سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/11/21
6:22 عصر

دختری یتیم از آل محمد در شام

بدست دست نوشت در دسته

دختری یتیم از آل محمد در شام (1)

محمدامین پورامینی

فراز و خرابه شام

پس از انتقال اهل‏بیت به شام، ایشان را در ویرانه‏اى جاى دادند که موجب وارد آمدن اذیت‏هاى فراوان به ایشان شد. عموم محدّثان و تاریخ نگاران از این مکان به عنوان مکانى یاد می‌کنند که تغییراتی را در پوست بدن ایشان پدید می‌آورد، سخنان برخى از ایشان را در این زمینه مى‏آوریم:

1. شیخ صدوق (م 381 ق) به سندش از فاطمه بنت على(س) نقل مى‏کند:

"ثمّ انّ یزید ـ لعنة الله علیه ـ أمر بنساء الحسین(ع)، فحبسن مع علىّ بن الحسین‏(ع) فى مجلس لایکنّهم من حرّ و لاقرّ، حتّى تقشرت وجوههم1؛ یزید دستور داد تا زنان کاروان حسینى را همراه على بن حسین در زندانى جاى دادند که آنان را از گرما و سرما حفظ نمى‏کرد؛ تا آنجا که پوست صورت ایشان دگرگون شد".

2. قاضى نعمان (م 363 ق) پس از ذکر گریه نمایشى یزید مى‏نویسد:

"و قیل انّ ذلک بعد أن أجلسهنّ فى منزل لا یکنّهنّ من برد و لا حرّ، فأقاموا شهراً و نصف، حتّى اقشرّت وجوههنّ من حرّالشّمس، ثمّ أطلقهم2؛ گفته شده: این کار یزید (گریه نمایشى او) پس از زمانى بود که او ایشان را در منزلى جاى داد که آنان را از سرما و گرما محافظت نمى‏کرد. آنان یک ماه و نیم در این وضع به سر بردند، تا آنکه پوست صورت ایشان از حرارت خورشید کنده شد و پس آن گاه اقدام به آزادى ایشان کرد".

3. ابن نما (م 645 ق) مى‏نگارد:

"واسکن فى مساکن لاتقیهنّ من حرّ و لا برد، حتّى تقشّرت الجلود، و سال الصّدید3؛ و آنان را در جاهایى قرار دادند که ایشان را از گرما و سرما نگاه نمى‏داشت؛ تا اینکه که پوست‏ها کنده و خون جراحات بدن سرازیر شد".

4. سید بن طاووس (م 664 ق) مى‏نویسد:

"ثمّ أمر (یزید) بهم الى منزل لا یکنّهم من حرّ و لا برد، فأقاموا فیه حتّى تقشّرت وجوههم4؛ یزید دستور داد تا آنان را در منزلى جاى دادند که ایشان را از گرما و سرما محافظت نمی‌کرد و آنان در آنجا اقامت داشتند؛ تا آنکه صورتشان پوست انداخت".

نیز همین مضمون را سید محمد بن ابى‏طالب آورده است.5

از برخى روایات استفاده مى‏شود که آن مکان به قدرى ویران بود که خطر زیر آوار قرار گرفتن اهل بیت را به همراه داشت.

صاحب بصارالدّرجات از امام صادق‏(ع) روایت مى‏کند که وقتى امام زین‏العابدین‏(ع) و همراهان را در آن خانه جاى دادند، بعضى از آنان گفتند: ما را در اینجا جاى دادند تا بر سرمان خراب شود، و ما کشته شویم.6

و همین مضمون را ابن شهرآشوب نیز آورده است.7

طبرى (امامى) از امام صادق‏(ع)چنین روایت مى‏کند:

"أُتى بعلى بن الحسین‏(ع)الى یزید بن معاویة و من معه من النّساء أسرى، فجعلوهم فى‏بیت و وکّلوا بهم قوماً من العجم لا یفهمون العربیّة، فقال بعض لبعض: انّما جعلنا فى‏هذا البیت لیهدم علینا، فیقتلنا فیه، فقال على بن الحسین(ع) للحرس بالرّطانة8: تدرون مایقول هؤلاء النّساء؟ یقلن کیت و کیت، فقال الحرس: قد قالوا انّکم تخرجون غداً و تقتلون! فقال علىّ بن الحسین‏(ع): کلاّ، یأبى اللّه ذلک، ثمّ أقبل علیهم یعلّمهم بلسانهم9؛ على بن حسین‏(ع) و زنان همراه را در حال اسارت به نزد یزید آوردند و آنان را در خانه‏اى قرار دادند و عده‏اى از عجم (رومیان) را که آشنایى با زبان عربى نداشتند، به نگهبانى واداشتند. برخى از اسیران اهل‏بیت رو به برخى دیگر کردند و گفتند: ما را در چنین خانه‏اى جاى داده‌اند تا بر سر ما خراب گردد و ما در زیر آوار کشته شویم. حضرت على بن حسین(ع) رو به نگهبانان کرد و با زبان رومى از ایشان پرسید: آیا مى‏دانید که این زنان چه مى‏گویند؟ آنان چنین مى‏گویند (و آن حضرت سخنانشان را نقل کرد!) نگهبانان گفتند: به ما گفته‏اند که شما را فردا از اینجا بیرون آورده و خواهند کشت! حضرت على بن‏حسین(ع) فرمود: نه، هرگز چنان نخواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت که چنان کنند. آن‌گاه رو به ایشان کرد و با زبان ایشان به آموزش آنها پرداخت.

از مجموعه مطالبى که گفته شد، چند مطلب برداشت مى‏شود:

1. یزید به قصد وارد آوردن فشار روحى و جسمى، اهل‏بیت(ع) را در جایى بسیار نامناسب قرار داد که به هیچ وجه ایشان را از گرماى روز و سرماى شب محافظت نکند. اثر گرما بر بدن مطهر ایشان نمایان شد؛ به نحوى که پوست چهره ایشان دگرگون و خشک گردید و کنده شد، و از آنجا که آنان در این مکان تحت نظر بودند، در واقع آنجا برایشان زندان بود.

2. یزید قصد کشتن حضرت امام سجادّ(ع) و چه بسا دیگر اسیران را داشت؛ همان طور که از این روایت و دیگر روایات فهمیده مى‏شود، ولى تغییر شرایط سیاسى و اجتماعى، به واسطه سبب حضرت امام زین العابدین‏(ع) و حضرت زینب‏(س) و دیگر اسیران اهل‏بیت‏: مانع از اجراى این نقشه شد که همه اینها با اراده الهى انجام پذیرفت تا حجّت خداوند محفوظ ماند و سلسله حجّت‌های الهى استمرار یابد.

3. حضرت امام زین العابدین‏(ع)، با آنکه در شرایط دشوار به سر مى‏برد، از فرصت استفاده کرد و با زبان رومى اقدام به تعلیم و آموزش نگهبانان رومى ـ که از حقایق دین و واقعیت‏هاى روز چیزى نمى‏دانستند ـ کرد.

رقیة بنت الحسین‏(س)

یکى از مشکلات موجود در تاریخ به دست آوردن خبر در مورد رقیة بنت الحسین(س) است که ماجرایى بس حزن‏انگیز دارد.

قدیمى‏ترین منبعى که در این زمینه در دست است، کتاب کامل بهایى اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسى است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینى صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کامل‏بهایى شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگرى چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائى از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبى مى‏توان فهمید که وى دانشمند شیعى و تاریخ نگارى متعهّد است.

عماد الدّین طبرى نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل مى‏کند که متأسّفانه اثرى از این کتاب در دست نیست.

وی مى‏نویسد:

"در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى‏داشتند و هر کودکى را وعده‏ها مى‏دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز مى‏آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکى بود چهار ساله. شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".11

از نقل طبرى استفاده می‌شود که امام حسین‏(ع) دخترى چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولى از نام او سخنى به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافى اندک و برخى اضافات که به زبان حال مى‏نماید، در کتاب‏هاى خود آورده‏اند:

1. ملاحسین کاشفى سبزوارى (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛

2. شیخ فخرالدّین طریحى نجفى (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13

3. سید محمدعلى شاه‏عبدالعظمى (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14

4. شیخ محمد هاشم بن محمد على خراسانى (م1352ق) در کتاب منتخب‏التّواریخ؛15

5. شیخ عباس قمى (م1359ق) در کتاب نفس‏المهموم‏16 و منتهى‏الآمال؛17

6. شیخ محمد مهدى حائرى مازندرانى در کتاب معالى‏السبطین؛18

برخى از ایشان نام "رقیه" را نیز ذکر کرده‌‏اند. شیخ محمد هاشم خراسانى در ضمن شمارش بانوان اسیر مى‏گوید:

"التاسعة: آن دخترى است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایاى خود حضرت سیدالشّهدا(ع) بوده؛ چون مزارى که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار "ست رقیّه".19

سید محمدعلى شاه‏عبدالعظمى در الایقاد آورده است:

"امام حسین‏(ع) را دخترى بود کودک که مورد علاقه وى بود و او نیز به پدر عشق مى‏ورزید. گفته شده است که نام وى رقیه و عمر وى سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر مى‏برد، در فراق پدر شبانه روز گریه مى‏کرد و به او مى‏گفتند که پدرت در سفر است.20 تا آن‌گاه که شبى او را در خواب دید. وقتى که بیدار شد، به گریه شدیدى افتاد و مى‏گفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهل‏بیت‏(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند، اثرى نبخشید، و بر گریه و زارى او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل‏بیت شعله‌ور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صداى ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب مى‏کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالى که در میان طبقى سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وى قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایى آورده‏اند) گفت: من پدرم را مى‏خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روى آن برداشت، سرى را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه‏اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسى تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسى رگ‏هایت را برید؟ پدرم! چه کسى مرا در کودکى یتیم ساخت؟!... آن‌گاه لب‏ها را بر لب‏هاى پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتى او را تکان دادند، دیدند که قالب تهى کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. ناله‏هاى اهل‏بیت‏(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".21

این جریان به همین شکل بر سر زبان‏هاست. سید شاه‏عبدالعظیمى آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحى و به نقل از او شیخ مهدى مازندرانى آورده است. گرچه چنین مطلبى در عوالم بحرانى یافت نشد، ولى ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگرى باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:

1. امام حسین‏(ع) چند دختر داشت؟

2. آیا امام حسین‏(ع)دخترى به نام "رقیه" داشته است؟

3. آیا امام حسین(ع) نام "رقیه" را بر زبان جارى ساخته است؟

4. چند "رقیه" در کربلا وجود داشته‏اند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟

5. آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟

در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ می‌گوییم.

1. حضرت امام حسین‏(ع) چند دختر داشت است؟

سه قول در این مسئله وجود دارد:

الف) دو دختر: شیخ مفید براى ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز "فاطمه" و "سکینه"اند.22 عده‏اى‏23 هم با شیخ مفید موافقت کرده‌‏اند؛ ولى شیوه تاریخ نگارى ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.

ب) سه دختر: در برخى از کتاب‏ها سه دختر براى آن حضرت ذکر شده است.

طبرى امامى مى‏نویسد:

"و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمه‏اند".

ابن شهرآشوب‏25، خصیبى‏26، ابن خشّاب‏27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آورده‏اند.

ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فى مناقب آل‏الرّسول به وجود چهار دختر براى آن حضرت تصریح کرده و حتى بر آن، ادعاى شهرت نیز نموده است و مى‏نویسد:

"کان له - أى للحسین‏(ع) - من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: على‏الاکبر، علىّ الاوسط و هو سیّدالعابدین...، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علىّ الاکبر فانّه قاتل بین یدىّ أبیه حتّى قتل شهیداً. و امّا علىّ الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على اوسط - که همان سیّدالعابدین‏(ع) است - على‏اصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. على‏اکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. على‏اصغر نیز در حالى که کودکى خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد... و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارت‌اند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت داراى چهار پسر و دو دختر بوده است، ولى قول اوّل مشهورتر است".

ابن صبّاغ مالکى نیز آن را نقل کرده و مى‏نویسد:

"قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین‏(ع) من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علىّ الاکبر، علىّ الاوسط و هو زین العابدین، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر... و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه مى‏گوید: حضرت حسین‏(ع) داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على‏اوسط ـ که همان زین‏العابدین‏(ع)است - على اصغر، محمد، عبدالله و جعفر...، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بوده‏اند، و این قول مشهور است. علامه اربلى نیز چون او آورده است".31

طبق این قول که ادعاى شهرت بر آن شده است و عده‏اى از بزرگان تاریخ چون علامه اربلى در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکى در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکرده‏اند، آن حضرت داراى چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.

2. آیا امام حسین‏(ع) دخترى به نام "رقیه داشته است؟

در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتى که دختران آن حضرت به دو نفر منحضر نیست و بنا بر قولى که ادعاى شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نام‏هاى سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال مى‏رود که چهارمین دختر آن حضرت همین دخترى باشد که در زبان مردم به نام "رقیه" معروف شده است.

پی نوشت ها:



1. امالى الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.

2. شرح الاخبار، ج 3، ص 269.

3. مثیرالأحزان، ص 102.

4. اللهوف، ص 219.

5. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.

6. بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.

7. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 145.

8. الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).

9. دلائل الامامة، 204، ص 125.

10. الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.

11. کامل بهایى، ج 2، ص 179.

12. روضة الشهداء، ص 484.

13. المنتخب للطّریحى، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.

14. الایقاد، ص 179.

15. منتخب التواریخ، ص 299.

16. نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایى.

17. منتهى‏الآمال، ص 510.

18. معالى‏السبطین، ج 2، ص 170.

19. منتخب‏التّواریخ، ص 299.

20. مقصود سفر آخرت بود.

21. الایقاد، ص 179؛ معالى السبطین، ج2، ص170.

22. الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.

23. تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.

24. دلائل الامامة، ص 181.

25. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 77.

26. الهدایة الکبرى، ص 202.

27. کشف الغمة، ج 2، ص 39.

28. اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،‌ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.

29. وى از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخى از ایشان را مى‏آوریم:

ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وى بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مى‏نویسد: "... و کان فاضلاً عالما".

اربلى (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مى‏نویسد: "و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً... و حاله فى ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فى انقطاعه عمل هذا الکتاب - مطالب السّؤول - و کتاب الدّائرة، و کان شافعى المذهب من أعیانهم و رؤساهم".

صفدى در الوافى بالوفیات، ج 3، ص 76، مى‏نگارد: "... و کان صدراً معظّماً محتشماً..."

و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: "... و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فى‏الفقیه و الخلاف، ولى الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه...".

ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: "... کان عالماً فاضلاً".

ابن قاضى شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: "تفقّه و شارک فى‏العلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف... سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة... قال السّیّد عزّالدین: افنى و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین".

در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: "... کان اماماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً...".

یافعى در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مى‏نویسد: "... المفتى الشّافعى، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف".

ابن الفوطى در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: "... کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر..."

ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مى‏نگارد: "... المفتىّ الرّجال... و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین... و تفقّه فبرع فى‏الفقه و الاصول و الخلاف..."

30. مناقب السّؤول فى مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.

31. الفصول المهمّة، ص 199.

توضیح ضروری: این نوشته تنها نیمی از نوشتار است.


86/11/21
6:10 عصر

حضرت رقیه بنت الحسین (ع) در نگاه آیت الله العظمی تبریزی (ره)

بدست دست نوشت در دسته

 

حضرت رقیه بنت الحسین (ع) 

در نگاه آیت الله العظمی میرزا جواد  تبریزی (ره)

 

 هیئت دلسوختگان حضرت رقیه (سلام الله علیها)

محمدامین پورامینی

استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته ومملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن تقدیم حضورتان میگردد: 

«یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت  موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد  که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت می شود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است.

وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین (ع)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (ع) در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء (ع) در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد.

دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند.

از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله.

بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند.

ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».

 


86/11/20
1:14 صبح

Der Islam Rrligion des Lebens

بدست دست نوشت در دسته

 

Der Islam  Rrligion des Lebens

 

In Namen Allahs des Gnadigen   des Barmherzigen

  

Der Scheich

 Mohammed Amin Pouramini

Ubersetzung

Jurgen Schleif

 

  Gepriesen sei Allah, der Weltenherr! Heil und Segen über unseren Herrn  und Propheten Mohammed und dessen Familie der Reinen, Rechtschaffenen, Sündlosen.

    Allah hat den Menschen geschaffen und verl??t ihn nicht. Allah hat dem Menschen die Propheten zur Führung geschickt. Die Propheten haben seine Weisungen übermittelt und den Menschen den Weg zu ihm gewiesen. Zu den Ersten unter den gro?en Propheten z?hlen Abraham, Noah, Moses, Jesus und Mohammed. Heil und Segen über sie! Sie alle wurden ihrer Verantwortung gegenüber der Menschen- gemeinschaft gerecht. Sie sprachen mit einer Zunge, wenn sie den Menschen den weg zu ihrem Sch?pfer, zur Bildung ihres Geistes wiesen und ihr Ziel verfolgten, die Menschen davor zu bewahren, vom  rechten Wege abzuweichen und sie anzuleiten, den Weg der Wahrheit und VollKommenheit zu beschreiten.

Judentum, Christentum und Islam sch?pfen alle aus derselben Quelle. Der erhabene Allah sagte:

,,Sprich: Wir glauben an Allah und an das, was auf uns herabgesandt worden ist, was auf Abrahim, Ismael, Isaak und Jakob und die St?mme herabgesandt war und was Moses, Jesus und den Propheten von ihrem Herrn gegeben wurde. Wir machen zwischen Ihnen keinen Unterschied, sondern unterwerfen uns Ihnen“

(Al-Umran/84). Es gibt allerdings einen grundliegenden Unterschied: Jede Religion vor dem Islam hatte für eine bestimmte Zeit eine bestimmte Rolle gespielt. Man kann sagen, dass die vorausgegangene Religion den Weg für die nachfolgende geebnet hat. Der Islam ist die Vollendung und Kr?nnung. Der Islam steht nicht den vorausgegangenen Religionen entgegen, sondern das Gegenteil ist der Fall: Er vereinigt in sich ihre Vorzüge und erg?nzt sie. Was wir in den vorausgegangenen Religionen finden, sind nur einige Gesetzvorschriften und einige moralische und geschichtliche Aspekte. Der Islam schliesst all dies in sich ein und vereinfacht die Vorschriften. Die Erh?hung der Bedeutung der Prinzipien von Moral und Gemeinschaft macht den Islam dafür geeignet, das letzte Wort zu sein.

Dies wird aus Folgendem deutlich:

1.  Die Religion ist die einzige Ursache für das Glück des Menschen, sie macht sein Leben lebenswert, sie gleicht zwischen den verschiedenen Kr?ften aus, die auf ihn einstürmen und bietet dem Menschen einen ausgewogenen Lebensweg zwischen Dieseitigem und Jenseitigem, Materiellem und Ideelem.

2.  Die hebt die Differenzen zwischen den Menschen   auf.  Der    erhabene     Allah sagte: ,,Die    Menschen   waren          eine    einzige     Gemeinschaft.         Dann entsandte Allah Propheten als Freudenboten und Mahner und sandte  mit ihnen die Schrift mit der Warheit hinab, damit sie unter den Menschen über das entscheide, worüber sie uneins waren…“ (Al-Baqarah/213). Diese Sure zeigt den Grund für den gesetzgebenen Ursprung der Religion auf. Der Beweis dafür: Der Mensch ist geschaffen zur Gemeinschaft und zur Zusammenarbeit. Am Anfang gab es eine einzige Menschengemeinschaft. Dann zeigten sich in ihr aufgrund der natürlichen Veranlagerung Gegens?tze bei der Sicherung von Vorteilen im Lebens. Dies erforderte das Aufstellen von Gesetzen und Aufhebung aufbrechender Gegen-s?tze und Streitigkeiten um die notwendigen Dinge des Lebens. Hier setzt nun die Religion ein. Allah hat die Propheten als Freudenboten und Mahner gesandt. Sie sind mit g?ttlichen Gesetzen im Namen der Religion gekommen, Gesetzen, die durch Freudenbotschaften und Mahnungen, Belohnungen          und     Bestrafungen vermitteln.

3.  Die Hinwendung zur Religion ist eine ganz natürliche Sache. Zeugnissse und Uberlieferungen belegen, dass der Mensch nie von der Anbetung Allahs lassen wird. Es ist nicht gewollt, dass sein st?ndiges Anliegen die Bestimmung und Erkennung des Herrn ist. Es ist vielmehr gemeint, dass er auf ganz natürliche Weise zu seinem Herrn findet. Von daher sagen wir, dass die Hinwendung zur Religion eine ganz natürliche Sache ist. Keine Religion ist imstande, die Religion zu bekriegen. Wir sehen dies am Scheidern der Sowetunion und am Niedergang der kommunistischen Ideologie in unserer Gegenwart. Die Religion ist also ganz einfach ein Lebensbrauch, ein Weg, den der Mensch einschlagen muss, damit er in seinem Leben glücklich wird, und das Glück ist es, was der Mensch in seinem Leben erstrebt. Der Mensch ist wie alle  anderen Gesch?pfe mit einer Wesensart  ausgestattet, die ihn leitet, seine M?ngel zu überwinden und  seine  Bedürfnisse  zu befriedigen, und die ihn dazu bringt zu tun, was ihm nützt und was ihn schadet in seinem Leben. Allah spricht:,,So richte dein ganzes Wesen aufrichtig auf den wahren Glauben gem?ss der natürlichen Veranlagung, mit der Allah den Menschen geschaffen hat. Es gibt keine Ver?nderung in der Sch?pfung Allahs…“ (Al-Rum/21).

4.  Die Religion vervollkommnet sich immerfort, damit ihre Gesetzte alle Notwendigkeiten des Lebens einbegreifen. Wenn sie nun entgültig einbegriffen und aufgenommen sind, so gibt es danach keine weitere Religion. Das heisst, dass die abschliessende Religion alle der Natur des Menschen immanente Notwendigkeiten für alle Ewigkeit in sich aufgenommen hat.

5. Jede sp?tere Gesetzgebung muss notwendig vollkommener als ihre Vorg?nger sein. Andernfalls w?re sie t?richt und unsinnig, dies aber ist bei Allah, dem weisen Weltordner, undenkbar.

6.  Die  Religion,  die    der     kr?nende Abschu? aller Religionen ist, muss zum Gipfel menschlicher Vollkommenheit führen. Der Koran besiegelt die Reihe der Propheten, die Letztgültigkeit der Religion und die Best?ndigkeit  des islamischen Rechts. Daraus erw?chst, dass die individuelle und gesellschaftliche Vervollkommnung des Menschen das Ma? ist, das der Koran in seiner Aussage und Gesetzgebung bekundet.

7.   Der Islam ist die einzige Religion, die als besiegelnde Religion bezeichnet wurde. Sie ist für die Bedürfnisse des Menschen die umfassendste und aufnahmef?higste Religion. Sie befasst sich mit allen Aspekten Dieseits und Jenseits die den Wissenden zum Glück führen. Wir haben aus dem Koran gelernt:

,,Gott belohne uns Dieseits und Jenseits und schütze uns vor den Schmerzen des Feuers“. Sie ist die zufriedenste Religion Allahs, Allah sagte: ,,Heute habe ich eure Religion vollendet, euch vollkommene Gnade zuteil werden lassen und euch mit dem Islam als Religion beglückt“. Der Gepriesene sagt weiter:  ,,Die Religion ist bei Allah der Islam“. Der Prophet Mohammed – Allahs Heil und Segen über ihn – ist der einzige Prophet, der als Siegel der Propheten bezeichnet wird. Allah spricht: ,,Mohammed ist nicht der Vater eines eurer M?nner, sondern Allahs Gesandter, das Siegel der Propheten“ (Al-Ahzab/40). Der Koran ist das einzige Buch, das keine Verdrehungen enth?lt, wie Allah dies mit den Worten versprochen hat: ,,Wir haben das Ged?chnis geschickt und ich bin da, es zu bewahren“. Hinzuzufügen ist, das Legenden, wie wir sie in allen Religionen vorfinden und als welche sie bei einigen Menschen Abneigung verursachen, sowie dass gedankliche Erschütterungen im Islam nicht vorkommen, der sich im Glauben der Familie des Propheten (Schia) offenbart.  Der Friede sei mit euch und die Barmherzigkeit und der Segen Allahs!

  

Der  Mohammed Amin Pouramini


86/11/20
12:57 صبح

Mohammed Siegel der Propheten

بدست دست نوشت در دسته

 Mohammed 

Siegel der Propheten

  

 Mohammed Amin Pouramini

Ubersetzung Arabisch/Deutsch

Jürgen Schleif

Gestaltung und Druck 

Ali Aburgaiba

Al-Albeit e.V.

Leipzig, Deutschland 

Im Namen Allahs(Gott), des Gn?digen, des Barmherzigen!

Gepriesen sei Allah, der Weltenherr! Segen und Friede seien mit unserem Herrn und Propheten Mohammed! Allah ist mit den Guten, den Reinen und den Fehlerlosen! 

Der Prophet Mohammed, Segen und Friede seien mit Ihm und seiner Familie, er verfügt über besondere Eigenschaften, die bei anderen selten sind, zum Beispiel:

Er wurde von Allah zu allen Menschen gesandt, ohne Beschr?nkung auf ein auserw?hltes Volk oder ein auserw?hltes Gebiet oder eine bestimmte Zeit unter Ausschluss aller anderen V?lker, Gebiete oder Zeiten. Allah, der Gepriesene, der Erhabene sprach: „Doch Wir haben dich zur gesamten Menschheit entsandt“ [Sab? 28] und „Wir entsandten dich für wahr als eine Barmherzigkeit für alle Welt“ [Al-Anbiya 107].

Der Gesandte Allahs, Segen und Friede seien mit Ihm und seiner Familie, sprach: „Ich bin Gesandter für die jetzt lebenden und alle nach mir Geborenen“ [Al tabaqat al kubara 1/191] . Weiter sagte der Gepriesene, Segen und Friede seien mit Ihm und seiner Familie: „Alle Propheten, die vor mir waren, hat er zu seinem Volk mit der Stimme seines Volkes gesandt, aber mich hat er zu allen Schwarzen und Weissen in Arabisch gesandt“ [Bahar Al-Anwar 16/316].

Alle Propheten wurden zu einer bestimmten Menschengruppe und einem bestimmten Volk, sowie für eine begrenzte Zeitspanne gesandt. Wir finden dies in den Suren des Koran, zum Beispiel in den Worten des Allerh?chsten über Noah, Friede sei mit Ihm: „Wir entsandten schon Noah zu seinem Volk“ [Al-A Raf  59] oder über Moses, Friede sei mit Ihm „Wir entsandten bereits Moses mit unseren Zeichen zu Pharao und seinen Oberh?uptern“ [Der goldene Prunk 46] oder über Jesus, Friede sei mit Ihm: „Da nun Jesus, der Sohn der Maria, sprach: ’O ihr Kinder Israels! Ich bin wirklich Allahs Gesandter für euch’ “ [Die Schlachtordnung 6].

 

Er ist folglich in den heiligen Büchern angekündigt, die vor dem Koran in den Sprachen der früheren Propheten erschienen sind. Allah sprach: „Und wahrlich, wenn ihr auf dem Wege Allahs erschlagen werdet oder sterbt: Verzeihung von Allah und Barmherzigkeit ist besser, als was ihr zusammenscharrt [Al Imran 157]. Die Propheten haben Mohammed, Segen und Friede seien mit ihm und seiner Familie, verkündet. Als Allah - der Gepriesene, Jesus Christus - den Sohn der Maria entsandte, verkündete dieser ihn, wie es im Koran mit den Worten Allahs hei?t: „Da nun Jesus, der Sohn der Maria, sprach: ’O ihr Kinder Israels! Ich bin wirklich Allahs Gesandter für euch, best?tigend die Thora, die vor mir war, und einen Gesandten ankündigend, der nach mir kommen und dessen Name Ahmed sein wird’ “ [Die Schlachtordnung 5]. 

Es wird aus dem Gesagten deutlich, dass „Ahmed“ der zweite Name des Gesandten Allahs, des Gepriesenen, ist. Es wurde auch in der Geschichte erw?hnt, dass Juden zu dem gro?en Propheten, Segen und Friede seien mit ihm und seiner Familie, kamen und ihn nach dem Grund fragten, weshalb er Mohammed und Ahmed – der Gepriesene - gehei?en werde. Da sprach der Prophet: „’Mohammed’ hei?t, dass ich auf Erden gepriesen bin, ‚Ahmed’ aber hei?t, dass ich im Himmel gepriesen werde“. [Alal Asch-Scharaih 53]. 

Wir finden diese Züge in den uns gegebenen früheren himmlischen Büchern, allerdings sind sie leider entstellt worden. Wir finden sie in der Genesis des Alten Testaments, in der auf Hebr?isch wiedergegebenen Worten des Herrn zu Abraham bimeod meod schnem asar nasiem iulad, fi neteti likua kadul> [Genesis 17:20, S. 22 – 23]. Das bedeutet, dass der Herr, Antwort auf die Rufe Ibrahims durch Ismail gab, der Frieden sei mit ihnen, in dem er sagte: „Ich segne Ismail, mache ihn fruchtbar und lasse ihn sich vermehren, er gebe zw?lf St?mmen das Leben und mache diese zu einem gro?en Volk“. 

Der hebr?ische Text verweist im Namen „Bimeod Meod“ deutlich auf den Namen Mohammed. Aufschlussreich ist auch, dass beide W?rter beim Gebrauch der Buchstaben nach ihrem Zahlenwert der Zahl 92 entsprechen! 

Es gibt einige Hinweise in den Büchern Moses und bei David in den „Psalmen“ und an anderen Stellen, die hier aus Zeit gründen nicht genannt werden k?nnen. Einzelheiten hierzu finden wir zum Nachlesen in dem Buch „Ahl-Bayts fil-Kitab Al-Muqaddas - Die Familie des Propheten im heiligen Buch“.  

Dazu geh?rt: Er ist das Siegel der Propheten und Gesandten, nach ihm hat es keinen Propheten mehr gegeben und wird es keinen Propheten mehr geben. Wie Allah, der Allerh?chste, sagt: „Mohammed ist nicht der Vater eines eurer M?nner, sondern der Gesandte Allahs und das Siegel der Propheten“ [Al-Ahzab 40]. Der Prophet Allahs erkl?rte gegenüber seinem Beauftragten, dem Fürsten der Gl?ubigen Ali Ben Abi Taleb, gepriesen sei sein Name: „Du bist von mir im Range von Moses’ Aaron, aber nach mir gibt es keinen Propheten“ [ Sahih Moslem 4/1870]. Er sagte weiter: „Ich bin zu allen Menschen gesandt worden, und mit mir ist der Kreis der Propheten besiegelt“ [At-Tabaqat Al-Kubra 1/192] und „O ihr Menschen, nach mir ist kein Prophet, und nach euch ist keine Gemeinschaft der Gl?ubigen ...“ [Wasail Al-Schia 1/115]. Imam Ali, der Friede sei mit ihm, aber sprach: „Mit ihm endete die Offenbarung“ [Nahj Al-Balagha, Khutba 129]. 

Das Geheimnis dessen erkl?rt sich folgenderma?en: 

Erstens: Die Hinwendung zum Herrn; sei sie auch natürlich und angeboren, so bedarf der Mensch doch zur Kenntnis des Anfangs und der Bestimmung und seines Programms im Leben der Propheten, die genauen Erkenntnisse der Religion auf dem Wege der Offenbarung zu erlangen und diese den Menschen zu übermitteln. 

Zweitens: Die Propheten haben bei der Ubermittlung der Botschaft ihres Herrn viel Leid ertragen. Dank ihres unermüdlichen Einsatzes haben sie es vermocht, den Bewusstseinsstand der Menschen von niedrigster Stufe auf eine immer h?here Stufe anzuheben. Die Menschheit ist dorthin infolge der unabl?ssigen Bemühungen der Propheten, des fortgesetzten Nachdenkens und der praktischen Ausübung durch die Menschen gelangt.

Drittens: Die Botschaft aller himmlischen Religionen ist die eine: den Menschen den Weg zu Allah zu weisen, das Wort der Einigung unter ihnen und ihr Bestreben zum jenseitigen Leben zu festigen und sie zu erziehen. Alle Glaubensrichtungen und alles Wissens stimmen in den Grundlagen hierin überein. Der Unterschied besteht im Grade der Tiefe, Genauigkeit und der Art der Gebetsbestimmungen. Im Laufe einer sehr langen Zeit hat sich der menschliche Verstand auf eine Stufe der Reife und Mündigkeit entwickelt, auf der er die h?chsten und erhabensten Gedanken erkennt und sich anschicken kann, diese zu begreifen. 

Viertens: Der Islam ist die einzige Religion, die die h?chsten und erhabensten Gedanken in sich einbegreift, die alle Lebensaspekte des Menschen als Individuum und kollektives Wesen umfasst. Sie befasst sich mit dem Gebet des Einzelnen ebenso wie mit dem der Gemeinde, mit Erziehung, Bildung und Kultur, Wirtschaft und Politik. Das Gebet ist im Islam nicht auf die individuellen Angelegenheiten beschr?nkt, sondern es gibt im Islam einige Gebete, die von ihrer Natur her eine kollektive Dimension haben, wie das Freitagsgebet, die Gemeinde, die Pilgerfahrt und anderes. 

Der Prophet Mohammed, Segen und Friede seien mit ihm und seiner Familie, ist der einzige, der als Siegel der Propheten und Gesandten bezeichnet wird. Der erhabene Koran ist das einzige, der himmlischen Bücher, dass derartig in unsere H?nde gelangt ist, das keine Entstellung erfahren hat und das sehr tiefgreifende Ansprüche enth?lt. Einige ihrer Aspekte werden erst im Laufe der Zeit entdeckt, wie es denn auch hei?t, dass die Zeit den Koran erkl?rt.

Hinzugefügt sei, dass es tiefe Erkenntnisse gibt, die der Gesandte Allahs, Segen und Friede seien mit ihm und mit denen, die sich ihm angeschlossen haben, ausgesprochen hat und die ein gro?er Schatz an Geschenken für den Menschen bis in alle Ewigkeit sind.  

Angesichts der Erw?hnung dieses gro?artigen Erbes enth?lt diese Religion einen vollst?ndigen und reichhaltigen Schatz an Gesetzen zur Regelung des Lebens des Menschen. Die ?ffnung der Tür der Bemühung zur Hingabe und das Verm?gen der islamischen Rechtsgelehrten, die islamrechtlichen Regeln von ihren Originalquellen unter Berücksichtigung der Faktoren von Zeit und Ort abzuleiten, sind ein wesentlicher Faktor für die Befriedigung der Bedürfnisse der Menschheit bis zum jüngsten Tage.  

Der Friede und die Barmherzigkeit und der Segen Allahs seien mit Euch! 

Mohammed Amin Al-Amini

11. Ramadan 1422

Leipzig – Deutschland

E-mail: pouramini41@gmail.com

 


86/11/15
3:49 عصر

پیوند عشق وآگاهی

بدست دست نوشت در دسته

پیوند عشق وآگاهی                                   

محمدامین پورامینی

 دهه فجر وپیروزی انقلاب بزرگ اسلامی ایران را باید مهمترین واقعه تاریخی قرن اخیر دانست، این ماجرا معادلات سیاسی جهان را در هم ریخت، وبا اتکای به اسلام ورهبری امام خمینی وپشتیبانی مردم ، راهی نو وفکری جدید وسخنی تازه را در سطح جهانی عرضه داشت، وبازگشت به معنویت را در سطح جهان، وبازگشت به اسلام را در جهان اسلام، ودمیدن روحیه امید وخودباوری را در دل ستمدیدگان به ارمغان آورد، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی از انقلاب اسلامی ملت ایران به عنوان زلزله یاد کرد، آری انقلاب زلزله ای بود که تمام نقشه های دشمنان را در هم ریخت، ولی برای محرومان، نسیمی دلنواز وروحی دمیده در کالبد مرده شان بود.

اگر بخواهیم دهه فجر انقلاب را – که حد فاصل بازگشت شکوهمندانه ومقتدرانه امام خمینی در تاریخ دوازدهم  بهمن پنجاه وهفت تا پیروزی انقلاب اسلامی در بیست ودوم بهمن همان سال است – را در یک جمله خلاصه کنیم باید از آن به عنوان پیوند عشق وآگاهی یاد کنیم.. عشق مردم به امام وآگاهی سیاسی آنان..

اینجا این سؤال مطرح می شود که مگر مردم در وجود امام چه دیده بودند؟

امام ویژگیهای خاصی داشت که جمع آن در یک نفر به ندرت یافت میشود:خدا محوری،  فقاهت ومرجعیت، درایت، بینش عمیق سیاسی، شجاعت، استواری وصلابت، باورداشت نقش مردم، سرعت تصمیم گیری ، غیرت وحمیت ، به همراه عبادت وتهجد ، اخلاص،ارتباط عمیق با ولایت واهل بیت عصمت وطهارت.. اینها باعث شده بود که مردم، امام را مظهر عزت وقدرت خود یافته واو را تبلور خواسته های خود دانسته وبا تمام وجود به او عشق ورزند.. دیدن امام برای مردم خواسته بزرگی بود، ووقتی او را میدیدند اشک شوق میریختند.. چهره ونگاه نافذ او تا عمق دلها راه می یافت ووقار وطمانینه او آرام بخش بود..

از طرف دیگر آگاهی عمیق مردم وباورداشت آنان باعث بسته شدن راه های نفوذ دشمن وجلوگیر شدن از ضربه داخلی بود، گرچه دشمنان ملت از آغاز تا کنون دست از فتنه ورزی وآتش افروزی بر نداشته ونخواهند داشت، ولی آنچه باعث حفظ این انقلاب گردیده است حضور آگاهانه ملت در صحنه است.

پیوند عشق وآگاهی رمز ایجاد ونگهداری انقلاب است، باور متقابل مردم ورهبری، ماندگاری وشکوفایی انقلاب اسلامی را تضمین میکند.

 بیداری جهانی اسلامی، توجه به غنصر معنویت، پیروزی حزب الله لبنان، دوبار شکست وفرار نیروهای صهیونیستی از جنوب لبنان، الگو شدن سید حسن نصرالله در جهان عرب واسلام، به همراه پیروزی های جمهوری اسلامی ایران در عرصه دفاع مقدس، ودر صحنه های علمی وتکنولوژی، ودست آوردهای هسته ای و وپزشکی وفضا هوا و.. همه از برکات بیست ودوم بهمن وپیروزی انقلاب است. با رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، هنوز امام خمینی سکان دار انقلاب است.


86/11/13
5:33 عصر

بقیع دوم

بدست دست نوشت در دسته

بقیع دوم

 

برای بقیع دوم، قبور ویران گشته امام هادی وامام حسن عسکری چه کرده ایم؟! فقط نگاه!! امید به که بسته ایم؟  فقط به کاه؟! دریغا قبور وضریح مطهری که با عشق بی وصف عاشقان در طول زمان بارها ساخته وتعمیر گشته وگنبد وبارگاه بی همتای جهان را چون نگین در خود داشت امروز به ویرانه ای تبدیل ویونسکو وترکیه عهده دار بازسازی آن گردند.. ودولت بی عرضه عراق پس از دوسال هنوز آواربرداری آن را انجام نداده است.. اگر افرادی چون ایاد علاوی ویا طارق هاشمی ویا دیلمی ویا بعثیی از بعثیان بر مسند قدرت بود عجبی نبود، ولی در دوره ریاست آقای نوری المالکی که وابسته به یکی ار احزاب ریشه دار اسلامی وشیعی عراق است اینگونه انتظار نمیرفت.. بازسازی قبور مطهر سامرا جز با همت شیعیان ونقش بی همتای جمهوری اسلامی ایران امکان پذیر نیست، البته در کنار آن از همه امکانات باید بهره جست ..

 


86/11/10
3:45 عصر

شهیدان ومسئولیت ما

بدست دست نوشت در دسته

Click for Full Size View 

عکس تاریخی اقامه نماز بر پیکر عده ای از شهیدان عملیات کربلای  پنح توسط حضرات آیات راستی کاشانی، مومن قمی وحسن تهرانی در قم، صحن حضرت فاطمه معصومه (ع) . آیا به مسئولیت خود عمل کرده ایم؟!


86/11/8
11:13 عصر

معرفی کتابی پیرامون جهاد، شهید وشهادت

بدست دست نوشت در دسته

کتاب  از جهاد تا شهادت در قرآن وروایت اثر حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمد امین پورامینی است که برای یازدهمین بار توسط انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به چاپ میرسد، این کتاب مشتمل است بر مقدمه ناشر، مقدمه مؤلف، پیشگفتار وچهار فصل.
مبارزه و ستیز حق و باطل تاریخی کهن دارد. اگر در برابر تجاوزهای خصمانه مقاومت نشان داده نشود ارزش‌های انسانی پایمال و نابود می ‌شوند و صلح و امنیت و به ویژه مقدسات و ارزش‌های دینی و مذهبی به خطر خواهند افتاد. بر اساس آیات و روایات در طول تاریخ همواره مردان بزرگی از تبار پاکان و مصلحان بوده‌اند که تا پای جان از عقاید خود دفاع می‌کردند. دفاع و جهاد از فرمان‌های اکید و صریح قرآن کریم است و در آیات متعددی مؤمنین موظف شده اند از کیان و ارزش‌های دینی و دنیوی خویش دفاع کنند و از اهمال و سستی در این راه دوری گزینند.
این کتاب در ایام جنگ تحمیلی و در همان حال و فضا نگاشته شده و موضوع آن نبرد و بیان ارزش جهاد و پیکار و معرفی مقام والای شهید و شهادت است. فصول مختلف کتاب به شرح زیر است.

فصل اول: اهمیت و فضیلت جنگ و جهاد
جنگ و جهاد از جمله مسائلی است که نمی‌توان با دید مادی آن را تحلیل و تبیین کرد؛ چون در این صورت تمام بود و وجود فرد در حال نابودی و فنا تصور می‌شود. اما اگر با دید الهی به آن نگاه کنیم برداشت ما نسبت به آن کاملاً عوض خواهد شد و با آغوش باز از آن استقبال خواهیم کرد. پیامبر‌اکرم ص درباره فضیلت شهادت می‌فرمایند: «آگاه باشید به درستی که جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستانش باز کرده است». امام صادق ع نیز در فضیلت جهاد می‌فرمایند: «برترین چیز بعد از واجبات یومیه جهاد است».
در اثر جنگ نیروها و استعدادهای یک جامعه مورد تهدید قرار می‌گیرد اما آن‌چه مسلم است اثرات و نتایجی است که از آن باقی می‌ماند. مثل خواری دشمن، از بین بردن فساد، بقای ذکر خدا. حضرت زهرا س می‌فرمایند:«و خداوند جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد». در جنگ و جهاد آدابی وجود دارد که به بیان قرآن صبر و استقامت، به یاد خدا بودن، آغازگر جنگ نبودن و آمادگی برای شهادت از جمله آنهاست. ترغیب و تشویق به جهاد نیز از مواردی است که به آن سفارش شده است. هوشیاری در جنگ، حفظ اسرار نظامی ، نظارت بر فرماندهی و نقش اطاعت از فرمانده، کمک ‌رسانی و پشتیبانی جبهه‌های جنگ از مواردی است که در قرآن وروایات به آن پرداخته شده است. حضرت امیر ع می‌فرمایند:«از رسول ص خدا شنیدم که جنگ نیرنگ است».
فصل دوم: سیمای رزمندگان
جهاد در راه خدا، ترازوی سنجش ایمان است و گذشتن از جان در راه خدا داد و ستدی است که یک طرف آن جان آدمی و طرف دیگر به دست آوردن رضایت الهی است. بر طبق روایات متعدد اولین کسی که در راه خدا جهاد کرد و پرچم اسلام را به اهتزاز درآورد، حضرت ابرهیم ع بود.
حکم کسی که در جنگ بر علیه باطل همت می‌گمارد برائت از آتش است. رزمنده از گناهانش خارج می‌شود، همان‌طوری که مار از پوستش خارج می‌شود. داشتن ارتباط معنوی در جبهه، صبر و ایستادگی در میدان رزم از خصوصیات رزمنده است و به بیان حضرت رسول ص «صبر یک روز مسلمان در بعضی از میدان‌های جهاد از عبادت چهل سال برای او بهتر است». در جهاد در راه خدا باید به همدیگر کمک‌رسانی کرد و از غیبت و آزار رزمنده خوداری کرد. کسی که نامه رزمنده‌ای را به خانواده‌اش می‌رساند مانند کسی است که بنده‌ای را آزاد کرده و ادر ثواب جنگ و جهاد آن رزمنده شریک است.
عرصه پیکار و نبرد، جایگاه بلند امتحان و کسب مدارج عالی و نیل به پیشرفت‌های بزرگ است و در این رهگذر مجاهد فی سبیل‌الله به کشت بهترین اعمال خود می‌پردازند و فردا آن را برداشت می‌کند. کسی که با نیت جهاد در راه خدا از خانه خارج می‌شود و مرگش فرا می‌رسد او نیز از اهل بهشت است. این امر اهمیت جهاد در راه خدا و قصد و نیت بنده مؤمن را بازگو می‌کند. پاداش رزمنده از حد تصور انسان خارج است، او که به خاطر خدا از خانه و کاشانه دست شسته و رنج حضور در جبهه را بر خود هموار ساخته، با بار گرانی از ثواب و عنایت خدا و سرمایه بزرگ آمرزش و نوید بهشت و دوری از جهنم باز می‌گردد و به قدری منزلت آن بالاست که حتی ملائکه از درک عمق آن ناتوانند.
چه بسا انسان‌هایی که در تمامی صحنه‌های جنگ حاضرند و مشکلات آن را با جان می‌خرند و بر دشمن خارجی پیروز می‌گردند، ولی از رویارویی با دشمن داخلی یا همان هواهای نفسانی عاجزند. بهترین فرصت برای مقابله با نفس و تهذیب آن همان جبهه‌های نبرد است. حضرت علی ع می‌فرمایند:«همانا برترین جهاد، جهاد کسی است که با نفس خود که بین دو پهلوی اوست، مبارزه کند».

 فصل سوم: سیمای شهادت
در این فصل مرگ و شهادت سرانجام مردان الهی توضیح داده شده است. مرگ لباسی است که خواه و ناخواه، براندام انسان پوشانده می‌شود و به بیان قرآن «هر کجا که باشید، هر چند بر برج‌ها و دژهای بسیار محکم و استوار مرگ شما را در می‌یابد». و حال آن‌که با شرافت‌ترین مرگ، شهادت است. با مطالعه تاریخ به این نتیجه می‌رسیم که بسیار ی از پیامبران الهی و جانشینان آنان که عالمان فرهیخته و صالحان از جان گذشته بودند، در نهایت عمر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

 فصل چهارم: سیمای شهید
از نکته‌هایی که در قرآن درباره شهید آمده این است که شهیدان زنده‌اند. و بر طبق آیه قرآن : «آنان به خاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است خوشحال، و برای کسانی که هنوز به آنها نپیوسته‌اند شاد و مسرورند که بیم و اندوهی برایشان نیست. آنان به نعمت و فضل خدا شادی می‌کنند، همانا خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند». زخم و جراحت شهید از نوشیدن آب خنک در روز تابستان، برایش آسان‌تر و گواراتر است. شهید پس از شهادت نیز مورد سؤال واقع نمی‌شود. برق شمشیری که بالای سر اوست او را از امتحان بی‌نیاز می‌کند.
خون شهید نیز مقام و منزلت والایی دارد. در واقع هیچ قطره‌ای در نزد خداوند دوست‌داشتنی‌تر از قطره خون ریخته شده در راه خدا نیست. طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (ص) «شهیدان با من و با ابراهیم (ع) بر مائده خلد می‌نشینند و در هر صبح و شام نظر به وجه‌الله می‌افکنند». شهیدان از جمله شفاعت کنندگان عرصه محشر و از اولین کسانی‌اند که وارد بهشت می‌شوند. گلزار شهدا نیز از ارج قرب برخوردار است و برطبق بیان امام محمد باقر(ع) زیارت قبر حسین (ع) زیارت قبر رسول خدا (ص) و زیارت قبور شهیدان با ثواب یک حج مقبول در رکاب رسول خدا (ص) برابری می‌کند.

 


86/11/7
10:57 عصر

تحقیق یا ته قیق؟!

بدست دست نوشت در دسته

 

برای انجام مشکلی که در رایانه ام پیش آمده بود سراغ یکی از دوستانم که محلی برای کار دارد رفتم، در مدت زمانی که آنجا بودم با صحنه هایی روبرو شدم که بر کم مایگی وکم همتی وانحطاط علمی عده ای از دانش آموختگان وباصطلاح دانشجویان ما دلالت داشت ، ونشان از افت علمی داشت که مسئولان واساتید را باید به فکر انداخته وبا تغییر روش روحیه تحقیق وپژوهش را بپرورانند.

عده ای از دانشجویان برای انجام تحقیق درخواستی سراغ دوستمان آمده بودند تا برایشان مطالب درخواستی را از اینترنت جستجو کند، بی شک استفاده از اینترنت وبهره گیری از آخرین پژوهشها ومقالات علمی بر غنا وعمق مطلب می افزاید، اما آنچه دیدم چیز دیگری بود، مطالب در خواستی پیرامون عناوین گوناگونی چون خاورمیانه بزرگ، اخلاق وجامعه، زیتون وگیاه شناسی و مطالب پزشکی بود که این عزیز در ازای جستجوی مطلب دوهزار  تومان وبخاطر پرینت صفحه ای سی تومان میگرفت، بعد هم با حذف نام نویسنده وپژوهشگر اصلی که غایب از صحنه وبی خبر از ظلم روزگار است، نام پول دهنده را به عنوان محقق ! در صفحه اول قرار میدهد..

 شما را بخدا به سرقت علمی تحقیق میگویند؟  آیا این تحقیق میدانی است یا کتابخانه ای؟ بگویید هیچکدام! ته قیق است نه تحقیق.


86/11/7
5:9 عصر

آب خجل از ایثار ابوالفضل

بدست دست نوشت در دسته

تصاویری از چشمه آب زلالی که صدها سال است گرداگرد قبر اصلی حضرت ابوالفضل العباس (ع)در زیر حرم مطهرش در کربلا طواف می‌کند و این است اجر تشنه‌  ماندن او بر لب فرات به احترام تشنگی برادر .

    


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >