می‌شویم.»

ابن مغازلی شافعی نیز در المناقب ص293 به سندش از انس بن مالک می‌گوید: (یدخلون من امتی الجنة السبعون الفا لاحساب علیهم، ثم التفت الی علی و قال: هم شیعتک، انت امامهم).

 

معرفی تنی چند از شیعیان اصحاب رسول خدا (ص)

تا به این جا معنای لغوی و انصرافش به اصحاب علی بن ابی طالب روشن شد. حالا نوبت به این بحث است که آن اصحاب چه کسانی هستند؟

در این رابطه عده‌ای جداگانه فصلی به آن پرداخته‌اند.

سید علی خان در الدرجات الرفیعه 69 نفر را نام می‌برد. سید علی خان مدنی در کتابی به نام الدرجات الرفیعه طبقه اولی را می‌آورد. راجع به صحابه شیعه بیست و سه نفر از صحابه از بنی هاشم و چهل و شش نفر از غیر بنی هاشم نام می‌برد.

مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین در الفصول المهمه حدود 200 نفراز صحابه را نام می‌برد.

افراد شاخصشان، سلمان فارسی وابو‌ذر غفاری و مقداد است، وحتی زبیر (هر چند زبیر گمراه شد)، و خزیمه ذوالشهادتین، ابن‌تیهان، حذیفة بن یمان که صاحب سر‌ّ بود و اسامی منافقین و کسانی که قصد ترور پیامبر(ص) را داشتند می‌دانست، وعبدالله بن عباس و برادرش فضل بن عباس و هاشم بن عتبه می‌باشد.

مرحوم شرف الدین 200 نفر از صحابی را می‌شمارد و تصریح می‌کند، که جمع آوری این عده را با شتاب انجام داده است و ای کاش کسی اسامی همه این صحابه را گردآوری و شمار این صحابه را کامل کند. با این بحث می‌توان جنگ رسانه‌ای و روانی تقابل شیعه و صحابه را از میان برداشت. با یک پژوهش وسیع می‌توان همه افرادی را که قائل به افضلیت علی (علیه السلام) به دیگران بودند ودر زمرة صحابه پیامبر قرار داشتند در این بحث قرار داد، چون ملاک شیعه ـ همانطوری که در ابتدای بحث عنوان شد ـ تقدیم علی (ع) به دیگران در امر خلافت و افضل دانستن او بود.

 

پرسش و پاسخ
س: با وجود این که شیعه به پیروان امیرالمؤمنین و فرزندان آن حضرت اطلاق می‌شود آیا اطلاق تشیع به صحابی پیغمبر درست است؟
ج: یعنی همین بحث اتباع یا ناصر بودن در دوره پیغمبر(ص) نسبت به صحابه‌ای که این ویژگی را داشتند واقع شد و بعد این هم استمرار پیدا کرد. و همین مورد بحث است. اصلاً شیعه علی از شیعه پیامبر جدا نیست، به مقتضای آیه مباهله علی، نفس پیامبر است. بنابراین هیچ فرقی بین شیعه علی و شیعه پیامبر وجود ندارد، اصولاً ما می‌خواهیم بگوئیم که پیروی کامل از راه و روش و منش پیامبر منحصر است در پیروی کامل امیرمؤمنان علی بن ابی طالب.

س: مفهوم شیعه و تشیع در عصر نبوت با عصر اموی و عباسی چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی داشت؟
ج: معنای لغوی آن و هم چنین از جهت اطلاق و استعمال فرقی ندارد. منتهی در عهد اموی این عنوان، جرم محسوب شد و دستورالعمل این بود که براساس حدس و گمان، شیعیان را زندانی شکنجه و به شهادت می‌رساندند و خانه او را ویران و اموال وی را مصادره می‌کردند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 11/43 آورده است: (و کان عظم ذلک و کبره زمن معاویة بعد موت الحسن(ع).. فقتلت شیعتنا بکل بلدة، و قطعت الایدی و الارجل علی الظنة، و کان من یذکر حبنا و الانقطاع الینا سجن اونهب ماله او هدمت داره).

البته در دوره اموی و عباسی که در واقع دوره دویست ساله حضور اهل بیت (علیهم السلام) است معارف ناب اسلامی و شیعی تبیین شد و چارچوب آن مشخص شد، و تفاوت‌های اساسی نگرشی فقهی ـ کلامی شکل گرفت. بحث شیعه و فرق شیعه موضوع سخن ما نیست. بحث ما این است که این واژه یک معنای لغوی دارد و یک استعمال خاص و این استعمال خاص فی عهد النبی نسبت به برخی از صحابه واقع شد و این استمرار پیدا کرد و این ثابت است.

س: آیا به صرف محبت اهل البیت (ع) ـ که برخی از صحابه نسبت به ائمه اطهار داشتند ـ می‌توان گفت این موجب اطلاق تشیع صحابه است؟
ج: بحث مشایعت و متابعت است؛ محبت یک گام مهم است ولی این در تقسیم این واژه آورده نمی‌شود. کسانی در خلافت قائل به تقدیم علی بن ابی‌طالب(ع) بر دیگر صحابه هستند و او را افضل می‌شمارند در این تعریف و تقسیم می‌گنجد. این یک عقیده هست، اما بحث محبت می‌تواند شامل افراد دیگری هم بشود. الآن همه مسلمانان مگر نواصب که بسیار کم هستند چنین‌اند. محبت اهل البیت اختصاص به شیعه ندارد. همه مسلمانان همه اهل بیت(ع) را دوست دارند، ولی صرف محبت هر چند یک گام مهم و اساسی است دلیل بر اطلاق این واژه نمی‌تواند باشد. تقدیم علی بن ابی‌طالب(ع) بر دیگران، شیعه را از غیر، ممتاز می‌سازد. همان طور که از تعریف ابن حزم آمد، پس صرف داشتن محبت در صدق عنوان شیعه کافی نیست.

س:با توجه به روایت معتبره‌ای که در کتاب‌های اهل سنت در مورد شیعیان علی (ع) وجود دارد چرا اهل سنت شیعیان را انکار می‌کنند و آیا این که ابوحنیفه و حنابله از شاگردان امام صادق (ع) بودند، اهل سنت این امر را قبول دارند یا خیر؟
ج: ابوحنیفه می‌گوید: (لولا السنتان لهلک النعمان). این را خودشان نقل کردند. آلوسی در مختصر التحفة الاثنی عشریة ص8 این مطلب را از ابوحنیفه نقل کرده است، و جاحظ در رسائل خود ص106 تصریح می‌کند که ابوحنیفه از شاگردان امام صادق بوده است. خود ابوحنیفه گفته است: ما رأیت افقه من جعفر بن محمد (ع). این مطلب در تذکرة الحفاظ 1/166 آمده است.

و اما مالک بن انس در رابطه با امام صادق گفته است: (ما رأت عین ولاسمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبارة و ورعاً)، این مطلب در تهذیب التهذیب ج2/ص89 آمده است. این دو متأخرند و ابوحنیفه بعد از امام صادق است و مالک بن انس بعد از ابوحنیفه گرچه مالک ـ صاحب موطأ ـ امام صادق (ع) را درک کرده است و از محضر ایشان استفاده کرده است، گرچه واقعیت گاهی با حقیقت منطبق است و گاهی نیست. محمد بن ادریس شافعی بعد از مالک و احمد بن حنبل رده چهارم است.

اما شیعه که قابل انکار نیست، آن چنان که اهل سنت قابل انکار نیستند. این‌ها واقعیت است. شیعه با این پیشینه، اقدم المذاهب است، البته اینک در مقابل می‌گویند که ما به سلف صالح اقتدا می‌کنیم، می‌پرسیم آن کدامین سلف است؟ آن سلفی که خودشان بین خودشان اختلاف شد؟! مرجع کجاست؟ این یک بحث دیگر است که مرجع حل اختلاف ـ با راهنمایی پیامبر (ص) ـ حدیث ثقلین است، ما با اقتداء به حدیث ثقلین حتی می‌توانیم آن سلف صالح را تمییز بدهیم. بنابراین اگر بگویند شیعه را انکار می‌کنیم انکار پذیر نیست. بیایند وبگویند ما حرف شما را نمی‌پذیریم خب نپذیرند! ما باید بتوانیم حرف خودمان را مستدل و روشن و واضح بگوییم. پیشینه خودمان را بگوییم کار خودمان را کرده‌ایم، چه آن‌ها بپذیرند یا نپذیرند، در محافل علمی جای کنکاش علمی در جو آرام هست، حالا چه این که به نتیجه‌ای برسد و همگام و هم سخن ما بشوند یا نشوند. ما هنر بکنیم تبیین بکنیم اصل مطلب را، خودش گام مهمی است.

س:هم‌چنانی که می‌گویند سلمان و مقداد و عمار و یاسر از شیعیان امیرالمؤمنین(ع) هستند عنوان شیعه امیرالمؤمنین به آنان اطلاق می‌شود آیا کسی در تاریخ داریم به عنوان شیعه حضرت رسول(ص) مطرح گردیده است؟

ج: ببینید این سؤال غلط است، چون همه مسلمانان می‌خواهند خود را پیروی رسول خدا(ص) بدانند، حرف شیعه این است که به مقتضای حدیث ثقلین ودیگر ادله پیروی کامل از رسول خدا(ص) در پیروی علی (ع) و اهل بیتش محقق است، تقابلی بین شیعه رسول خدا (ص) و شیعه علی (ع) اصلاً وجود ندارد. بنابراین شیعه علی به معنای شیعه پیامبر و شیعه پیامبر به معنای شیعه علی است و این اطلاق عیبی ندارد. شیعه به معنی اتباع وپیروان است، یک روایت نقل کردیم که پیامبر اسلام (ص) خود فرمود: (وشیعتنا  عن أیماننا وعن شمائلنا) یعنب شیعیان ما -به هنگام ورود به بهشت - در سمت راست وچپ ما هستند، پس این واژه را رسول خدا در رابطه با شیعیان خودش بکار گرفت، ولی خوب این جا به معنی لغویش است به معنای یاران و اتباع است، پس این واژه به معنای لغویش بکار گرفته، ولی بعد انصراف خاصی پیدا کرد. پیغمبر اکرم(ص) این واژه را نسبت به یاران علی بن ابیطالب(ع) بکار برد همانگونه که شواهد زیادی از روایات آوردیم، پس عیبی هم ندارد آن کلمه شیعتنا شامل شیعیان پیغمبر(ص) و شیعیان علی بن ابیطالب بشود، چون در حقیقت یک حقیقتند!.


پی نوشت :
[1]. نگاه کنید به : صحیح بخاری 4/110 کتاب بدء الخلق، و 5/19 کتاب تفسیرالقرآن و 7/195 کتاب الرقاق – صحیح مسلم 7/68 باب اثبات حوض نبینا.
[2]. المعجم الاوسط، ج 7، ص 343.
[3]. همان، ج 3، ص 41.

http://amiu.ir/1387-10-11-13-22-10/331?task=view  (با تصحیح)


88/4/19
12:34 صبح

جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

بدست دست نوشت در دسته شیخ فضل الله نوری

 
    

به مناسبت سالگرد شهادت شیخ فضل الله نوری

جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

شیخ فضل الله نوری در سال  1259 هجری قمری در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تکمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 با مهاجرت به سامرا در زمره شاگردان درجه اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 جهت نشر وتبیین معارف اسلامی به ایران بازگشت و در تهران اقامت گزید. و در نهایت در غروب روز سیزده رجب 1327 مظلومانه در تهران به دار آویخته شد و بعد از مدتی در جوار حرم حضرت معصومه (س) در شهر مقدس قم مدفون گشت.

علامه امینى صاحب کتاب الغدیر درباره مقام علمی ایشان مى نویسد:" او امام و رهبر روحانى و پیشواى دینى بود که شعائر الهى را پاس مى داشت و به نشر اندیشه و آثار دینى مى پرداخت و در اعتلاى حق مى کوشید وى از رجال بزرگ اسلام و مسلمانان و پرچمدار علم و دین به شمار مى آمد و از بزرگترین رهبران روحانى زمان خویش در تهران بود."

بزرگترین شاخصه ماندگار شیخ شهید موضع گیرى خاص وى در رابطه با مشروطیت بود، که مردانه وشجاعانه بر موضع خود ایستاد تا أنجا که جان خود را بر سر آن نهاد، و علت مخالفت اصلی او با حکومت مشروطه آن بود که وى برخى از اصول مشروطیت و مواد قانون اساسى آن را در تعارض با اصول و مبانى اسلام و احکام شریعت، وبرخى سردامداران آن را وابستگان سفارتخانه هاى اجنبى دید. چنانچه خود شیخ در موارد متعددی به این علت گوشزد کرده است از آن جمله در جایی می گوید: "… و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دایر به اصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد از اثناء نطق ها و لوایح و جراید، اموری به ظهور رسید که هیچ کس منتظر نبود و زاید الوصف مایه وحشت و حیرت رؤسای روحانی و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد؛ از آن جمله در منشور سلطانی که نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت … و دیگر در موقع اصرار دستخط مشروطیت از اعلیحضرت اقدس شاهنشاه … در حضور هزار نفس بلکه بیشتر صریحاً گفتند: ما مشروعه نمی خواهیم …" و در فرازی دیگر آمده است: "… شما که بهتر می دانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلستان بیاید…"

از جمله مواردی که شیخ را بسیار برآشفت و در نهایت منجر به مخالفت با مشروطه شد  این بود که عده ای از مشروطه خواهان غیر مذهبی با کلمه آزادی بازی می کردند و  آزادی بیان و قلم را خارج و حتی علیرغم شرع می دانستند که در این باره شیخ مى‏گوید: "اى برادر عزیز، مگر نمى‏دانى که این آزادى قلم و زبان - که اینان مى‏گویند - منافى با قانون الهى‏است؟ مگر نمى‏دانى معنى آن اینست که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه، نشر کلمات کفریه در منابر ولوایح بدهند و سب مؤمنین کرده و همت‏به آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافیه بنمایند؟ اى‏عزیز اگر این اساس شوم، منجر به ضلالت و اعطاء "حریت مطلقه" نبود پس چرا جلوگیرى از لوایح کفره‏ نمى‏شود؟ در این دوران، کدام جریده نوشته شد که مشتمل برطعن به اسلام و اسلامیان نبود؟ اگراساس آن حریت مطلقه نبود، فلان زندیق ملعون و آن فخرالکفر مدلس اینهمه کفریات در منابر ومجامع و جرائد خود نمى‏گفتند و مردم چون قطعه چوب خشک، استماع نمى‏نمودند و اگر کسى‏مى‏گفت که منع فرمائید، آنان را در جواب نمى‏گفتند که "ما محتاج به آنها - انگلیس و .... - هستیم و آنهامعین و مقوم این اساسند. اف بر آن اسلام که اینان مقوم آن باشد.!!»

همچنین شیخ هشدار مى‏دهد که گروهى لامذهب طرفدار انگلیس از کلمات متشابه چون آزادى‏سوء استفاده مى‏کنند و مى‏پرسد: "آیا هنوز هم معلوم ما نشده که این عده قلیل به تدلیس و تلبیس مى‏خواستند که قانون اسلام را تغییربدهند چنانکه سامرى، دین موسى(ع) را از میان برد که اول ترغیب کرد مردم را به خداى موسى(ع)پس ازآن گفت که این گوساله، همان خداى موسى(ع) است و آدمهاى نفهم هم قبول کردند. اگر این‏جماعت، مقصودى جز اجراء قانون الهى نداشتند چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهى‏است؟ مگر دولت مى‏تواند اعراض از قانون الهى بکند و خود را از آن خارج کند؟ اگر مقصود، حفظ حماى اسلام و مسلمین بود، چرا عدلیه را مجمع اشخاص معلوم الحال کردند؟ و چرا آن قاضى هتاک‏لامذهب را به قضاوت فلان اداره، مقرر نمودند؟ و چرابه گرفتن رشوه، محض خوشى خاطر زن گبرى،اسلام را خوار و ذلیل کردند؟ و چرا میزان رفع خصومات را استنطاق - شکنجه - که قانون کافران است،معین کردند؟ اگر این اساس، جهت تقویت اسلام بود چرا تمام اشخاص لاابالى در دین و فرق ضاله ‏ازبهایى و ازلى و اشخاص فاسد العقیده و دنیاخواهان جاهل و یهودى و نصارى و مجوسى وبت‏پرستهاى هندو و تمام ممالک کفر و کلیه فرق، طالب قوت آن شده‏اند و تقویت نموده‏اند ومحبوب ‏القلوب تمام فرق ضاله و مضله از طبیعیین و غیرهم شد؟ اى عزیز، اگر مقصود، تقویت اسلام‏بود، انگلیس حامى آن نمى‏شد. اگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده، پناه به کفرنمى‏بردند و کافران را یار و محل اسرار خود قرارنمى‏دادند و حال آنکه چند آیه در کلام‏الله هست که‏مى‏فرماید کفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرارندهید."

آرى این سخنان حق وى بود که نوکران اجانب وغافلان وجاهلان را واداشت که شیخ را از سر راه خود بردارند، واین مجتهد بزرک را در روز سیزدهم رجب به شهادت برسانند.

علامه امینی " در کتاب "شهداء الفضیله" می نویسد: "… تا اینکه دسته ای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد…"

جلال آل احمد در کتاب "خدمت و خیانت روشنفکران" می نویسد: "… از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند، و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد…"

امام خمینی نیز در سخنرانی های بسیاری از شیخ فضل الله نورى یاد ونام برده است. ایشان در جمع مردم قم می فرماید: "لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله (ره) ایستاد که "مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد." در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجی هایی که قدرتی را در روحانیت می دیدند کاری کردند که برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند، و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد، و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند." و در جای دیگر می گوید: "جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست. "  همچنین می فرمایند: "آنها جوسازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله را که آن وقت یک آدم شاخص و مورد قبول بود همچو جوسازی کردند که در میدان، علنی ایشان را به دار زدند، و پای آن هم کف زدند، و این نقشه ای بود برای این که اسلام را منعزل کنند، و کردند، و از آن به بعد مشروطه دیگر نتوانست یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند. قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یکجور بدی منعکس کردند که آن جا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی که در ایران ساختند و سایر جاها این جو اسباب این شد که مرحوم آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند و به دار کشیدند، و پای آن هم کف زدند، و شکست دادند اسلام را در آن وقت، و مردم غفلت داشتند از این عمل، حتی علما هم غفلت داشتند."

هنگامی که می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه خواندن نماز عصر را به وی ندادند، و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در رسید رو به آسمان کرد و گفت: "افوّض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد" و حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود.

وقتی به پایه دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد، و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. سپس دقایقی برای مردم صحبت کرد و فرمود: "خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم… خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود... خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم  را فریب داده اند… این اساس مخالف اسلام است. "


88/4/3
1:15 صبح

کتاب بقیع

بدست دست نوشت در دسته بقیع

341 ـ بقیع الغرقد فی دراسة شاملة

محمد أمین الأمینی ، تهران ، نشرمشعر ، 1386 ، 480 صفحه ، وزیری .

 

طبیعی است هر جامعه ای نسبت به حفظ آثار و تمدن گذشتگان خود حسّاس می باشد . در صورتی که این آثار و تمدن به عقاید و مذهب آن ها برگردد ، سعی و تلاش آن ها در حفظ ونگهداری آن چند برابر می گردد . بقیع نیز از جمله مکان هایی است که یادآور تاریخ و تمدن اسلامی است . مؤلف محترم با بررسی تاریخ بقیع و افرادی که در آن دفن شده اند ، سعی در زنده نگه داشتن این میراث غنی و تمدّن اسلامی ـ شیعی دارد .

http://hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx?bookId=1494&pageNumber


88/3/20
1:1 عصر

پیرامون معجم احادیث الشیعة

بدست دست نوشت در دسته

پیرامون معجم احادیث الشیعة

محمد امین پورامینى

تهیّه و تنظیم مجموعه هاى حدیثى به گونه اى زودیاب اینک مدتى است که توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. تنظیم معجمها و کلیدهاى کار آمد نیز در همین زمینه یاد کردنى است. در میان محدثان اهل سنت ترتیب و چینش احادیث با آغازین واژه هاى حدیثها از دیرباز مرسوم بود که گاه از آن مجموعه به اطراف الحدیث نیز اسم مى بردند. کتابهایى مانند جامع الأحادیث, جمع الجوامع جلال الدین عبد الرحمن سیوطى و فردوس الأخبار شیرویة بن شهردار دیلمى مجموعه هایى هستند که احادیث را بر اساس حروف اوّل عرضه کرده اند. در میان مجموعه هاى حدیثى شیعى آثارى از این دست که داراى گستردگى لازم باشد, تدوین و تنظیم نشده است و ضرورت آن از جهات گوناگون مورد انکار نیست. البته مجموعه هاى ناقصى عرضه شده است که حاوى کلمات قصاراست و بعضاً تنها به کلمات قصار پیامبر اکرم (ص) اکتفا شده است.


گروهى از فاضلان ضمن فحص و تحقیق در احادیث بر ضرورت و کار آمدى تدوین مجموعه هایى به گونه اى که یاد شد مى رسند و بر تهیّه و تنظیم آن همت مى گمارند.


این مجموعه مى تواند رهگشاى بسیار مناسبى جهت یافتن احادیث در منابع مختلف, اطلاع بر معانى و برداشتهاى مختلف از آنها, شناخت تصحیفها و تحریفها, تمیز احادیث متشابه در منابع مختلف و تحقیق کتابهاى پیشینیان باشد.


شیوه کار  چنین است :
1 - براى این مجموعه از تمام کتابهایى که از قدما به دستمان رسیده است, فیش بردارى شده و کتابهایى که بعد از آن نوشته شده است, از قبیل وسائل, مستدرک, وافى و بحار مورد فیش بردارى مستقیم واقع نمى شود. فقط براى غناى اسناد در پاورقى از آنها یاد مى شود.
2- اگر در مجامع بزرگ (از قبیل بحار) حدیثى از کتابى نقل شده باشد که آن کتاب به دست ما نرسیده باشد, مستقیماً فیش بردارى مى شود.
3 - روش فیش بردارى این جامع روایى به ترتیب ذیل است :
الف) اگر حدیث کاملاً داراى مفهوم مستقل باشد, با در نظر گرفتن اولین حرفِ اولین کلمه آن, تمام خبرفیش بردارى مى شود و در جاى خود قرار خواهد گرفت.
ب) چنانچه یک حدیث داراى چندین جمله مستقل باشد, هر کدام جداگانه فیش بردارى شده و هر یک با در نظر گرفتن اولین حرف اولین کلمه درجاى خود مورد استفاده واقع مى شوند.
ج) چنانچه ابتداى یک حدیث نتواند مفهوم مستقلى داشته باشد, ولى از فقرات بعدى آن بتوان مفهوم مستقل استفاده کرد, تنها قسمتى مورد فیش بردارى واقع مى شود که بتواند مورد استفاده قرار گیرد.
د) احادیثى که مورد سؤال و جواب امام -ع- وسائل است, چنانچه جوابهاى آن داراى معناى مستقل نباشد, فیش بردارى نمى شود.
هـ) از آنجا که ملاک, مفهوم داشتن جمله با در نظر گرفتن اولین حرف اولین کلمه است, لذا امکان دارد برخى از جملات یک خبر در جاى دیگر تکرار شود. با توجه به این مطالب وجه تمایز کار از فهرستهاى معمولى کاملاً روشن مى شود.
و) در نوشتن فیش علاوه بر نگاشتن اولین حرف, جلد,صفحه, شماره حدیث مصدر,مرسل یا مسند بودن خبر, آخرین راوى و تعیین معصوم ملاحظه مى شود.


http://www.shareh.com/persian/magazine/ayeneh_p/004/06.htm


ارسال: دوشنبه18 خرداد 1388/ 16:19ب.ض
پیوند مطلب: http://www.shia-online.ir/article.asp?id=5882


88/3/3
1:4 صبح

Islam Religion Of Life

بدست دست نوشت در دسته اسلام

IN THE NAME OF GOD, THE COMPATINATE, THE MERCIFUL 

Islam Religion Of Life

Mohammed Amin Pouramini

TRANSLATED BY:  Seyed Hamid Adeli

Thanks God the Lord of the Worlds, prayer and peace upon our Master and our Prophet Mohammed and his good, pure and impeccable dynasty.

The Almighty God created man and did not leave him, He sent the prophets to guides the man, and they announced His orders and guided the people toward him and trained them. The great forefront prophets are: Abraham, Noah, Moses. Jesus and Muhammad peace and blessings be upon them.

All of them on their turn did their responsibilities toward their nations. Their only word was guidance of people to the Creator and training their souls. Their goal was saving people from being astray and driving them to the truth and perfection route.

All religions from one source , Judaism. Christianity and Islam. The Almighty God said:

((“Say: we believed in God and in what revealed to us and in what revealed to Abraham and Ishmael, Isaac, Jacob and his descendents and in what Moses ,Jesus and prophets handed down by their Lord we do not discriminate between one another  and we are Muslims for Him”- i.e. submit ourselves to Him))                      Al-Imran /84

Only there is one essential difference, each religion prior to Islam, had a specific role for a certain time, and we can say every former religion paved the way for the next; In Islam perfection has been achieved and reached its peak. Islam does not oppose former religions, in contrary it contains advantages and additions, what we find in the former religions, are only some Canon and some moral and historical angles, Islam includes all of them besides provisions of the facility in traditions and a significant increase in the principles of ethics and society which makes it suitable to have the last word. The following clarify more:

1. The religion is the only happiness of human and reformer of his life and adjuster of his various powers when uprising and organizer of human being in his life both in this world and hereafter and also in his material and spiritual life.

2. The religion appeared to annul the difference between people, the Almighty and Glorious God said:

((“People were one nation and God sent prophets to give glad tidings and to be warners; and We sent down the Book with them in truth to judge the people wherein they differed”))      Baqarah/213

This verse explains the basic reason for legislation of religion.

Explaining  that : The man’s nature is gregarious and co operative. At the beginning of his life he was one single nation, and then according to the nature the differences appeared in acquisition of the natural biological advantages. This caused ordaining to solve the emergency disagreements and quarrels in life supplies. The religion adapted this important matter and God send prophets giving glad tidings and warnings. They came with the divine law, giving glad tidings and warnings for reward or punishment.

3. The trend towards religion is instinctive; the evidences reveal he did not leave the worship one day. This does not mean he always got the fact in diagnosis and recognizing his Lord; but he had gone about his Lord naturally in this sense we say the orientation of religion is instinctive, and no government was able to resist the religion, as we found the failure of the Soviet Union and the collapse of communist ideology in our modern history, because the religion is a life custom and the way for happiness of man in his life. The only goal for man is following the happiness, the man kind like other species natured to supplement his shortcomings and gaining his needs and crying out what is useful for him and what harms him in his life. The Almighty and Glorious God said:

((“So set your face upright for religion –this is –the God’s handiwork on which he made the mankind; no change in divine man’s wrought.”))   Rome/30

4. That religion is still completing the laws to cover the the needs in life and if it covered all, it will be the last final completion and there will be no other religion. This means the final completed religion will cover all needs for human kind everlastingly.

5. Each preceding Canon must be more perfect than the former ones, if not the Wise will need to annul and meddle with it which is –something- impossible.

6. The ultimate religion must achieve the human his completeness and stability. The Koran declared the last prophet hood and no new versions of religion and the stability of Canon requires the individual and social completion of human being this is the amount which is considered in Koran and His Canon.

7. Islam is the only religion which is described as the ultimate religion, it is more comprehensive and inclusive to meet the man kind’s needs ;and interested in all aspects of secular and spiritual to receive the happiness of the two worlds as we have learned from the Holy Koran in His Magnificent saying:

((O God gives us good in this world and good in the hereafter and save us the agony of hell))

Baqarah /201

It is the chosen religion for the Almighty and Glorious God as in His Magnificent saying:

  ((“Today I completed your religion and finalized My grace upon you and chose Islam-i.e. submitting yourself to Me- as your religion”)) 

Ma-e-dah/3 

In addition in His Magnificent saying :(( “The religion before God is Islam”-i.e. submitting oneself to Him.))   
Al-Imran /19

The Prophet Mohammed (peace be upon him) is the only Prophet described as the last Prophet, the Almighty and Glorious God said: ((“And the Muhammad is not the father of any of your men, but he is the Messenger of God and the last prophet”))

Azhab/40

The Koran is the only Book that did not show any distortion, as the God promised in His saying:

((“We ourselves descended the Reminder and We protect it”))                              Hijr/9

On top of that what we find superstitious in the other religions that caused some people hatred and slippery in their faith; do not exist in Islam which is revealed in the school of Household of Holy prophet- peace be upon them.  

Farewell 

Mohammed Amin pouramini

Pouramini41@gmail.com


88/2/17
9:3 عصر

راز تاریخ

بدست دست نوشت در دسته فاطمه زهرا

در پى قبرى گم شده

محمدامین پورامینى

زائران حرم نبوى و قبرستان بقیع، در پى قبرى گم‏شده مى‏گردند؛ قبرى که پنهان شدنش، رازها را در خود دارد و فکرها را به تکاپو مى‏افکند و این سؤال را فراروى همه مطرح مى‏کند که اگر از آخرین پیامبر(ص)، تنها یک دختر باقى مانده، پس چرا او را شبانه دفن کردند ؟ و چرا خود او به دفن شبانه وصیت کرد؟  و چرا قبر او تا کنون باید مخفى بماند؟

گرچه این راز تاریخى - سیاسى، ناگشوده خواهد ماند، و هدف اصلى آن، شناخت حق از باطل و تمیز حق‏مداران از باطل‏محوران و موضع‏گیرى در برابر ستم وستمگران است؛ اما این موضوع، ما را از تکاپوى تاریخى و پژوهش در متون، باز نمى‏دارد.

ابن ابى الحدید معتزلى - یکى از دانشوران معروف اهل سنت - مى‏نویسد: دفن فاطمه (علیها السلام) در شب، از مسلّمات تاریخى است و هدف از آن، اثبات مطلبی است؛ نه آن که تنها یک اتفاق تاریخی باشد.?

سید محمد عاملى - از فقیهان مشهور شیعه - مى‏نویسد2: سبب مخفى بودن قبر او، آن است که بر اساس آن چه که همه مسلمانان نقل کرده‏اند، او به امیرمؤمنان (علیه‏السلام) وصیت کرد که وى را شبانه دفن کند تا کسانى که او را آزردند، بر وى نماز نگزارند؛ با آن که در روایات اهل سنت آمده است که رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه، پاره تن من است؛ هر که او را بیازارد، مرا آزرده است و هر آنچه مایه خشم و غضب او باشد، مایه خشم و غضب من است.3

در هر صورت، درباره محل دفن حضرت فاطمه (ع)، سه دیدگاه وجود دارد، که نوشته زیر چکیده مطالبی است که ما در کتاب (بقیع الغرقد فی دراسة شاملة) آورده ایم:

1. بقیع

ابن شبه - تاریخ‏نگار معروف قرن سوم - روایاتى را نقل مى‏کند که بر اساس آنها، آن حضرت در بقیع به خاک سپرده شد.4


طبرى نیز به نقل از ابن عباس، درباره دفن آن حضرت در بقیع و در گوشه خانه عقیل (که محل دفن امامان بقیع (ع) است) روایتى را نقل کرده است.5 ابن سعد نیز در الطبقات الکبرى به نقل از عبدالله بن الحسن، همین را نقل کرده است.6

ابوعلى محمد بن همام کاتب اسکافى مى‏نویسد: آن حضرت در حالى که 18 سال و 75 روز داشت، جان داد و شبانه در بقیع، به خاک سپرده شد، و قبر او پوشانده و مخفى نگاه داشته شد، و به هنگام دفن، کسى جز امیرمؤمنان (ع)، حسن(ع) و حسین(ع) و عباس بن عبدالمطلب حاضر نبود، و گفته مى‏شود که روبروی سینه پیامبر(ص)، دفن گردید؛ ولى خبر بقیع، صحیح‏تر و ثابت‏تر است، و هنگام صبح که مردم از آن آگاه شدند، روى به همدیگر کردند و گفتند: آیا فاطمه دختر رسول خدا (ص) بمیرد و ما در تشییع جنازه‏اش حاضر نگردیم؟ سپس آنان به فکر یافتن قبر او، به سمت بقیع حرکت کردند، که در این حال، با اراده الهى هفتاد صورت قبر نمایان شد، و شناخت قبر، برایشان مشکل شد، و بازگشتند.7 شیخ مفید نیز زیارت‏نامه‏اى براى آن حضرت در بقیع نقل کرده است.8

ابن ادریس9، مسعودى10، شبراوى11، اربلى12، ابن کثیر13، ابن حمزه14، صاحب حدائق15، دمیاطى16، و احمد بن عبدالله طبرى17 از جمله کسانى هستند که نظر به دفن آن حضرت در بقیع دارند.

 با این حال، به هیچ یک از این نظرات نمى‏توان اعتماد کرد؛ زیرا روایاتى از اهل بیت (علیهم ‏السلام) بر خلاف این دیدگاه وجود دارد، و درباره دفن آن حضرت در بقیع، تنها یک روایت از امام باقر (ع) نقل شده است که آن هم مرسل است18 و قابل اعتنا نیست. از این رو، شیخ طوسى (ره) مى‏نویسد: اما آن چه روایت شده است که آن حضرت در بقیع دفن گردید، از درستی به دور است.19

2. روضه

فاصله قبر رسول خدا (ص) تا منبر آن حضرت را روضه نبوى مى‏گویند. روضه، به معناى باغ است، و از برخى روایات، استفاده مى‏شود که حضرت فاطمه (علیها السلام)، در روضه - که در واقع، قسمتى از مسجد نبوى است - دفن گردیده است. امام صادق (ع) درباره این گفته رسول خدا (ص) که «بین قبر و منبر من، باغى از باغ‏هاى بهشت است»، فرمود: چون قبر فاطمه(ع)، باغى از باغ‏هاى بهشت است.20

طبرى امامى از محمد بن همام نقل مى‏کند که على (ع)، بدن فاطمه (علیها السلام) را به بقیع برد و بر آن نماز گزارد، و پس از آن، او را در روضه به خاک سپرد و محل قبر را مخفى کرد.21

و از نوشته شیخ طوسى در کتاب «المبسوط» نیز استفاده مى‏شود که محل دفن آن حضرت، روضه است. او مى‏نویسد:مستحب است که بین قبر پیامبر (ص) و منبر آن حضرت، دو رکعت نماز، گزارده شود؛ چون در آن، باغى از باغ‏هاى بهشت است، و روایت شده که فاطمه (س)، در آن مدفون است. همچنین روایت شده که او در خانه‏اش دفن گردید. در برخى از روایات نیز آمده است که او در بقیع به خاک سپرده شد که این، بعید است،  و آن دو روایت (دفن در روضه و در بقیع)، به درستى نزدیک‏تر است، و سزاوار است که فاطمه (س)، در روضه زیارت گردد.22

همچنین شیخ طوسى در «مصباح المتهجد» مى‏نویسد: نظر اکثر اصحاب ما این است که فاطمه (س) در روضه زیارت گردد، و بهتر آن است که  آن حضرت را در سه جا (روضه، خانه و بقیع)، زیارت کند.23

علامه حلى مى‏نویسد: مستحب مؤکد است که ابتدا پیامبر(ص) و بعد فاطمه (س) در روضه، زیارت گردد.24

از عبارت یحیى بن سعید حلى25 و سبزوارى26 نیز همین مطلب استفاده مى‏گردد؛ اما شهید ثانى، این نظر را نمى‏پسندد و آن را دورترین احتمالات مى‏داند.27

3. خانه فاطمه

سومین احتمال در محل دفن حضرت فاطمه (س)، این است که آن حضرت، در داخل خانه‏اش - که ضلع شمالى حجره نبوى است - به خاک سپرده شده است.

شیخ صدوق مى‏نویسد: روایات درباره محل قبر فاطمه (س)، مختلف است؛ برخى از آنها بر دفن در بقیع، و برخى بر دفن بین قبر و منبر دلالت مى‏کند، و رسول خدا (ص) فرمود: بین قبر و منبر من، باغى از باغ‏هاى بهشت است؛ چون قبر او (فاطمه)، بین قبر رسول خدا (ص) و منبر است. برخى روایات نیز دلالت مى‏کند که آن حضرت، در خانه‏اش دفن گردید، و وقتى که بنى‏امیه بر مساحت مسجد افزودند، در مسجد قرار گرفت که این نظر، در نزد من، صحیح است.28

مقصود از افزایش مساحت مسجد، این است که حجره نبوى و خانه فاطمه (س)، به مجموعه مسجد نبوى، اضافه گردید؛ همان گونه که امروز چنین است، اکنون خانه فاطمه (س)، در داخل حجره نبوى و در ضلع شمالى آن قرار گرفته است، و کسى که از باب جبرئیل، داخل مسجد نبوی مى‏شود، خانه فاطمه (س) در دست چپ وى قرار مى‏گیرد.

شیخ طوسى در کتاب «تهذیب الاحکام»، پس از نقل دیدگاه‏ها در محل دفن آن حضرت و نفى احتمال دفن در بقیع، مى‏نویسد: بهتر آن است که آن حضرت را در دو جا، یعنى روضه و خانه خودش، زیارت کرد.29

ابن ادریس30، سید ابن طاووس31، و سید محسن امین32، از جمله کسانى هستند که احتمال سوم را ترجیح داده، وآن را نظر  صحیح‏تر دانسته‏اند.

در پرسشى که از امام هادى (ع) شده، آمده است که ابوالحسن، ابراهیم بن محمد همدانى، به آن حضرت نوشت: از مزار مادرت فاطمه خبرم ده؛ آیا در طیبه (مدینه) است یا همان گونه که مردم (اهل سنت) مى‏گویند، در بقیع است؟ حضرت در پاسخ او نوشت: او با جدم رسول خدا (ص) است.33 سید ابن طاووس پس از ذکر این خبر، چنین استنباط مى‏کند که آن حضرت در خانه‏اش دفن گردید.

بزنطى مى‏گوید: از امام على بن موسى (ع) از محل دفن فاطمه (س) پرسیدم؛ حضرت فرمود: کسى این سؤال را از امام صادق (ع) پرسید و عیسى بن موسى نیز حاضر بود. عیسى بن موسى پاسخ داد: او در بقیع دفن شد. آن مرد سؤال کرد: شما چه مى‏گویید؟ حضرت فرمود: او که پاسخت را داد. آن مرد گفت: مرا با عیسى بن موسى چه کار! شما از پدرانت خبرم ده که آنان چه روایت کرده‏اند. حضرت فرمود: او در خانه‏اش دفن گردید.34 همین مضمون را شیخ صدوق نیز به چندین سند روایت کرده است.35

سمهودى نیز روایتى از امام صادق (ع) به نقل از امام باقر (ع) درباره محل دفن آن حضرت در خانه‏اش نقل کرده است.36

ابن شبه نیز چندین روایت در این زمینه نقل کرده است.37

سید ابن طاووس و مرحوم شعرانى38، دلایلى را براى دفن آن حضرت در خانه نقل کرده‏اند؛ از جمله آن که از آن جا که هدف آن حضرت از وصیت به دفن شبانه، این بود که کسانى که به وى ستم کردند، بر جنازه حاضر نشوند و با این کار نشان دهد که بر آنان خشمناک است، از این رو، انجام این هدف با دفن در خانه، سازگارتر است.

چکیده سخن

1. برخى از فقیهان، هیچ کدام از احتمالات سه گانه را ترجیح نداده، حکم به استحباب زیارت آن حضرت در هر سه جا داده‏اند، که از جمله آنان، مى‏توان به ابن حمزه طوسى، شهید اول، ابن طى فقعانى، محقق کرکى، نراقى، صاحب جواهر و مرحوم طبسى نجفی اشاره کرد.39

2. برخى دیگر، احتمال دفن آن حضرت در بقیع را رد کرده، حکم به استحباب زیارت آن حضرت در دو جا، یعنى روضه و خانه داده‏اند؛ مانند شیخ طوسى40، شیخ طبرسى41، علامه حلى، ابن ادریس و ابن سعید.42

3. برخى، احتمال دفن در بقیع را ترجیح داده‏اند؛ مانند اسکافى43 و شیخ مفید.44

4. برخى، احتمال دفن در روضه را ترجیح داده‏اند؛ مانند شیخ طوسى45، محقق حلى46، علامه حلى47، یحیى بن سعید، ابن فهد حلى و سبزوارى؛ در حالى که شهید ثانى48 و طبسى49 ، آن را بعید شمرده‏اند.

5. برخى، احتمال دفن در خانه را ترجیح داده‏اند؛ مانند شیخ کلینى50، شیخ صدوق51، ابن ادریس52، محقق اردبیلى53، صاحب مدارک54، محدث بحرانى55، صاحب ریاض56، سید محسن امین57 و سید محسن حکیم.58 و ما نیز این نظر را ترجیح مى‏دهیم.59

در هر صورت، مخفى بودن و مخفى نگاه داشتن قبر آن حضرت، علامت مظلومیت او و مایه تکاپو و به فکر وا داشتن عقل‏ها و اندیشه‏ها است. این مخفى بودن، راه را بر رهروان نشان مى‏دهد و چه بسا این راز، تا روز قیامت نیز پوشیده بماند.

پى‏نوشت:

1. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 282.

2. مدارک الاحکام، ج 8، ص 279.

3. ر.ک: صحیح بخارى، ج 4، ص 210 و 219؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 141.

4. تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 105.

5. المنتخب من ذیل المذیل، ص 91.

6. الطبقات الکبرى، ج 8، ص 30.

7. منتخب الانوار، ص 49.

8. المزار، ص 178.

9. السرائر، ص 178.

10. التنبیه و الاشراف، ص 249؛ انبات الوصیة، ص 138.

11. همان، 250.

12. کشف الغمة، ج 2، ص 123.

13. البدایة و النهایة، ج 6، ص 367.

14. الثاقب فى المناقب، ص 473.

15. الحدائق الناظرة، ج 4، ص 84.

16. حاشیة اعانة الطالبین، ج 2، ص 357.

17. ذخائر العقى، ص 54.

18. الانوار البهیه، ص 174 به نقل از مصباح الانوار.

19. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 9.

20. معانى الاخبار، ص 267، ح 1.

21. دلائل الامامة، ص 46.

22. المبسوط، ج 1، ص 386.

23. مصباح المتهجد، ص 711.

24. ارشاد الاذهان، ج 1، ص 339.

25. جامع الشرایع، ص 231.

26. ذخیرة المعاد، ج 3، ص 707.

27. مسالک الافهام، ج 2، ص 383.

28. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 572.

29. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 9.

30. السرائر، ج 1، ص 651.

31. اقبال الاعمال، ج 3، ص 163.

32. اعیان الشیعة، ج 1، ص 322.

33. اقبال الاعمال، ج 3، ص 161.


88/1/27
6:52 عصر

شیخ ازهر مصر و اعتراف به مذهب شیعه

بدست دست نوشت در دسته شیعه، شلتوت، ازهر

متن فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر


بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ محمود شلتوت و فتوای تاریخی ایشان

علامه شیخ محمود شلتوت:رئیس سابق الازهر

« به هنگام ریاست دانشگاه الازهر فرصتی فراهم گشت که فتوائی دایر بر جواز پیروی از مذاهب ریشه دار و اصیل اسلامی که شیعه دوازده امامی هم جزو آنهاست ،صادر نمایم»

این فتوا در سال 1378 هـجری قمری در هفدهم ربیع الاول ،روز میلاد امام همام جعفربن محمد الصادق (ع)بنیانگذار مکتب شیعه  جعفری، در حضور نمایندگان مذهب شیعه امامی و شیعه زیدی و مذاهب شافعی،حنبلی، مالکی، حنفی، به دست شیخ محمود شلتوت رئیس فقید دانشگاه الازهر صدور یافت.

انگیزه شیخ محمود شلتوت در صدور فتوی

مرحوم میرزا خلیل کمره ای می نویسد:

اینجانب و هیئت همراه در سفر به مصر در دو نوبت با شیخ جامع ازهر محمود شلتوت دیدار داشتیم، یک نوبت در جامع ازهر و یک نوبت در منزل شخصی ایشان در این دیدار شیخ الازهر ما را از حقایق اموری مطلع فرمود و رازی را فاش کرد

که پایه مداخله  بیگانگان و تأثیر نفوذ آنان را در امور ممالک شرق حتی در امور بین مذاهب اسلام ، روشن می ساخت.

عظیم مصر فرمود:

« من از دیر زمانی حدود سی سال قبل در صدد دیدن فقه امامیه بر آمدم و از عراق و ایران کتابهای فقهی امامیه را خواستم ولی تا این اخیر که مصر از زیر زنجیر استعمار بیرون آمد کتابها نمی رسید و سانسور می شد تا بعد از فتح کانال کتب  شما آمد و من مطالعه کردم ، حجت بر من تمام شد و آن فتوی را دادم بدون اینکه تحت تأثیر هیچ مقامی یا سخنی بروم»

شیخ محمد جواد مغنیه می گوید:

« در یکی از سفرهایم به مصر از علامه شلتوت دیدار کردم در حالی که جمعی از بزرگان دانشگاه ازهر نیز در محضرش بودند،از انگیزه فتوایش بر جواز تعبد به مذهب جعفری جویا شدم وی پاسخ داد:

«خدا می داند در مورد این فتوی انگیزه های سیاسی و اجتماعی و غیره نداشتم.من در مقام استنباط احکام فقهی وقتی بعضی از دلائل فقه شیعه را مورد دقت و نظر عمیق قرار دادم مشاهده کردم که دلائل این فقه از قوت و متانت و ظرافت خاصی بر خوردار است، و این امر باعث شد که فتوایی بر جواز پیروی از مذهب شیعه را صادر نمایم،و من خود در بعضی مسائل فقهی بر اساس فقه مذهب جعفری فتوی داده ام.

آنگاه شیخ محمود شلتوت رو به حاضران کرد و گفت:

 بر شماست که کتابهای شیعه را با دقت مورد مطالعه قرار دهید.

متن(عربی) فتوی شیخ محمود شلتوت

 

إن بعض الناس یرى أنه یجب على المسلم لکی تقع عباداته و معاملاته على وجه صحیح أن یقلد أحد المذاهب الأربعة المعروفة و لیس من بینها مذهب الشیعة الإمامیة و لا الشیعة الزیدیة فهل توافقون فضیلتکم على هذا الرأی على إطلاقه فتمنعون تقلید مذهب الشیعة الإمامیة الاثنا عشریة مثلا.

فأجاب فضیلته:

1 ـ إن الإسلام لا یوجب على أحد من أتباعه اتبّاع مذهب معین بل نقول إن لکل مسلم الحق فی أن یقلد بادئ ذی بدء أی مذهب من المذاهب المنقولة نقلا صحیحاً و المدونة أحکامها فی کتبها الخاصة و لمن قلد مذهباً من هذه المذاهب أن ینتقل إلى غیره ـ أی مذهب کان ـ و لا حرج علیه فی شیء من ذلک .

2 ـ إن مذهب الجعفریة المعروف بمذهب الشیعة الإمامیة الاثنا عشریة مذهب یجوز التعبد به شرعا کسائر مذاهب أهل السنة .

فینبغی للمسلمین أن یعرفوا ذلک ، و أن یتخلصوا من العصبیة بغیر الحق لمذاهب معینة ، فما کان دین الله و ما کانت شریعته بتابعة لمذهب ، أو مقصورة على مذهب ، فالکل مجتهدون مقبولون عند الله تعالى یجوز لمن لیس أهلا للنظر و الاجتهاد تقلیدهم و العمل بما یقررونه فی فقههم ، و لا فرق فی ذلک بین العبادات و المعاملات.

ترجمه  فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت،

شیخ جامع الازهر، در مورد جواز پیروی از مذهب شیعه امامی.

از معظم له سؤال شد :

عده ای ا ز مردم معتقدند که هر فرد مسلمان برای آنکه عبادات و معاملاتش صحیح انجام گیرد ، باید تابع احکام یکی از مکتبهای معروف چهارگانه باشد و در میان این مکتبهای چهارگانه نامی از مکتب شیعه امامی و شیعه زیدی برده نشده است . آیا جنابعالی با این نظر کاملا موافقید که مثلا پیروی از مکتب شیعه امامیه اثنی عشری مغایرتی با دین ندارد؟

آن جناب پاسخ دادند :

آیین اسلام هیچ یک از پیروان خود را ملزم به پیروی از مکتب معینی ننموده ، بلکه هر مسلمانی می تواند از هر مکتبی که بطور صحیح نقل شده و احکام آن در کتب مخصوص به خود مدون گشته پیروی نماید و کسی که مقلد یکی از این مکتبهای چهارگانه باشد می تواند به مکتب دیگری ( هر مکتبی که باشد ) منتقل شود .

مکتب جعفری، معروف به مذهب امامی اثنی عشری ، مکتبی است که شرعا پیروی از آن مانند پیروی از مکتبهای اهل سنت جایز می باشد . بنابراین سزاوار است که مسلمانان این حقیقت را دریابند و از تعصب ناحق و ناروایی که نسبت به مکتب معینی دارند دوری گزینند ، زیرا دین خدا و شریعت او تابع مکتبی نبوده و در احتکار و انحصار مکتب معینی نخواهد بود .بلکه همه صاحب مذهبان ، مجتهد بوده و اجتهادشان مورد قبول درگاه باری تعالی است و کسانی که اهل نظر و اجتهاد نیستند، می توانند از هر مکتبی که مورد نظرشان است تقلید نموده و از احکام فقه آن پیروی نمایند و در این مورد فرقی میان عبادات و معاملات نیست .

 امضا : محمود شلتوت

 

نامه شیخ بزرگ، محمودشلتوت به آیت الله بروجردی

بسم الله الرحمن الرحیم

السید صاحب السماح? الاخ الجلیل الامام البروجردی

سلام و درود خدا بر شما باد. اما بعد، من همواره جویای صحت وسلامت آن  سید جلیل القدر و برادر بزرگوار بوده و از خدا می خواهم که آن جناب پیوسته مصدر برکات برای مسلمانان و وحدت کلمه میان آنان باشند. خداوند بر طول عمرتان بیفزاید، وبا نصرت خود شما را گرامی دارد.

سفر برادر جناب علامه عالیقدر استاد قمی ـ اَیَّدَهُ اللهُ فِی جَهَادِهِ اَلمشکُور ـ (به ایران) فرصت مغتنمی بود تا برای جنابعالی نامه ای بنویسم، و از کوشش شما تقدیر نمایم، و از خدای قادر متعال بخواهم آرمانهایی که برای مسلمین دارید بر آورید، و شما را برای تلاش و کوششسی که در راه جمع کلمه مسلمین و الفت میان دلهای آنان بکار می برید، توفیق عنایت فرماید. وبشارت می دهم که گامهای شما در راه تقریب، گامهایی که می دانم در راه تأیید کامل آن بر می دارید، و از آن پشتیبانی می کنید و به آن عنایت و اهتمام می ورزید، مایه رستگاری و سیر به سوی خداوند متعال است.

باری جمع برگزیده ای از رجال ما در الازهر و برادران ما که در راه تقریب کمال جهاد را مبذول می دارند با ایمان پاک با ما همکاری و به وظیفه دینی خود به خاطر دین و رسالت انسانی رفیعی که به عهده دارند، عمل می کنند.

من امیدوارم که برادر عزیزم جناب آقای قمی بزودی به سوی ما باز گردند تا با شنیدن خبر سلامتی شما خوش وقت شویم، و نظریات شما را در مورد آرمان مشترکی که داریم، دریافت کنیم.

بسیاری از امور را برای جناب برادرم توضیح داده ام، و از ایشان خواهش کرده ام که آنها را مفصلاً به شما ابلاغ دارند.

از خدا می خواهیم که ما را در راه رضای خود جمع کند، و همواره ارتباط دلهای ما را برای عمل در راه الهی پایدار بدارد.

اِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاء لَطِیفٌ لِمَا یَّشَاءوالسلام علیکم و رحم? الله وبرکاته.

رئیس دانشگاه الازهر

محمود شلتوت

به تاریخ 24ذی القعده  1379 - مطابق با 19 می 1960م

سلام و درود خدا بر شما باد، امیدواریم ،از صحت و عافیت و بهترین چیزی که برای شما دوست داریم، بر خوردار باشید. اما بعد،خطابه ای که قبل از ترک مصر برای ما فرستادید، اثر عظیمی در نفس من بجای گذاشت ، تقدیر شما از عمل صالحی که ما برای آن قیام کردهایم،در آن به چشم می خورد،واحساس شما بدون شک احساسی صادقانه بود، همچنانکه تقدیر شما در سخنانتان از جناب برادر علامه قمی اثر فراوانی در نفس من و نفس آقایان علمای اینجا داشت،امید است که همه ما در راه مصالح امت اسلامی بکوشیم و خداوند این تعاون و همیاری ار مصداق این آیه قرار دهد که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین

کسانی که در راه ما بکوشند ما راهمان را به آنان نشان خواهیم داد و مسلما خداوند با نیکوکاران است.

والسلام علیکم و رحم? الله وبرکاته.

شیخ الجامع الازهر

محمود شلتوت

به تاریخ 24ذی القعده 1379

مطابق با 19 می 1960م

 

 تاییدیه فتوای شیخ محمود شلتوت

توسط دکتر محمد فهام شیخ الازهر

نظریه شیخ محمد فهام ، رئیس سابق دانشگاه الازهر راجع به فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت د ر مورد جواز پیروی از مذهب شیعه :

" من از جمله کسانی هستم که به شیخ محمود شلتوت  به دیده تحسین می نگرم . نسبت به اخلاق ، علم، وسعت اطلاع و مهارت وی در ادبیات و تفسیر قرآن  و تحقیقاتش در اصول فقه و چنین شخصیتی  به جواز پیروی از مذهب شیعه فتوی داده و هیچ تردیدی ندارم که او با فتوای آشکار خود بر اساس اعتقاد من فتوی داده است .

و در حقیقت ما مامور به نزدیک شدن و همبستگی هستیم :

" و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا " و من با مسافرتی که به کشورهای اسلامی داشتم به تمایل شدید علمای اسلامی نسبت به تقارب و همبستگی میان برادران مسلمان سراسر جهان پی بردم و از خدا می خواهم که مسلمانان را موفق بدارد که به تقارب و همبستگی مخصوصا در عصر حاضر نائل گردند .

و رحم الله الشیخ شلتوت الذی التفت الی هذا المعنی الکریم فخلد فی فتواه الصریحة الشجاعة حیث قال ما مضمونه : بجواز العمل بمذهب الشیعه الامامیة باعتباره مذهبا فقیها اسلامیا یقوم علی الکتاب و السنة و الدلیل الاسد و اسأل الله ان یوفق العاملین علی هذا الفتح القویم فی التقریب بین الاخوة فی العقیدة الاسلامیة الحقة " و قل اعملوا فسیر الله عملکم و المؤمنون و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین ".(محمد الفحام شیخ الازهر،21/ من شهر ذی القعده / 1397 هـ)

 تاییدیه فتوای شیخ محمود شلتوت

توسط استاد عفیف عبدالفتاح طباوه

و مما یثلج الصدر انه قامت فی القاهرة منذ اکثر من عشرین عاما دعوة للتقریب بین المذاهب الاسلامیة : السنة و الشیعة  وکان شعارها : ( إن هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون ) و قد أثمرت هذه الدعوة ثمارا حسنة و قد رأینا ثمارها فی الازهر الشریف حیث قرر دراسة فقه المذاهب الاسلامیة سنیها و شیعیها دراسة تعتمد علی الدلیل و البرهان  و تخلو من التعصب کما انه عند تکوین مجمع البحوث الاسلامیة فی القاهرة ، حرص القیمون علیه ان یکون اعضاؤه ممثلین لمختلف المذاهب الاسلامیة .

کما رأینا بوادر ذلک التقارب فی فتوی شیخ الجامع الازهر فضیلة الاستاذ محمود شلتوت حیث نشر فتوی جواز التعبد علی المذاهب الاسلامیة الثابتة الاصول المعروفة المصادر و منها : مذهب الشیعة الامامیة .

مایه خوشوقتی است که پیش از بیست سال قبل دعوت تقریب بین مذاهب اسلامی بر پا گشته مذاهب سنی و شیعه و شعارش " إن هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون " و این دعوت ثمرهای نیکویی داده که ما آنها را در الازهر شریف دیدیم که تدریس فقه مذاهب اسلامی سنی و شیعه در آن مقرر گردید که بر پایه دلیل و برهان و خالی از تعصب ، همچنین یکی دیگر از آثار آن مجمع تحقیقات اسلامی در قاهره بود که اعضاء آن نمایندگان مذاهب مختلف اسلامی بود همچنانکه از نتایج این تقارب و همبستگی را در فتوای شیخ جامع الازهر ، استاد با فضیلت محمود شلتوت مشاهده کردیم که فتوای جواز تعبد طبق مذاهب اسلامی که اصولشان ثابت و مصادرشان شناخته شده است از جمله مذهب شیعه امامی را انتشار داد .

 تاییدیه  فتوای شیخ محمود شلتوت

توسط شیخ الازهر ، جاد الحق

شیخ فقید الازهر، جاد الحق در دیدار با علمای شیعه اظهار داشت :

" ما اهل سنت سابقا یکدیگر را تکفیر می کردیم ، ولی امروزه این تعصب پایان پذیرفت و ما همگی یکدیگر را بر حق می شماریم . و این چیزی است که دعوت کنندگان  تقریب پذیرفت و ما همگی یکدیگر را بر حق می شماریم . و این چیزی است که دعوت کنندگان تقریب بین مذاهب اسلامی و یاران دار التقریب در راه آن می کوشند تا روح صلح و دوستی میان شیعه و اهل سنت برقرار گردد و فتوای شیخ شلتوت نمونه ای از این روحیه است .6

 تاییدیه فتوای شیخ محمود شلتوت

توسط  عبدالحلیم محمود ، شیخ الازهر

شیخ عبدالحلیم محمود یکی از دوستان دارالتقریب و نویسندگان مجله آن ، رسالة الاسلام ، بود .

ایشان به هنگام ریاست الازهر شریف ، رسما اعلام داشتندکه :"  الازهر نسبت به برادران امامیمان و برادران زیدیمان ، جز پیام دوستی کامل ندارد  و ما اکنون در دوره ای بسر می بریم که در آن مردم را به وحدت و برادری دعوت می کنیم و اگر رخدادی در اینجا یا آنجا رخ دهد ، ما و شما در اصلاح آن می کوشیم . همگی در راه صلح و دوستی و محبت گام بر می داریم .

و آن کلمه تفرقه انگیزی که در کتاب مذکرة التوحید آمده ان شاء الله اصلاح خواهد شد و امیدواریم که شما هم همین عمل را در آنجا انجام دهید ( و از نشر مطالب تفرقه انگیز در کتابها جلوگیری می کنید ).

تلاش کوشندگان در راه وحدت در پیشگاه خدا مشکور باد .

تاییدیه فتوای شیخ الازهر محمود شلتوت

توسط محمد الغزالی- رهبر اخوان المسلمین مصر

من معتقدم که فتوای استاد بزرگ شیخ محمود شلتوت ، گام وسیعی در این میدان است که مایه امیدواری تمام زمامداران و علمای با اخلاص و تکذیب آنچه را است که مستشرقین انتظار دارند ، مستشرقینی که انتظار می کشند که کینه و نفاق ، این امت را قبل از رسیدن به اتحاد وهمبستگی از میان بر دارد .

و این فتوی به نظر من نخستین گام در این راه است . نخستین گام برای یکپارچگی و جمع کردن مسلمانان تحت عنوان اسلام که خداوند آنرا کامل گردانیده و آنرا به عنوان بهترین دین برای ما برگزیده است .

و همچنین سرآغاز عمل به رسالتی است که عزت و سربلندی مومنین را باز می گرداند و مایه رحمت جهانیان می گردد .

مسلما بدبینی ها و خرافات ، توده اهل سنت و شیعه را به پستی می کشاند و اختلاف  و دو دستگی ، همگی را از حقیقت و زندگی دور می سازد .

دنیا به سرعت رو به آزادی ( از قیود ) می شتابد و در نردبان ترقی مادی محض بالا می رود  و به عقب افتادگان  ( و فرو رفتگان در  اختلاف و خرافات ) همچون موجوداتی دیگر می نگرد .

 تاییدیه شیخ عبدالوهاب عبداللطیف

استاد جامع الازهر

فقه اسلامی برای همه مکلفین شریعت واحدی است که مردم همه کشورها با اختلاف آرا به آن متعبدند . ای کاش شیعه  و اهل سنت ، معلومات خود را با هم مبادله می کردند تا این دو دریای فقه به هم بپیوندند و از آن دو مروارید و مرجان آشکار شود .

تایید شیخ باقوری

وزیر سابق اوقاف مصر

اختلاف میان سنیان و شیعیان اختلافی است که بیشتر آن ، از روی بی اطلاعی جمهور هر دو دسته  از یکدیگر است . انتشار فقه شیعه در میان اهل سنت و انتشار فقه اهل سنت در میان شیعیان ، بهترین وسیله برای از بین رفتن اختلاف میان آنان است . آنگاه اگر اختلافی هم باشد همراه با احترام به یکدیگر خواهد بود .

 تاییدیه فتوای شیخ الازهر محمود شلتوت

توسط شیخ محمد متولی شعراوی ، وزیر اوقاف و امور الازهر

شیعه دوازده امامی به امامت جعفر الصادق بن محمد بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابیطالب، از استادان « ابوحنیفه» رضی الله عنهم جمیعا .این گروه که به نام امامیه جعفریه و از پیروان مذاهب پاکیزه شناخته شده اند همانهایی هستند که شیخ  مرحوم ما محمود شلتوت رئیس الازهر فتوی مشهور خود را در خصوص صحت پیروی از مذهبشان صادر نمود و در بیان علت صدور این فتوی گفت : شیعه امامیه یکی از مذاهب اسلامی است که از اصول ثابت و مصادر شناخته شده برخوردار است و از راه مورد اتباع مومنان پیروی می کند .

آری ، در مصر دسته ای از احکام شیعه دوازده امامی از جمله بعضی از احکام طلاق و قول به وصیت واجب در میراث ، در قوانین احوال شخصیه مورداستفاده قرار گرفته است .

 رأی الشیخ الشعراوی فی الشیعه :

الشیعة الامامیة الاثنی عشریة و امامهم جعفر الصادق بن محمد بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب و هو احد استاذة الامام ابی حنیفة رضی الله عنهم جمیعا ، و هولاء الامامیة الجعفریة الذین نوضح انهم من ارباب المذاهب الفقهیة ، هم الذین اصدر شیخنا المرحوم شیخ الازهر محمود شلتوت فتواه المشهورة فی صحة التعبد علی مذهبهم ، معللا ذلک بانه من المذاهب الاسلامیة الثابتة الاصول ،  المعروفة المصادر ، المتبعة السبیل المؤمنین .

نعم :

لقد اخذنا مصر طائفة من الاحکام فی قوانین الاحوال الشخصیة عن الشیعة الامامیة الاثنی عشریة و منها بعض احکام الطلاق و القول بالوصیة الواجبة فی المیراث.(الاهرام – السنة 103-العدد32932)

تاییدیه فتوای شیخ محمود شلتوت

توسط دکتر نصر فرید واصل ، مفتی مصر

(به مناسبت نوزدهمین سالگرد انقلاب اسلامی)

 انه یحق لأی مسلم أن یتعبد الی الله عزو جل  وفقا لمذهب الامام جعفر الصادق الشیعی مثلما یتعبد وفقا للمذاهب الاربعة الاخری ، و اکد ان الاختلاف التی یتخذها البعض مبررا للهجوم علی الشیعة لا اصل لها ، فالفوارق بین المذهب الشیعی و باقی المذاهب لیست سوی فوارق طبیعیة کالموجودة بین مذاهب الاحناف و المذهب الحنبلی مثلا ، ضربنا له مثلا بتأدیة الشیعة لثلاثة فروض فقط بدلا من خمسة ، و هی صلاة الفجر ثم الظهر و العصر فی وقت واحد ، ثم المغرب و العشا فی وقت واحد و قال لنا المفتی : المذهب المالکی أجاز ذلک مثلا ، و هذا یدل علی أن الخلاف موجود فی امور اتفقت معهم فیها بعض المذاهب ، و الخلاف الوحید ینحصر فی اعتراف الشیعة بزواج المتعة فی حین تحرمه باقی المذاهب .

اعتراف المفتی یعید للتطبیق فتوی الشیخ محمود شلتوت شیخ الازهر الاسبق ، الذی اعترف فی الخمسینیات بالمذهب الشیعی .

سزاوار است برای هر مسلمانی که تعبد داشته باشد به سوی خدای عزوجل ، طبق مذهب شیعه امام جعفر صادق همچنان که می تواند مراسم عبودیت خدا را طبق دیگر مذاهب چهارگانه به جا آورد .

مسلما اختلافاتی که بعضی آنها را وسیله هجوم به شیعه قرار می دهند ، بی پایه است و فرق میان مذهب شیعه و سایر مذاهب ، فرقهای طبیعی مانند اختلاف موجود میان مذاهب احناف و مذهب حنبلی به عنوان مثال است مثلا شیعه در سه نوبت به جای پنج نوبت نماز می خواند نماز صبح ، نماز ظهر و عصر در یک وقت و نماز مغرب و عشا در یک وقت و مفتی مذهب مالکی هم این را اجازه  داده ، و این نشانگر آن است که اختلاف موجود در اموری است که بعضی از مذاهب اهل سنت با شیعه همراه  است و اختلاف منحصر به فرد منحصر به ( چند مسئله معدود است از جمله ) شیعیان ازدواج موقت را جایز و سایر مذاهب آن را حرام می دانند ."

فتوای مفتی معاصر مصر مطابق با فتوای شیخ اسبق الازهر مصر محمود شلتوت در مورد جواز عمل به مذهب شیعه است.

http://broujerdi.ir/default.aspx?page=NewsItemShow&app=News&PageNumber=3&docParId=11678&docId=12035


88/1/27
5:59 عصر

کتاب مع الرکب الحسینی

بدست دست نوشت در دسته

 
BookName
الرکب الحسینی فی الشام و منه الی المدینة المنوره
BookMoalefFarsi
الشیخ محمد امین الامینی
bookTanzimkonandeFarsi
آرمین اردوان
nobateChapNumberFarsi
دوم
nobateChapSalFarsi
1383
chapkhaneFarsi
---
bookSizeFarsi
وزیری
tirajFarsi
3000
qeimatFarsi
25000  qeimatType
pageNumber
520 صفحه
shabok
4ـ54ـ7935ـ964 صفحه
mainLanguage
فارسی صفحه
 
http://www.ketabeqom.com/index.php/page,Site.FullBookInfo/bookId,12021

88/1/20
12:3 صبح

امام حسین(ع) در کتاب مقدس

بدست دست نوشت در دسته

محمدامین پورامینی

رسالت انقلاب حسینى به طایفه، ملّت و یا زمان خاصى منحصر نمى‏شود. از این رو مى‏بینیم که مرتکبان و مسبّبان این فاجعه بزرگ تنها از سوى مسلمانان مورد تنفر و مخالفت قرار نمى‏گیرند، بلکه همه آزادگان‏جهان در طول روزگار از آنان بیزارى مى‏جویند؛ و از آن جمله برخى اهل کتاب حاضر در مجلس یزید بودند، جای دارد به برخی از ریشه های این مسئله نظری بیفکنیم.

این درست است که عمق فاجعه و تراژدى طلب مى‏کند که هر انسان آزاده‏اى در برابرش‏ موضع روشن، عالى و استوار بگیرد. اما در اینجا ریشه‏هاى مسأله به مطالبى باز مى‏گردد که در آثار و کتاب‏هاى اهل کتاب‏درباره واقعه کربلا آمده است.

«سالم بن ابى جعده» از «کعب الاحبار» نقل مى‏کند که گفت: در کتاب ما آمده است که مردى از فرزندان محمد رسول الله(ص)کشته مى‏شود و هنوز عرق چارپایان یارانش خشک نمى‏شود که به بهشت در مى‏آیند و دست در گردن حور العین مى‏اندازند.در این هنگام حسن(ع) بر ما گذشت و ما گفتیم: آیا او این است؟ گفت: نه. سپس حسین(ع) بر ما گذشت و ما گفتیم: آیا او این‏است؟ گفت: آرى.

در «کامل الزیارة» از «خالد ربعى» نقل شده است که گفت: کسى که از کعب شنیده بود برایم چنین نقل کرد: نخستین کسى که قاتل‏حسین(ع) را لعنت کرد ابراهیم خلیل الرحمن بود. خودش او را لعن کرد و از فرزندانش نیز عهد و پیمان گرفت که او را لعن‏ کنند. سپس موسى بن عمران او را لعن کرد و امّتش را نیز به این کار فرمان داد. سپس داود او را لعن کرد و بنى اسرائیل را به این‏کار فرمان داد. سپس عیسى او را لعن کرد و فراوان مى‏گفت: اى بنى اسرائیل قاتلش را لعنت کنید؛ و اگر روزگارش را درک‏کردید از یارى او باز مایستید. زیرا هر کس با او شهید شود گویى که با پیامبران در جنگ پیشروى کرده است... گویا من به بارگاهش مى‏نگرم.هیچ پیامبرى نبود مگر اینکه کربلا را زیارت کرد و کنارش ایستاد و گفت: تو بقعه‏اى هستى با خیر فراوان و ماه تابان در تومدفون مى‏شود.

خوارزمى نقل مى‏کند که وقتى کعب الاخبار در روزگار عمر بن خطاب مسلمان شد به مدینه آمد. مردم شهر از او درباره‏حوادث روزگار آخر الزمان مى‏پرسیدند و او در پاسخ آنها مى‏گفت: بزرگ‏ترین آنها درگیرى خونینى است که هرگز فراموش‏نمى‏شود؛ و آن همان فسادى است که خداى متعال در کتاب شما از آن یاد کرده و فرموده است: تباهى در خشکى و دریاآشکار گردید. تبهکارى با هابیل به دست قابیل آغاز گردید و با قتل حسین بن على(ع) پایان مى‏پذیرد. سپس کعب گفت:شاید قتل حسین را آسان مى‏گیرید، آیا نمى‏دانید که در روز قتل او درهاى همه آسمانها گشوده مى‏شود و به آسمان اجازه داده‏ مى‏شود که خود تازه بگرید؟ وقتى دیدیدکه سرخى از شرق و غرب آسمان برآمده است، بدانید که براى حسین(ع) مى‏گرید.به او گفتند: اى ابا اسحاق چرا آسمان براى پیامبران پیشین و فرزندانشان و براى کسانى که از حسین(ع) بهتر بودند چنین‏نمى‏کند؟ او جواب داد: واى بر شما قتل حسین(ع) کارى است بس بزرگ، چرا که او پسر دختر بهترین پیامبران است و او راآشکارا و ظالمانه به قتل مى‏رسانند و سفارش رسول خدا(ص) را درباره‏اش رعایت نمى‏کنند، در حالى که از نسل پیامبر(ص) و پاره تن اوست و با دریایى از اندوه در کربلا کشته مى‏شود.
ابن کثیر گوید: از کعب الاحبار روایاتى درباره کربلا نقل شده است.


«رأس الجالوت» گفته است: من مى‏شنیدم که فرزند یکى از پیامبران در کربلا کشته مى‏شود. چون به این سرزمین مى‏رسیدم،چارپایم چنان مى‏دوید که من جا مى‏ماندم! اما پس از کشته شدن حسین(ع) به آرامى حرکت مى‏کردم.
سبط بن جوزى به نقل از ابن سیرین گوید: پانصد سال پیش از بعثت پیامبر(ص) سنگى به زبان سریانى پیدا شد که ترجمه‏عربى آن چنین بود: أرتجوا امّة قتلت حسیناً شفاعة جدّه یوم الحساب؛ آیا قاتلان حسین(ص) در روز قیامت از جدّش امید شفاعت دارند؟

خوارزمى از یکى از رهبران بنى سلیم نقل مى‏کند که گفت: بزرگان ما براى ما چنین نقل کرده‏اند: بر یکى از کنیسه‏هاى روم‏وارد شدیم. در دیوارش صخره‏اى دیدم که در آن چنین نوشته بود: آیا امتى که حسین را کشته است در روز قیامت به شفاعت جدّش امید دارد؟
نه به خدا سوگند، براى آنها شفیعى نیست؛ و آنان در قیامت در عذاب هستند.
ما به یکى از بزرگان کنیسه گفتیم: از چه زمانى این نوشته در اینجا هست؟ گفت: سیصد سال پیش از بعثت پیامبر شما.

در برخى کتاب‏ها آمده است که ششصد سال پیش از مبعث رسول خدا(ص) این شعر در اینجا یافت شده است.
«زرندى» از «سلیمان بن یسار» نقل مى‏کند: سنگى یافت شد که بر آن نوشته شده بود:ناگزیر فاطمه(ع) در قیامت باز مى‏گردد، در حالى که پیراهنش به خون حسین(ع) آغشته است؛ واى بر کسى که در روزقیامت، چون در صور دمیده شود، شفیعانش دشمنش باشند.

مهمّ‏تر از همه اینها در عهد جدید و قدیم مطالبى آمده است که بر امام حسین(ع) انطباق دارد. استاد شیخ احمد الواسطى که خود آشنا به زبان عبری است درکتاب ارزشمند «اهل البیت فى الکتاب المقدس» مى‏نویسد:

یوحنا از قربانى کربلا خبر مى‏دهد
در سفر یوحنا آمده است:
کى أتّا نشحطتا
فى بدمخا قانیتا لإیلوهیم‏
من کل مشبحا فى لا شون فى کل عم فى گوى‏
فى ایریه فا اشمع‏
قول ملاخیم ربیم‏
قورئیم عوشیر فى حاخما
فى گبورها فى هدار کافود فى براخا

تو آنى که قربانى شدى‏
و خون پاکت را براى بیدارى اقوام و ملّتها
به عنوان قربانى، تقدیم پیشگاه پروردگار کردى‏
این کشته‏
به مجد و عزّت و کرامت ابدى خواهد رسید
چرا که او
تجسّم عالى قهرمانى و فداکارى است.

متن عبرى، از خلال آنچه بر زبان یوحنا جارى شده است، به امام حسین(ع) اشاره دارد؛ مبنى بر اینکه او قربانى‏اى است که‏جان خود و اهل بیتش را به خاطر خداوند فدا کرد؛ و او در طول گذشت روزگاران و نسل‏ها به مجد و عزّت خواهد رسید. این‏معنا از تحلیل لغوى متن عبرى بر مى‏آید: نشحطتا، اسم فاعل از فعل شاحط به معناى : سر برید و کشت مى‏باشد. فعل قانیتادر عبارت بَدِمْخا قا نیتا در اصل قانا به معناى خرید و تا در قانیتا، تاى مخاطب است؛ و کل عبارت تأکید دیگرى است براینکه قربانى خونش را به ازاى نزدیکى به خداوند و کسب رضایت او مى‏فروشد. آنگاه به نکته دیگرى اشاره مى‏کند و آن این‏است که قربانى تقدیم شده به وسیله حسین(ع)، متعلق به همه اقوام و ملتها با زبانها و نژادهاى گوناگون است. آنجا که‏مى‏گوید: (من کل مشبحا و لاشون و عمّ و گوى). آن گاه با عبارت (فى اشمع قول ملاخیم ربیم قورئیم عوشر فى حاخمافى‏گبورا فى هدار کافود) ، تأکید مى‏ورزد که خداوند مجد و کرامت و عزّت را نصیب سید الشهدا(ع) خواهد کرد. این عبارت‏ها برسید الشهدا(ع)، قربانى کربلا، انطباق دارد؛ زیرا او تنها کس در میان همه شهیدان تاریخ است که این ویژگى‏ها را دارا مى‏باشد.

أرمیا از قربانگاه کربلا خبر مى‏دهد
در سفر ارمیا آمده است:
فى هیوم هَهو کاشلوا
فى نافلوا تسافوناعل ید نهر فرات‏
فى آکلا حیرب‏
فى سابعا
فى راوتا من دمام‏
کى زبیح لأدوناى یهفا
تسفاؤوت با ایرتس‏
تسافون إل نهر فرات

در آن روز کشتگان در معرکه مى‏افتند
در نزدیکى نهر فرات‏
و نیزه‏ها و شمشیرها سیر و سیراب مى‏شوند
از خون‏هایى که در میدان نبرد جارى مى‏گردد
به سبب کشتار ربّ الجنود در زمین‏
واقع در شمال نهر فرات‏

متنى که ارمیا از آن خبر مى‏دهد، به روشنى کامل از قربانگاه طف در کربلاى حسین(ع) پرده بر مى‏دارد. تحلیل لغوى‏نشاندهنده سختى حوادث آن روز است. آنجا که کشتگان در میدان نبرد مى‏افتند: (کاشلوا فى نافلوا)؛ در شمال نهر فرات:(تسافونا عل ید نهر فرات).

آن گاه بر این نکته تأکید مى‏ورزد که شمشیرها و نیزه‏ها از خون‏هایى که در میدان نبرد مى‏ریزد سیر و سیراب مى‏شود: (فى آکلاحیرب فى سابعا فى راوتا من دمّام)؛ و بار دوّم اشاره مى‏کند که این کشتار در شمال نهر فرات اتفاق مى‏افتد: (تسافون إل نهر فرات).اینکه ارمیا از سقوط شهیدان و سیراب شدن شمشیرها از خون آنها در زمینى واقع بر نهر فرات خبر مى‏دهد به روشنى دلالت‏دارد بر اینکه آن سرزمین کربلا است. چرا که عبیداللّه زیاد چون عمر سعد را در رأس سپاه فرستاد، در جایى در کنار فرات به‏نام کربلا به حسین بر خورد؛ پس او را از آن منع کردند و میان او و آب حایل گشتند. این دو متن واخبارى که درباره حوادث‏کربلا و پیش آمدهاى سیّد الشهدا(ع) در آنها آمده است، با آنچه از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) درباره مظلومیت حسین( ع) واشاره به قتل وى در دوران کودکى‏اش نقل شده است مطابقت دارد.

http://baztab.com/news/58976.php

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >