سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/1/6
4:13 عصر

عید وتعطیلات

بدست دست نوشت در دسته

عید وتعطیلات

  

محمدامین پورامینی

بی شک کشور عزیز ما ایران از قابلیتها، فرهنگها، توانمندیهاى فراوان برخوردار است، واز سوى دیگر ایران وایرانى توانسته است با برخوردارى از مکتب اسلام بر رشد وشکوفایى وبالندگى خود بیفزاید، وآنجه زیبا جلوه گرى میکند هم آمیختگی وسازش میان آیین دینی ورسم ملى است، بطور مثال نوروز ما رنگ دینی ومعنوى گرفته وبا دعاى ( یا محول الحول والأحوال) وبا حضور در اماکن مذهبى جلوه دینى گرفته است.

بی تردید اسلام جزء جدایى ناپذیر روش ومنش ملت ما در آمده است، واین ریشه از گذشته ونشان از درک وجایگاه ما دارد، از این رو بر ما ودولت مردان است که با نگرشى عمیق از این زاویه به بازنگرى جایگاه عید فطر وعید قربان - به عنوان دو عید بزرگ اسلامى - پردازد.

باید اعتراف کرد که متأسفانه در جامعه ما اهمیتى که به اعیاد اسلامى داده مى شود در حد وشآن وباور ملت ما نیست، به گونه اى که عده اى فکر میکنند عید فطر براى روزه گیران، عید قربان براى حاجیان، عید غدیر براى سادات بوده و عید نوروز براى همگان است!

چه کسى مسئول است؟ طبیعى است که دانش آموزى که شرینى 15 روز تعطیلى عید نوروز را چشیده است به آن نگاه ویژه کند، وچه بسا آن را برترین عید بشمارد، وآن را عید اصلى وبقیه را فرعى انگارد!

چه باید کرد؟ جداى از فرهنگ سازى وروشنگرى عمومى به نظر مى رسد که ما هم باید همگام با دیگر مسلمانان جهان، وبلکه پیشاپیش آنان بهاى لازم وبیش از حد کنونى را به این دو عید بزرگ بدهیم، وبمناسبت عید فطر چهار روز وبه مناسبت عید قربان سه روز تعطیل رسمى داشته باشیم، ودر عوض یک هفته از تعطیلات عید نوروز بکاهیم.


88/1/6
3:26 عصر

من تنها به حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مى روم

بدست دست نوشت در دسته کرامت، حضرت ابوالفضل

Your Image Thumbnail

محمدامین پورامینی

مرحوم آیت الله آقاى حاج شیخ هادى حائرى شیرازى ، فرزند مرحوم ملا امین شیرازى ، یکى از عالمان وارسته و متقى کربلاى معلى به شمار مى آمد . او که در سال 1308 هجرى قمرى متولد شده بود، مدتها در حوزه علمیه نجف اشرف و کربلا به تحصیل و سپس به تدریس سطوح عالیه اشتغال داشت و در جمع حضرات آیات عظام میرزا مهدى شیرازى ، حاج شیخ یوسف بیارجمندى ، حاج شیخ محمدرضا اصفهانى و... از مشاوران نزدیک و خواص اصحاب فقیه زاهد مرحوم آیه الله العظمى حاج آقا حسین طباطبائى قمى (ره ) محسوب مى شد. فرزند ایشان آقاى حاج محمد حسن - که اکنون یکى از بازاریان تهران است - جریان زیر را به نقل از مادرشان بازگو نموده است :

منزل مرحوم والد سابقا در محله جیه در کوچه اى پشت مدرسه خدیجه کبرى (ع) در خیابان سرسدر قرار داشت . روزى جمعى از اشرار وابسته به یکى از خاندانهاى معروف به نام ... که حرمت علم را نشناخته و از درک منزلت عالمان عاجز و بیگانه بودند، در راه خانه متعرض مرحوم والد شده و به ایشان جسارت و بى ادبى روا مى دارند، تا آنجا که عمامه ایشان از سر بر زمین مى افتد. او با ناراحتى تمام به منزل رفته و دوباره عمامه را به سر پیچیده و از منزل خارج مى شود. آنان به گمان اینکه او قصد شکایت به کلانترى را دارد، دیگر بار راه را بر او سد کرده و مقصد را مى پرسند، ایشان مى گوید: خیر، من تنها به حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مى روم . آن بى معرفتان قضیه را سبک انگاشته و راه را باز مى کنند و ایشان به طرف حرم مطهر رهسپار مى گردد و پس از عرض حال به منزل باز مى گردد. همان شب یکى از جوانان ، بدون آنکه سابقه بیمارى داشته باشد، ناگهان گرفتار مرگ مى شود. فرداى آن روز هنوز از کار تجهیز او کاملا فارغ نشده بودند که باز هم مرگ سراغ جوانى دیگر از ایشان مى آید، و روز سوم هم ... بالاخره عاقلان قوم بالاتفاق جمع شده و به منزل مرحوم حاج شیخ هادى مى آیند، و ضمن گریه و زارى به دست و پاى ایشان افتاده و طلب حلالیت و کسب رضایت مى کنند، و عرضه مى دارند مگر شما مى خواهید همه خانه هاى ما را تاریک کنید. ایشان در پاسخ مى گوید: من فقط خدمت آقا عرض حال کردم و بس ، و در خواست انجام کارى معین نکردم و آن را به خود آقا واگذار کردم . سرانجام با انجام عذر خواهى ، جریان مرگ و میرها خاتمه مى یابد. آن بزرگوار در سال 1364 هجرى قمرى دار فانى را وداع گفته و در صحن مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام مدفون شد. مرحوم آیه الله العظمى آقاى شیخ محمد رضا طبسى نجفى (قدس سره ) داماد ایشان بودند.
مى بوسید!
آن نخل به خون طپیده را مى بوسید

آن مشک ز هم دریده را مى بوسید

خورشید کنار علقمه خم شده بود

دستان ز تن بریده را مى بوسید (314)

http://www.abalfazl.com/keramat/shia/shia21.htm#-6


87/12/25
4:9 صبح

سخنى با آقاى قرضاوى

بدست دست نوشت در دسته شیعه، قرضاوی

سخنى با آقاى قرضاوى

 

محمدامین پورامینى

آقای شیخ یوسف قرضاوى را سالیان دراز به عنوان چهره ای معتدل در بین عالمان اهل سنت می شناختم، برخی کتابهای علمی وی را دیده  وبرخی مصاحبه ها وبرنامه سلسله وار او را با عنوان (الشریعة والحیاة) در کانال الجزیره قطر دیده ام، و او را در بین عالمان اهل سنت جهره ای روشن فکر میدیدم، وی به عنوان عالمی می انگاشتم  که برخلاف عالم نمایان وهابی در مسیر تقریب بین مذاهب نسبتا خوش میدرخشید.. اما افسوس.. این توقع از دانش آموختگان  الازهر کمتر میرود که دنباله رو و پیرو دانش آموختگان جامعه آل سعود شود، توقع این می بود که بر مشی سلف الازهر عالم مصلح شیخ محمود شلتوت -شیخ ازهر وقت- سخن حق را بر زبان جاری کند، ویا دست کم از مفتی اعظم مصر آقای شیخ علی جمعه عقب نیفتد، که با صراحت و شجاعت اعلام کرد :(برخی اطراف تلاش می‌کنند که روابط میان شیعه و سنی را تیره کنند و به وحدت میان مسلمانان ضربه بزنند تا از این طریق به اهداف خود دست یابند از همین رو بنده با صدور فتوایی عبادت بر اساس فقه شیعی را جایز اعلام می‌کنم. باید اعتراف کنیم که شیعیان در حال حاضر از ما پیشی گرفته‌اند از همین رو ما می‌توانیم با آنان همکاری کنیم زیرا تا وقتی شیعه و سنی یک قبله دارند، تفاوتی میان آنان نیست. شیعیان همواره در طول تاریخ بخشی جدایی ناپذیر از امت اسلامی بوده‌ند..پیروان مذهب تشیع در اصل طایفه‌ای پیشرفته هستند اما برخی افراد وجود دارند که برای ایجاد اختلاف، کتب شیعی بسیار قدیمی را می‌گردند تا برخی مطالب اختلاف برانگیز را استخراج کنند)..

ولی افسوس که آقای قرضاوی راه را گم کرده و در مسیر دیگری افتاده است، علت وسبب را باید جستجو کرد، آیا پیری وسالخورده گی او را به این روز انداخته است؟ آیا مشکل خانوادگی پیدا کرده است که اعصابش را خورد کرده است؟ آیا شیعه شدن فرزندش علت ماجرا است؟ وآیا پادوان وهابی وسلفی آتش بیار معرکه شده اند؟ نمی دانم، ولی اینها قابل بررسی است.

آنچه در این نوشته می آید باسخی است مختصر به برخی نقطه نظرات اخیر وی:

1- آقای قرضاوی می گوید: گسترش مذهب تشیع یک خطر بزرگ به شمار می‌رود و هویت کشورهای سنی مذهب را زیر سؤال می‌برد.

جواب: مذهب شیعه با رویکردی که در طول تاریخ داشته است همواره در موضع مخالفت با حاکمان جور وستم قرار گرفته وفراز ونشیب خود را داشته است، ولی همواره به عنوان یک مذهب اسلامی وبا برخورداری از هزاران نفر از فقیهان، متکلمان، مفسران، ودانشمندان وشخصیتهای برجسته اجتماعی سیاسی جایگاه بلند ورفیع خود را نگاه داشته است، حالا اگر یک مذهب بواسطه توان فکری وصلابت اندیشه واستواری موضع و پتانسیل بالای خود مورد توجه قرار گیرد چرا باید شما را به عکس العمل نا معقول وا دارد؟ فرض کنید  یکی از مذاهب چهارگانه پیروان بیشتری یابند، این جه ضرری به پیروان دیگر مذاهب می رساند؟ بالاخره همه در محدوده اسلام ومسلمانان گام بر میدارند و تناقضی وجود ندارد، امروزه مسیحیت على رغم تضاد ودشمنی دیرینه خود با یهود سر آشتی وسازش پیدا کرده اند، چرا ما مسلمانان نباید مذاهب درون جامعه بزرگ اسلامی خود را به عنوان واقعیت موجود ببذیریم، وحق انتخاب را به مردم وا نهیم که خود بر اساس مطالعه وبا چشم بینا، یکی از مذاهب را انتخاب کنند، ومسائل دینی را بر طبق آن عمل کنند، این کار جه صدمه ای می زند؟ و چرا شما را حساس و بر آشفته ساخته است؟

2-او می گوید:ایران همچنان با گام‌های بلند در حال پیمودن راه صدور انقلاب خود به کشورهای منطقه است از همین رو باید هر چه سریع تر با این اقدام مقابله کنیم.. من به طور کامل مخالف تلاش های ایران در گسترش مذهب تشیع هستم. ما باید خطرات این تلاش را درک کنیم و در مقابل آن بایستیم.

جواب: ما در وضعیتی قرار گرفته ایم که اگر کلاغ به پرواز در آید می گویند کار ایران است! گسترش تشیع به عوامل گوناگون ـ و بیشتر به عامل درونی خود مذهب ـ مرتبط است، انقلاب اسلامی ایران گرچه جهان را با بیشتر با تفکر شیعی وبخصوص از زاویه سیاسی وحکومتی آن آشنا کرد، ولی واقعیت این است که این انقلاب اسلامی ایران بود که بر سر سفره شیعه نشست واز آن بهره گرفت، عشق مردم به اهل بیت (ع) وحضور ملیونی مردم در مراسم تاسوعا وعاشورا واربعین سال پنجاه وهفت شمسی، نقش مرجعیت دینی ورابطه متقابل مردم و روحانیت، رهبری بی نظیر وقدرتمندانه وشکوهمندانه وشجاعانه امام خمینی که مردم  او را مرجع تقلید و نایب عام امام زمان (ع) وتبلور خواسته های خود یافته بودند، اینها وعوامل دیگر باعث شد که مردم خود به صحنه بیایند و رژیم ستمشاهی را از ریشه بکنند، ولی با این همه انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی وبا رویکردی شمولی وفراگیر مطرح شد، گرچه تشیع همان اسلام اصیلی است که ریشه از رسول خدا (ص) واهل بیت (ع)او دارد.. با این همه رشد تشیع ربطی به دولت ایران ندارد، امروز برای ایران فلسطینیان غزه همانند مقاومان لبنان عزیز و مورد توجه وعنایتند، اصولا مشکل اساسی جهان با جمهوری اسلامی ایران بخاطر موضع گیری آن در رابطه با مسئله فلسطین است، وسی سال است که انواع تحریمها را به جان خریده است،  آیا فلسطینیان شیعه هستند که ایران به آن اهتمام می ورزد؟ فلسطین محک بسیار خوبی است که سره از ناسره شناخته شود، ومدعیان دروغین از دلسوختگان واقعی جدا شوند،  ایران چون مسئله فلسطین را از زاویه اسلامی آن می نگرد به موضع گیری اصولی خود در رابطه با فلسطین پرداخته است، وبهیچ وجه مذهب برای او مطرح نیست.. انصافتان کجاست؟

3_ او می گوید: ما اهل سنت معتقدیم که بر حق هستیم و مذهب خود را بر حق می‌دانیم اما با این حال تمایلی نداریم که مذهب خود را در میان شیعیان منتشر کنیم، و همچنین تمایل نداریم که شیعه شویم. شما (ایرانیان) باید دست از تلاش خود بردارید.

جواب:  ما کاری به ادعایتان نداریم، آنجه مهم است دلیل است، که جای آن در محافل علمی است، واین احتیاج به جنجال رسانه ای ندارد، اما این سخن که شما دوست ندارید مذهب ومرامتان در بین شیعه پخش شود سخنی نادرست است، هر ساله ملیونها کتاب و سی دی در میان صدها هزار حاجی وعمره گزار شیعه در شهر مکه ومدینه پخش می شود، در حالی که در بدو ورود کتابهای شخصی شیعیان مصادره می گردد، انگیزه این کار چیست؟ تالیف کتابهای فراوان با اسمهای مستعار و با انجام خیانتهای علمی ونسبتهای دروغ وناروا به شیعیان به چه منظوری انجام می شود؟ اما اینکه شما دوست ندارید شیعه شوید به خودتان مربوط است، هرکس وظیفه وصلاح خود را بهتر میدانید، آنچه  که مهم است این است که حجت تمام شود، وهرکس پیرو هر مذهب وعقیده ای که باشد بر اساس منطق واقامه برهان ودلیل باشد نه تعصب کور، اما سیل شیعه گرایی را باید خود مطالعه کنید؟ آیا احتمال نمی دهید که سالیان دراز حقایق تاریخی را از مردم پنهان نگاه داشته اید؟ آیا احتمال نمی دهید که برخی از آنچه را که بعنوان عقاید به خورد مردم میدهید  با موازین مسلم عقلی مطابق نباشد؟ از همه اینها گذشته شما برای مسلمانان ستم کشیده سنی وشیعه جهان چه کاری کرده اید؟ به هنگام جنگ  سی وسه روزه اسرائیل علیه لبنان وحزب الله مقاوم کجا بودید؟ در جنک بیست و دو روز  اسرائیل علیه مردم مقاوم غزه جه کاری کردید؟ مگر خود شما نبودید که در کشور خودتان مصر مورد بی مهری قرار گرفتید وآقای حسنی مبارک حتى حاضر نشد شما را ببیند وشما را راه نداد؟ آیا جرم ایران وایرانیان این است که از خود غیرت و جوانمردی نشان داد وبرخلاف زمامداران بی غیرت شما شعار دفاع از مردم غزه و همه فلسطینیان سر دهد وامروز اینگونه مورد بی مهری قرار گیرد؟ اگر نظام سلطه واستکبار جهانی وآمریکا مخالفت کنند عجبى نیست، ولی عجت از  همچون شمایى است که امروز با آمریکا واسرائیل همسخن وهمنوا وهمسو شده اید، از این حرفها که بگذریم مگر تشیع انحصار ایران است، مذهب شیعه را میتوان قدیمی ترین مذهب دانست که با ریشه عربی از قلب مدینه منوره به همه جا سرایت کرده است، چرا شما گسترش  شیعه را به ایران وایرانی نسبت میدهید؟ اکر سخن از نقش ایرانیان در مذاهب اسلامی است بزرگان اهل سنت مثل بخاری وترمذی ومسلم نیشابوری وابن ماجه قزوینی وحاکم نیشابوری وابو حنیفه کابلی و طبری و سرخسی و ابو نعیم اصفهانى و هزاران تن از محدثان وفقیهان عجم تبار را باید در ترسیخ مذاهب فقهی وکلامی اهل سنت دخیل دانست، ودر مقابل شیعیان عرب تبار مثل اشعریان یمنی را در گسترش مذهب شیعه در ایران باید یافت، اگر سخن از یافتن ریشه عربی وعجمی مسئله است  اتفاقا نتیجه بر عکس است! ولی ما مسئله را از دید ناسیونالیستی نمی نگریم، آنچه مهم است استواری برهان وصلابت منطق است.

4-   او می گوید: ما در همان ابتدا انقلاب ایران علیه جبروت و استبداد را تأیید کردیم اما هنگامی که فهمیدیم این یک انقلابی طایفه‌ای است و برای گسترش نفوذ مذهبی در خارج از سرزمین‌های خود تلاش می‌کند، جا خوردیم و شکه شدیم.

جواب : این انقلاب هرگز طائفه ای نیست، شعار انقلاب از اول این بود: (نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی)، در حرکت انقلابی مردم ایران همه ایرانیان اعم از شیعه وسنی مسیحی کلیمی زردشتی وهمه اقوام فارس، عرب، کرد، لر، بلوچ، ترکمن، آذری و.. شرکت کردند، اما کشوری که  اکثریت مطلق آن را شیعیان قرار میدهند بطور طبیعی وبر اساس دمکراسی ملاحظات خود را دارد، که آنچه که رسمی است این است که مذهب رسمی این کشور شیعه اثنی عشری است، ولی طبق قانون اساسی سائر مذاهب آزادی خود را دارند وقوانین مذهب وشریعتشان برای خودشان ودر محدوده مناطقشان نافذ ومحترم  است، وایران همچون کشورهای اسلامی قوانین خود را براساس یکی از مذاهب اسلامی  پایه گذارى کرده است، شمایى که انقلاب اسلامی ایران را طائفه ای میدانید من از شما سؤال میکنم که اهل سنت ایران با جمعیتی حدود هفت در صد بیش از ده هزار مسجد دارند، شیعیان عربستان سعودی با بیش ار دوازده درصد جمعیت چند مسجد دارند؟ گرچه ما مسجد را برای همه مسلمانان میدانیم وفرقی بین شیعه وسنی در نمازگزارى نیست، ولی بر اساس برخی اطلاعات در مناطق اهل سنت ایران، برای هر بانصد نفر یک مسجد وجود دارد، در حالی که برای شیعیان برای هر هزار نفر تنها یک مسجد آن هم با بودجه مردمی ونه حکومتی ساخته شده است، آیا این انقلاب طائفه ای است؟ مگر اعتراض برخی از علما ومراجع دینی ایران را به دولتمردان را نشنیدید که چرا برای شیعیان پاراچنار پاکستان ـ که در طی سالیان اخیر هزاران نفر ایشان توسط عوامل تکفیری وسلفیان به شهادت رسیده اند ـ کاری نکرده اید؟ در حالی که ایران برای تمامی مسلمانان دربند وستم کشیده موضع گیرى وحمایت دارد، مگر شما  کمک ایران را به افغانستان، چچن، فلسطین و.. را فراموش کرده اید؟

5- او می گوید: اگر ایران خواهان روابط طبیعی و دوستانه با کشورهای عربى است، باید این تلاش‌های خود را متوقف کند.

 جواب:  کاش ایشان خود را وارد حوزه دیپلماسی نمى کرد، وبه عنوان عالم دینی موضع ارشادی خود را نگاه میداشت، ولی اگر ایشان میخواهد وارد حوزه سیاسی شود جا داشت که به دولتهای مصر واردن نصیحت می کرد که بخاطر جنایت اخیر اسرائیل علیه مردم بی دفاع غزه وبخاک وخون نشاندن بیش از هزار وسیصد نفر که بیش از نیمی از ایشان کودک وزن بودند اقدام به بستن سفارت اسرائیل در کشورشان کنند، ودست کم از کشور ونزوئلا که در آمریکای جنوبی وآن طرف کره زمین است عقب نمانند.


87/12/8
1:17 صبح

تروریسم جهانی وهابیت

بدست دست نوشت در دسته شیعه، وهابیت

  تروریسم جهانی وهابیت

محمدامین پورامینی

فاجعه دردناک حمله مزدوران وهابی سعودی به زائران قبر رسول الله (ص) در سالروز رحلت آن پیامبر بزرگ دل همه  را به درد آورد. نکاتی چند قابل بررسی است:

1-امروز خطر تروریسم وهابیت از کنترل حامیان آن خارج شده است، به گونه ای که در تمامی حوادث تروریستی جهان نقش آنان مشاهده میگردد، همانند: حادثه 11 سپتامبر، عملیات کشتار جمعی مستمر در عراق (که در قالب عملیات انتحاری در بین مردم بی دفاع در حین عزاداری ویا حتی تشییع جنازه! انجام میگردد)، وقایع دردناک پاکستان وحوادث دلخراش پاراچنار، انفجار هندوستان، نقش طالبان والقاعده افغانستان، جند الشام سوریه، تکفیریون مصر وحادثه اخیر میدان راس الحسین (ع) قاهره، وبرخی ماجراهای لبنان، انفجارهای برخی شهرهای ایران واکنون حوادث عربستان سعودی. بنابر این مشکل تروریسم جهانی وهابیت جدی است.

2-آنچه که در عربستان اتفاق افتاد دارای چند بعد است:

الف) مناسبت مکانی ومکانی، مکان وقوع در شهر مدینه منوره ودر محدوده مسجد نبوی وبقیع وحتی داخل مسجد پیامبر (ص) بوده است، جایی که باید برای همه نقطه امن  ومقدس بشمار آید، زمان فاجعه نیز سالروز رحلت وشهادت نبی خاتم (ص) ونواده بزرگوار او حضرت امام حسن مجتبی (ع) بوده است.

ب) علت حمله به مردم بی پناه ، برگزاری جلسه زیارت ودعا وعزاداری توسط شیعیان عربستان سعودی بوده که بدین مناسبت در این مکان مقدس جمع شده بودند.

ج) نقش وهماهنگی سلفیان با نیروی انتظامی عربستان، به گونه ای که اگر وهابیون با درگیری فیزیکی وحمله با وسائل سرد حمله خود را آغاز کردند نیروی انتظامی عربستان با سلاح گرم آن را تکمیل ساختند!

د) هم اکنون حالت ترس واضطراب بر شیعیان مدینه حکم فرماست.

3-آیا برگزاری زیارت وتوسل به رسول خدا واهل بیت (ع) او جرم وگناه است؟ بر فرض که به خیال باطل وهابیون گناه باشد آیا آنان - که خود در عربستان سعودی نیز ـ که خاستگاه اصلی اینان است ـ در اقلیت قرار دارند- آیا حق تحمیل اندیشه خود دارند؟ وبر فرض که قصد مقابله را داشته باشند آیا با سلاح گرم به جنگ مردم بی دفاع رفتن وتنی چند از ایشان را شهید ساختن وعده زیادی را مجروح ساختن راه درست مقابله است؟

4- اگر زمامداران عربستان سعودی که خود را خادم الحرمین می نامند با مردم بومی خود اینگونه برخورد کنند با مردم غیر بومی خود چه معامله ای در پیش خواهند گرفت؟ وچه کسی امنیت مردم را تضمین خواهد ساخت؟ آیا حدود 700000 عمره گزار وحاجی ایرانی ما میتوانند احساس امنیت کنند؟

5- آیا موضع گیری ما در حد فاجعه مدینه است؟ چه می شد اگر مسئولان حج وزیارت ما اعلام میکردند که به علت هتک حرمت شهر نبوی ویورش به شیعیان علوی امسال ایرانیان به عمره نخواهند آمد؟ آیا با توجه به خرید متوسط 1000 دلاری هر زائر ایرانی بازار پر سود عربستان تکان نخواهد خورد؟ وآیا مسئولان عربستان را به فکر چاره نخواهند انداخت؟


87/11/18
2:53 عصر

اعتراف مفتی مصر

بدست دست نوشت در دسته شیعه، سنی، علی جمعه، شلتوت، بروجردی، الازهر

جدیدترین فتوای مفتی اعظم مصر:
عبادت بر اساس فقه شیعی جایز است

"شیخ علی جمعه" مفتی اعظم مصر طی اظهاراتی عبادت بر اساس فقه امام جعفر صادق(ع) را جایز دانسته و گفت: باید اعتراف کنیم که شیعیان از ما پیشی گرفتند.

"شیخ علی جمعه" مفتی اعظم مصر گفت: برخی اطراف تلاش می‌کنند که روابط میان شیعه و سنی را تیره کنند و به وحدت میان مسلمانان ضربه بزنند تا از این طریق به اهداف خود دست یابند از همین رو بنده با صدور فتوایی عبادت بر اساس فقه شیعی را جایز اعلام می‌کنم. باید اعتراف کنیم که شیعیان در حال حاضر از ما پیشی گرفته‌اند از همین رو ما می‌توانیم با آنان همکاری کنیم زیرا تا وقتی شیعه و سنی یک قبله دارند، تفاوتی میان آنان نیست. شیعیان همواره در طول تاریخ بخشی جدایی ناپذیر از امت اسلامی بوده‌ند..پیروان مذهب تشیع در اصل طایفه‌ای پیشرفته هستند اما برخی افراد وجود دارند که برای ایجاد اختلاف، کتب شیعی بسیار قدیمی را می‌گردند تا برخی مطالب اختلاف برانگیز را استخراج کنند.

این اقدام بجا وحکیمانه ودلاورانه مفتی اعظم مصر ما را به یاد فتوایی مشابه از  "شیخ محمود شلتوت" شیخ الأزهر (در دوره مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی ) می اندازد که رسما طی بیانیه ای اعلام کرد که مذهب شیعه اثنی عشری به عنوان یکی از مذاهب اسلامی قابل پیروی است.


87/11/12
9:40 صبح

پیرامون رقیه بنت الحسین (ع)

بدست دست نوشت در دسته رقیه، بنت الحسین

 پیرامون رقیه بنت الحسین (ع)

 

محمدامین پورامینی

پس از انتقال اهل‏بیت به شام، ایشان را در ویرانه‏اى جاى دادند که موجب وارد آمدن اذیت‏هاى فراوان به ایشان شد. عموم محدّثان و تاریخ نگاران از این مکان به عنوان مکانى یاد می‌کنند که تغییراتی را در پوست بدن ایشان پدید می‌آورد، سخنان برخى از ایشان را در این زمینه مى‏آوریم:

1. شیخ صدوق (م 381 ق) به سندش از فاطمه بنت على(س) نقل مى‏کند:

"ثمّ انّ یزید ـ لعنة الله علیه ـ أمر بنساء الحسین(ع)، فحبسن مع علىّ بن الحسین‏(ع) فى مجلس لایکنّهم من حرّ و لاقرّ، حتّى تقشرت وجوههم1؛ یزید دستور داد تا زنان کاروان حسینى را همراه على بن حسین در زندانى جاى دادند که آنان را از گرما و سرما حفظ نمى‏کرد؛ تا آنجا که پوست صورت ایشان دگرگون شد".

2. قاضى نعمان (م 363 ق) پس از ذکر گریه نمایشى یزید مى‏نویسد:

"و قیل انّ ذلک بعد أن أجلسهنّ فى منزل لا یکنّهنّ من برد و لا حرّ، فأقاموا شهراً و نصف، حتّى اقشرّت وجوههنّ من حرّالشّمس، ثمّ أطلقهم2؛ گفته شده: این کار یزید (گریه نمایشى او) پس از زمانى بود که او ایشان را در منزلى جاى داد که آنان را از سرما و گرما محافظت نمى‏کرد. آنان یک ماه و نیم در این وضع به سر بردند، تا آنکه پوست صورت ایشان از حرارت خورشید کنده شد و پس آن گاه اقدام به آزادى ایشان کرد".

3. ابن نما (م 645 ق) مى‏نگارد:

"واسکن فى مساکن لاتقیهنّ من حرّ و لا برد، حتّى تقشّرت الجلود، و سال الصّدید3؛ و آنان را در جاهایى قرار دادند که ایشان را از گرما و سرما نگاه نمى‏داشت؛ تا اینکه که پوست‏ها کنده و خون جراحات بدن سرازیر شد".

4. سید بن طاووس (م 664 ق) مى‏نویسد:

"ثمّ أمر (یزید) بهم الى منزل لا یکنّهم من حرّ و لا برد، فأقاموا فیه حتّى تقشّرت وجوههم4؛ یزید دستور داد تا آنان را در منزلى جاى دادند که ایشان را از گرما و سرما محافظت نمی‌کرد و آنان در آنجا اقامت داشتند؛ تا آنکه صورتشان پوست انداخت".

نیز همین مضمون را سید محمد بن ابى‏طالب آورده است.5

از برخى روایات استفاده مى‏شود که آن مکان به قدرى ویران بود که خطر زیر آوار قرار گرفتن اهل بیت را به همراه داشت.

صاحب بصارالدّرجات از امام صادق‏(ع) روایت مى‏کند که وقتى امام زین‏العابدین‏(ع) و همراهان را در آن خانه جاى دادند، بعضى از آنان گفتند: ما را در اینجا جاى دادند تا بر سرمان خراب شود، و ما کشته شویم.6

و همین مضمون را ابن شهرآشوب نیز آورده است.7

طبرى (امامى) از امام صادق‏(ع)چنین روایت مى‏کند:

"أُتى بعلى بن الحسین‏(ع)الى یزید بن معاویة و من معه من النّساء أسرى، فجعلوهم فى‏بیت و وکّلوا بهم قوماً من العجم لا یفهمون العربیّة، فقال بعض لبعض: انّما جعلنا فى‏هذا البیت لیهدم علینا، فیقتلنا فیه، فقال على بن الحسین(ع) للحرس بالرّطانة8: تدرون مایقول هؤلاء النّساء؟ یقلن کیت و کیت، فقال الحرس: قد قالوا انّکم تخرجون غداً و تقتلون! فقال علىّ بن الحسین‏(ع): کلاّ، یأبى اللّه ذلک، ثمّ أقبل علیهم یعلّمهم بلسانهم9؛ على بن حسین‏(ع) و زنان همراه را در حال اسارت به نزد یزید آوردند و آنان را در خانه‏اى قرار دادند و عده‏اى از عجم (رومیان) را که آشنایى با زبان عربى نداشتند، به نگهبانى واداشتند. برخى از اسیران اهل‏بیت رو به برخى دیگر کردند و گفتند: ما را در چنین خانه‏اى جاى داده‌اند تا بر سر ما خراب گردد و ما در زیر آوار کشته شویم. حضرت على بن حسین(ع) رو به نگهبانان کرد و با زبان رومى از ایشان پرسید: آیا مى‏دانید که این زنان چه مى‏گویند؟ آنان چنین مى‏گویند (و آن حضرت سخنانشان را نقل کرد!) نگهبانان گفتند: به ما گفته‏اند که شما را فردا از اینجا بیرون آورده و خواهند کشت! حضرت على بن‏حسین(ع) فرمود: نه، هرگز چنان نخواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت که چنان کنند. آن‌گاه رو به ایشان کرد و با زبان ایشان به آموزش آنها پرداخت.

از مجموعه مطالبى که گفته شد، چند مطلب برداشت مى‏شود:

1. یزید به قصد وارد آوردن فشار روحى و جسمى، اهل‏بیت(ع) را در جایى بسیار نامناسب قرار داد که به هیچ وجه ایشان را از گرماى روز و سرماى شب محافظت نکند. اثر گرما بر بدن مطهر ایشان نمایان شد؛ به نحوى که پوست چهره ایشان دگرگون و خشک گردید و کنده شد، و از آنجا که آنان در این مکان تحت نظر بودند، در واقع آنجا برایشان زندان بود.

2. یزید قصد کشتن حضرت امام سجادّ(ع) و چه بسا دیگر اسیران را داشت؛ همان طور که از این روایت و دیگر روایات فهمیده مى‏شود، ولى تغییر شرایط سیاسى و اجتماعى، به واسطه سبب حضرت امام زین العابدین‏(ع) و حضرت زینب‏(س) و دیگر اسیران اهل‏بیت‏: مانع از اجراى این نقشه شد که همه اینها با اراده الهى انجام پذیرفت تا حجّت خداوند محفوظ ماند و سلسله حجّت‌های الهى استمرار یابد.

3. حضرت امام زین العابدین‏(ع)، با آنکه در شرایط دشوار به سر مى‏برد، از فرصت استفاده کرد و با زبان رومى اقدام به تعلیم و آموزش نگهبانان رومى ـ که از حقایق دین و واقعیت‏هاى روز چیزى نمى‏دانستند ـ کرد.

رقیة بنت الحسین‏(س)

قدیمى‏ترین منبعى که در این زمینه در دست است، کتاب کامل بهایى اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسى است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینى صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کامل‏بهایى شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگرى چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائى از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبى مى‏توان فهمید که وى دانشمند شیعى و تاریخ نگارى متعهّد است.

عماد الدّین طبرى نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل مى‏کند که متأسّفانه اثرى از این کتاب در دست نیست.

وی مى‏نویسد:

"در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى‏داشتند و هر کودکى را وعده‏ها مى‏دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز مى‏آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکى بود چهار ساله. شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".11

از نقل طبرى استفاده می‌شود که امام حسین‏(ع) دخترى چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولى از نام او سخنى به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافى اندک و برخى اضافات که به زبان حال مى‏نماید، در کتاب‏هاى خود آورده‏اند:

1. ملاحسین کاشفى سبزوارى (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛

2. شیخ فخرالدّین طریحى نجفى (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13

3. سید محمدعلى شاه‏عبدالعظمى (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14

4. شیخ محمد هاشم بن محمد على خراسانى (م1352ق) در کتاب منتخب‏التّواریخ؛15

5. شیخ عباس قمى (م1359ق) در کتاب نفس‏المهموم‏16 و منتهى‏الآمال؛17

6. شیخ محمد مهدى حائرى مازندرانى در کتاب معالى‏السبطین؛18

برخى از ایشان نام "رقیه" را نیز ذکر کرده‌‏اند. شیخ محمد هاشم خراسانى در ضمن شمارش بانوان اسیر مى‏گوید:

"التاسعة: آن دخترى است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایاى خود حضرت سیدالشّهدا(ع) بوده؛ چون مزارى که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار "ست رقیّه".19

سید محمدعلى شاه‏عبدالعظمى در الایقاد آورده است:

"امام حسین‏(ع) را دخترى بود کودک که مورد علاقه وى بود و او نیز به پدر عشق مى‏ورزید. گفته شده است که نام وى رقیه و عمر وى سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر مى‏برد، در فراق پدر شبانه روز گریه مى‏کرد و به او مى‏گفتند که پدرت در سفر است.20 تا آن‌گاه که شبى او را در خواب دید. وقتى که بیدار شد، به گریه شدیدى افتاد و مى‏گفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهل‏بیت‏(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند، اثرى نبخشید، و بر گریه و زارى او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل‏بیت شعله‌ور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صداى ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب مى‏کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالى که در میان طبقى سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وى قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایى آورده‏اند) گفت: من پدرم را مى‏خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روى آن برداشت، سرى را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه‏اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسى تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسى رگ‏هایت را برید؟ پدرم! چه کسى مرا در کودکى یتیم ساخت؟!... آن‌گاه لب‏ها را بر لب‏هاى پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتى او را تکان دادند، دیدند که قالب تهى کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. ناله‏هاى اهل‏بیت‏(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".21

این جریان به همین شکل بر سر زبان‏هاست. سید شاه‏عبدالعظیمى آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحى و به نقل از او شیخ مهدى مازندرانى آورده است. گرچه چنین مطلبى در عوالم بحرانى یافت نشد، ولى ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگرى باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:

1. امام حسین‏(ع) چند دختر داشت؟

2. آیا امام حسین‏(ع)دخترى به نام "رقیه" داشته است؟

3. آیا امام حسین(ع) نام "رقیه" را بر زبان جارى ساخته است؟

4. چند "رقیه" در کربلا وجود داشته‏اند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟

5. آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟

در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ می‌گوییم وبقیه را در جای خود آورده ایم.

1. حضرت امام حسین‏(ع) چند دختر داشت است؟

سه قول در این مسئله وجود دارد:

الف) دو دختر: شیخ مفید براى ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز "فاطمه" و "سکینه"اند.22 عده‏اى‏23 هم با شیخ مفید موافقت کرده‌‏اند؛ ولى شیوه تاریخ نگارى ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.

ب) سه دختر: در برخى از کتاب‏ها سه دختر براى آن حضرت ذکر شده است.

طبرى امامى مى‏نویسد:

"و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمه‏اند".

ابن شهرآشوب‏25، خصیبى‏26، ابن خشّاب‏27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آورده‏اند.

ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فى مناقب آل‏الرّسول به وجود چهار دختر براى آن حضرت تصریح کرده و حتى بر آن، ادعاى شهرت نیز نموده است و مى‏نویسد:

"کان له - أى للحسین‏(ع) - من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: على‏الاکبر، علىّ الاوسط و هو سیّدالعابدین...، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علىّ الاکبر فانّه قاتل بین یدىّ أبیه حتّى قتل شهیداً. و امّا علىّ الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على اوسط - که همان سیّدالعابدین‏(ع) است - على‏اصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. على‏اکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. على‏اصغر نیز در حالى که کودکى خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد... و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارت‌اند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت داراى چهار پسر و دو دختر بوده است، ولى قول اوّل مشهورتر است".

ابن صبّاغ مالکى نیز آن را نقل کرده و مى‏نویسد:

"قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین‏(ع) من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علىّ الاکبر، علىّ الاوسط و هو زین العابدین، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر... و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه مى‏گوید: حضرت حسین‏(ع) داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على‏اوسط ـ که همان زین‏العابدین‏(ع)است - على اصغر، محمد، عبدالله و جعفر...، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بوده‏اند، و این قول مشهور است. علامه اربلى نیز چون او آورده است".31

طبق این قول که ادعاى شهرت بر آن شده است و عده‏اى از بزرگان تاریخ چون علامه اربلى در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکى در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکرده‏اند، آن حضرت داراى چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.

2. آیا امام حسین‏(ع) دخترى به نام "رقیه داشته است؟

در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتى که دختران آن حضرت به دو نفر منحضر نیست و بنا بر قولى که ادعاى شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نام‏هاى سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال مى‏رود که چهارمین دختر آن حضرت همین دخترى باشد که در زبان مردم به نام "رقیه" معروف شده است.

بنابراین از نظر تاریخی، انکار آن وجهی ندارد، از این مهمتر وقایع مستمر تاریخی نیز گویای آن است که در این قبر شریف دختری از اهل بیت حسینی مدفون است، وقضیه آب گرفتگی قبر وشکافتن قبر مطهر ویافتن بدن سالم از مشهورات تاریخی شام است که در نزد شیعه وسنی شام معروف است، وحتی شبلنجی نیز آن را در نور الابصار آوئرده است، واز عالمان شیعه فقیهان بزرگی چون ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ وسید میرزا هادی خراسانی در کتاب کرامات خود آورده اند، شهرت مکان با ملاحظه بر کوشش بی امان دشمن در خاموش ساختن نور حسینی کاشف از صحت مطلب است، امروزه در قلب کشور بنی امیه چراغ رقیه بنت الحسین (ع) روشن است وخبری از ستم پیشگانی چون معاویه ویزید جز لعن ونفرین بر آنها نیست.

استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته ومملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است: 

«یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت  موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد  که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت می شود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است. وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین (ع)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (ع) در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء (ع) در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند. از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».

پی نوشت ها:


1. امالى الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.

2. شرح الاخبار، ج 3، ص 269.

3. مثیرالأحزان، ص 102.

4. اللهوف، ص 219.

5. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.

6. بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.

7. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 145.

8. الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).

9. دلائل الامامة، 204، ص 125.

10. الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.

11. کامل بهایى، ج 2، ص 179.

12. روضة الشهداء، ص 484.

13. المنتخب للطّریحى، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.

14. الایقاد، ص 179.

15. منتخب التواریخ، ص 299.

16. نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایى.

17. منتهى‏الآمال، ص 510.

18. معالى‏السبطین، ج 2، ص 170.

19. منتخب‏التّواریخ، ص 299.

20. مقصود سفر آخرت بود.

21. الایقاد، ص 179؛ معالى السبطین، ج2، ص170.

22. الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.

23. تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.

24. دلائل الامامة، ص 181.

25. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 77.

26. الهدایة الکبرى، ص 202.

27. کشف الغمة، ج 2، ص 39.

28. اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،‌ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.

29. وى از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخى از ایشان را مى‏آوریم:

ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وى بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مى‏نویسد: "... و کان فاضلاً عالما".

اربلى (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مى‏نویسد: "و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً... و حاله فى ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فى انقطاعه عمل هذا الکتاب - مطالب السّؤول - و کتاب الدّائرة، و کان شافعى المذهب من أعیانهم و رؤساهم".

صفدى در الوافى بالوفیات، ج 3، ص 76، مى‏نگارد: "... و کان صدراً معظّماً محتشماً..."

و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: "... و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فى‏الفقیه و الخلاف، ولى الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه...".

ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: "... کان عالماً فاضلاً".

ابن قاضى شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: "تفقّه و شارک فى‏العلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف... سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة... قال السّیّد عزّالدین: افنى و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین".

در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: "... کان اماماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً...".

یافعى در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مى‏نویسد: "... المفتى الشّافعى، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف".

ابن الفوطى در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: "... کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر..."

ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مى‏نگارد: "... المفتىّ الرّجال... و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین... و تفقّه فبرع فى‏الفقه و الاصول و الخلاف..."

30. مناقب السّؤول فى مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.

31. الفصول المهمّة، ص 199.


87/11/11
10:5 صبح

بسم الله

بدست دست نوشت در دسته


87/11/10
8:48 عصر

عشق به خاندان عصمت و طهارت

بدست دست نوشت در دسته

   

   میرزاى تبریزى(قدس سره)، دل سوخته و مملو از عشق به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام)

حجت الاسلام والمسلمین محمد امین پورامینى مى گوید: استاد بزرگوارمان فقیه مقدس میرزاى تبریزى(قدس سره) داراى دلى سوخته و مملو از عشق به خاندان عصمت و طهارت بود، به هنگام بیمارى به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه(علیها السلام) در شام شتافت، و آنجا سخنانى ایراد فرمودند که ضمن تثبیت فضیلت حضرت رقیه بنت الحسین(علیه السلام)و تأکید بر بودن قبر آن حضرت(علیها السلام) در مکان فعلى، به منحرفین که درصدد تضعیف زیارت آن حضرت(علیها السلام) تلاش مى کردند جواب محکمى دادند و قلب دل سوختگان ولایت را شاد کرده و رونق خاصى به زیارت آن مکان مقدس دادند.

مرحوم میرزا(قدس سره) در بدو ورود به حرم مطهر در حضور اقشار مختلف و زوار مرقد آن حضرت(علیها السلام) فرمودند: یادگیرى احکام شرعى و فراگیرى مسائل فقهى از برترین کارهاست، شما مى دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجى حدودى وجود دارد، و در همه و یا در بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولى در پاره اى از امور مجرد شهرت کافى است، و مجرد شهرت در ثبوت آنها کافى است، و نیازى به اقامه بینه و یا چیز دیگرى ندارد، و صرف شهرت کافى است، مثل آنکه کسى زمینى را بخرد، و پس از آن به وى گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام(علیه السلام) از حکم این مسئله پرسیدند: حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، و آن را پس بدهد، و از این قبیل است حدود منى و مشعر، (که با شهرت ثابت مى شود)، و همچنین مقابر، ممکن است کسى دویست سال پیش در جایى دفن شده باشد، والان کسى نباشد که خود محل دفن وى را در این مکان دیده باشد، ولى بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافى است.

و از این روست مقام و مزار حضرت رقیه بنت الحسین(علیه السلام)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین(علیه السلام) نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت و حوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین(علیه السلام) در این مکان شهرت قائم است، و اینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) على اصغر(علیه السلام) که کودک شیرخوارى بود داراى آن مقامى است که روبروى حضرت سید الشهداء(علیه السلام) در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وى در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت(علیه السلام) این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت و نشان خواهد داد.

دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى حسین(علیه السلام) را بر آدم خواند از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، و به سخنان باطلى که مى گویند که او طفلى خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر على اصغر(علیه السلام) کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بیهوده اى که از گمراهى شیاطین است گوش فرا ندهند و اعتنایى نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین(علیه السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوییم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.

و زیارت میرزاى تبریزى(قدس سره) به حرم حضرت رقیه(علیها السلام) به خاطر آن بود که شنیده بودند که بعضى مى گویند حضرت رقیه(علیها السلام) کودک بوده و زیارت آن فضیلتى ندارد ایشان على رغم بیمارى و ضعفى که داشتند به کشور سوریه سفر کرده و در حرم مطهر حضرت رقیه(علیها السلام)حاضر شدند و در بدو ورود این سخنانى که ذکر شد بیان فرمودند و قلب محبین و مخلصین ولایت را شاد کرده و مشککین را به جاى خود نشاندند.

http://farsi.tabrizi.org/book/ahle_bit/6.html#6


87/11/6
3:0 صبح

فاجعه غزه، چند نگاه ودورنما

بدست دست نوشت در دسته غزه، فلسطین، مقاومت اسلامی

محمدامین پورامینی

ابعاد گوناگون فاجعه غزه وکشتار ددمنشانه مردم توسط ر‍‍ژیم صهیونیستی، از جهاتی گوناگون قابل بررسی است:

1-  با آنکه عمق فاجعه بسیار دردناک است، ولی ایستادگی وصبرورزی مردم غزه  بسیار ستودنی ومثال زدنی است، مردمی که با دست خالی پس از دو سال محاصره، شاهد جنگ افروزی دشمن از سه جبهه هوایی، زمینی، دریایی بودند.

2-  کشتار غیر نظامیان، زنان وکودکان بی دفاع فلسطینیان غزه، حمله به بیمارستان، مدارس و.. یک بار دیگر پرده از چهره منحوس وجنگ طلب رژیم صهیونیستی برداشت.

3-  استفاده از بمبهای فسفری وسلاحهای نوین کشتار جمعی، پرده از چهره زشت شورای امنیت سازمان ملل وسازمانهای باصطلاح دفاع از حقوق بشر برداشت.

4-  بار دیگر، رژیم های مرتجع عربی، بویژه  مصر، عربستان سعودی، اردن و..  در برابر ملت عرب ودیگر مسلمانان جهان؛ رسوا گردیدند. کسانی که آرزوی نابودی مقاومت اسلامی مردم فلسطین را در سر داشتند، وپس از 22 روز کشتار بی امان مردم ،  فاجعه غزه را تنها در حاشیه کنفرانس اقتصادی خود –باصطلاح- بررسی کردند!

5-  جنایات رژیم صهیونیستی علیه حزب الله لبنان، و مقاومت اسلامی فلسطین ثابت کرد که آنان با نیروی مقاومت مخالفت دارند، با هر مذهبی! این جنگ، وحدت وهمدلی  مسلمانان جهان را به همراه داشت،  وبر ضرورت وحدت سیاسی شیعه وسنی علیه جنایتکاران بین المللی صحه نهاد.

6-  دشمن از تمام امکانات خود بهره جست، وبا بکارگیری سلاحهای نوین وممنوع به کشتار مردم پرداخت، وبا آنکه از حمایت مستقیم آمریکا وانگلیس ودیگر همپیمانان خود برخوردار بود، ولی پس از 22 روز جنایت وکشتار، در حالی غزه را ترک کرد که به اهداف خود نرسیده بود، با توجه به این نکته مردم ومقاومت اسلامی فلسطینیان عزه را باید پیروزمندان این جبهه دانست.

7-  مشکل فعلی مردم عزه را در چند محور باید بررسی کرد: خیانت حاکمان عرب، بسته بودن کذرگاه ها وبویژه گذرگاه رفح، ویرانی عمیق عزه؛ عمق فاجعه انسانی، مشکل گروه عباس..

8-  در عصر غربت وتنهایی، با تکیه بر عنایات الهی؛ وبا توسل به قطب عالم هستی حضرت امام مهدی (ع)، وبا همدلی وغیرت ورشد وپویایی امت اسلامی، میتوان پایان شب سیه را سپید دید..


87/10/14
5:43 عصر

پیام غزه

بدست دست نوشت در دسته غزه، فلسطین، مقاومت اسلامی، حکام عرب

فاجعه غزه دل هر صاحب دلی را به درد آورده است، اگر تا دیروز میگفتیم سران عرب در برابر جنگ 33 روز رژیم صهیونیستی علیه حزب الله لبنان ثابت کردند که بویی از اسلام نبرده اند امروز با سکوت ننگین خود بخوبی روشن ساختند که بهره ای از انسانیت هم ندارند، سرسپرده گی آنان به قدری است که حسنی نامبارک با وقاحت هرچه تمامتر اعلام می کند که چون غزه جزء سرزمینهای اشغالی است بنابر این بازگشایی گذرگاه رفح منوط به حضور اسرائیل است! درد غزه بمبهای اف 16 و تانکهای میرکاف وپرتاب گلوله تانک وتوپخانه دشمن نیست، بلکه درد سرسپردگی زمامداران بی رگ وبی غیرتی است که نظاره گر کشتار بی رحمانه مردم وبخوص زنان وکودکان غزه توسط جلادان خون آشام صهیونیستی است بدون آنکه از خود حرکتی شایسته واقدامی بجا کنند، کسانی که راضی شدند مردم صبرپیشه واستوار غزه از مواد سوختی، برق ، دارو  محروم باشند ولی با - خوش رقصی شان - گاز مصرفی اشغالگران  از دروازه مصر قطع نشود، کسانی که با متهم ساختن مقاومت اسلامی فلسطین از اشغالگران حمایت  کردند، کسانی که  جامه شراب بدست گرفتند وبا آنان رقصیدند، کسانی که روششان ذلت پذیری ومنششان ترس پیشگی است.  اینجاست که این سخن حسین بن علی (ع) معنای خود را می یبابد: وای بر شما! اگر دین ندارید، واز قیامت هراسی ندارید، دست کم در دنیایتان آزادمرد باشید.


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >