سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/10/12
10:45 صبح

زیارت پیاده امام حسین(ع)

بدست دست نوشت در دسته زیارت

 

پیاده تا کربلا

محمد امین پورامینی

زیارت امام ناشی از شناخت ومعرفت امام است، در روایات ما نسبت به انجام زیارت پیشوایان دینی رسول خدا(ص) واهل بیت او بسیار سفارش شده وبخصوص زیارت حضرت سید الشهدا (ع) جایگاه ویژه دارد؛ تا آنجا که حتی با احتمال ضرر وخطر سفارش شده است که مشتاقان وعلاقمندان وشیفتگان وشیعیان آن حضرت به زیارتش بشتابند وخطرات محتمل را بجان خرند که مقدار اجر بر اساس مقدار زحمت پذیری است.

زیارت اربعین به عنوان یک نشان از نشانهای پنچ گانه انسان با ایمان است که بر طبق روایتی که شیخ مفید[1] وشیخ طوسی[2] از حضرت امام حسن عسکری(ع) آورده اند مؤمن پنچ علامت دارد: (عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ)، آن پنج علامت عبارتند از: روزانه 51 رکعت نماز (واجب ونافله) گزاردن، زیارت اربعین بجا آوردن، انگشتر بدست راست کردن، (به هنگام سجده) پیشانی را بر خاک نهادن وبسم الله الرحمن الرحیم بلند گفتن.در این روایت انجام زیارت اربعین به عنوان علامت مؤمن ونشان شیعه معرفی شده است، وفقیهان ومحدثان آن را در ضمن آداب زیارت امام حسین(ع) قرار دادند وبر طبق آن به استحباب زیارت امام حسین(ع) در بیستم ماه صفر (روز اربعین) فتوی دادند وعمل اصحاب وسیره متشرعه از آغاز تا کنون بر آن تعلق گرفته است، وبدینگونه زیارت اربعین حضرت سید الشهدا(ع) جلوه خاص یافته است، دشمنان از آغاز تا کنون بارها وبارها خواستند این ابراز عشق ووفاداری را بخشکانند وبا برخورد فیزیکی وممنوع سازی زیارت واذیت رسانی وآزار دادن، زندانی نمودن ، شکنجه دادن وحتی قطع عضو ویا کشتن شیفتگان زائر سد راه زیارت وزائران گردند ولی هرگز نتوانستند ونخواهند توانست، چرا که این نور الهی است که خدا وند پشتوانه اوست وهیچ کس را توان رویارویی با آن نیست.  

یکی از جلوه های بسیار زیبای اربعین حسینی حرکت پیاده خیل مشتاقان آن حضرت است که حماسه ای وصف ناشدنی وجلوه ای درک ناشدنی را می آفریند، دشمنانی که زیارت چند هزار نفره سابق را در اربعین حسینی تحمل نکردند امروز نظاره گر حرکت سیل گونه وملیونی زائران آن حضرت است که بصورت خودجوش وکاملا مردمی چشمان جهانیان را مات ومبهوت خود ساخته است، بخصوص در شرایط فعلی  وبکارگیری مزدوران وهابی که یک فشنگ بسوی رژیم صهیونیستی پرتاپ نکرده اند ولی حاضرند با انجام عملیات انتحاری خود را به درک وبه قعر جهنم واصل کنند تا عده ای از زائران حسینی را به شهادت رسانند، ولی با این همه وبا وجود خطرات سر راه عاشقان اباعبد الله الحسین(ع) لبیک یا حسین گفته وبا با سرافرازی راه را طی می کنند تا خود را به کعبه عشاق رسانند.

در رابطه با انجام زیارت پیاده حضرت سید الشهداء (ع) مرحوم محدث بزرگوار شیخ حر عاملی باب مستقلی را در کتاب وسائل الشیعه با عنوان (باب استحباب المشی الی زیاره الحسین(ع) وغیره) گشوده است وروایاتی در این خصوص آورده است که برخی از آنها را می آوریم:

شیخ حر عاملی به نقل از شیخ طوسی به اسنادش از حسین بن ابی فاخته آورده است که امام صادق(ع) به وی گفت: ( یَا حُسَیْنُ، مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ حَطَّ بِهَا عَنْهُ سَیِّئَةً.. حَتَّى إِذَا صَارَ بِالْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ، وَ إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ لَهُ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفْ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى[3])، ای حسین! هرکس که از خانه خویش به قصد زیارت حسین بن علی بن ابی طالب خارج گردد پس اگر پیاده باشد خداوند به ازای هر گامی که بر می دارد برای او یک کار نیک نوشته ویک کار بد او را پاک می کند.. تا آنگاه که به حائر (قبر امام حسین(ع) در کربلا) رسد، که خداوند او را در صالحان ونیکان قرار دهد، ووقتی که زیارت را به پایان رساند او را از نجات یافتگان قرار داده وبه هنگام بازگشت فرشته ای به  نزد وی آمده و میگوید: من فرستاده خدایت هستم، خدایت سلامت می رساند ومی گوید: کارهای خود را از نو سرگیر، که گناهان گذشته ات مورد بخشش قرار گرفت. مضمون این روایت را ابن قولویه[4] وشیخ صدوق[5] آورده اند.

علی بن میمون صائغ از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت به وی فرمود:(یَا عَلِیُّ زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ، قُلْتُ: مَا لِمَنْ زَارَهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ تُرْفَعُ لَهُ دَرَجَةٌ ثُمَّ ذَکَرَ حَدِیثاً طَوِیلًا یَتَضَمَّنُ ثَوَاباً جَزِیلًا)[6] ؛ أی علی! حسین را زیارت کن وآن را رها مکن، گفتم: چه ثوابی برای زیارت کننده اوست؟ فرمود: هرکس که با پای پیاده به زیارتش بشتابد خداوند به ازای هر گام او برایش یک کار نیک نوشته ویک کار بد او برداشته ویک درجه به وی می دهد. آنگاه حدیث طولانی که دربردارنده ثواب زیاد زیارت آن حضرت است را بیان فرمود.

ابن قولویه به سندش از حضرت عبدالعظیم حسنی واو نیز به سندش از سدیر صیرفی نقل می کند که امام باقر (ع) در رابطه با زیارت حضرت امام حسین(ع) فرمود: (مَا أَتَاهُ عَبْدٌ فَخَطَا خُطْوَةً إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ حَطَّ عَنْهُ سَیِّئَةً)[7]. هر بنده ای که به زیارت او رود خداوند برای هر گام او یک حسنه نوشته ویک سیئه را برمی دارد.

از برخی روایات این ثواب فوق العاده بیشتر وتا هزار برابر نقل شده است که ممکن است بستگی به اختلاف معرفتی زائران داشته باشد، به نحوی که هرکس را معرفت وشناخت امام وامامت بیشتر باشد اجر وثواب بیشتری نصیب او می گردد، ابوصامت می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:(مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ فَإِذَا أَتَیْتَ الْفُرَاتَ فَاغْتَسِلْ وَ عَلِّقْ نَعْلَیْکَ وَ امْشِ حَافِیاً وَ امْشِ مَشْیَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ فَإِذَا أَتَیْتَ بَابَ الْحَائِرِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ امْشِ قَلِیلًا ثُمَّ کَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ ائْتِ رَأْسَهُ فَقِفْ عَلَیْهِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً وَ صَلِّ عِنْدَهُ وَ سَلِ اللَّهَ حَاجَتَکَ)[8].

هرکس که با پای پیاده به سوی قبر حسین(ع) رود خداوند برای هر گام او هزار حسنه (کار نیک) نویسد واز او هزار بدی را بزداید وبه او هزار درجه دهد، پس وقتی که به فرات رسیدی غسل کن وکفشها را بر خود آویزان کن وبا پای برهنه حرکت کن وچون بنده ذلیل حرکت کن ووقتی که به در حائر رسیدی چهار بار الله اکبر گو آنگاه کمی حرکت کن وسپس چهار بار تکبیر گو تا وقتی که سمت سر او برسی آنگاه بایست وچهار بار الله اکبر بگو وآنجا نماز بگذار وحاجتت را از خدا بخواه.

ابوسعید قاضی می گوید: در اتاق امام صادق(ع) وارد شدم شنیدم که فرمود: (مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ وَ بِکُلِّ قَدَمٍ یَرْفَعُهَا وَ یَضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ..)[9]،هرکس که با پای خود به زیارت قبر حسین (ع) رود خداوند در برابر هر گام او وهر قدمی که برمی دارد وبر بر زمین نهد ثواب آزاد کردن بنده ای از فرزندان اسماعیل(ع) دهد.

واز برخی روایات استحباب زیارت آن حضرت با پای برهنه استفاده می شود، وبخصوص برای کسی که به نزدیکی کربلا رسیده است، که او در نهر فرات غسل نموده ولباس پاک بر تن کرده وبا پای برهنه به زیارت آن حضرت می شتابد، شیخ کلینی در کتاب شریف کافی به سندش از حسین بن ثویر آورده است که امام صادق فرمود: (إِذَا أَتَیْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاغْتَسِلْ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ ثُمَّ الْبَسْ ثِیَابَکَ الطَّاهِرَةَ ثُمَّ امْشِ حَافِیاً فَإِنَّکَ فِی حَرَمٍ مِنْ حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ وَ عَلَیْکَ بِالتَّکْبِیرِ وَ التَّهْلِیلِ وَ التَّسْبِیحِ وَ التَّحْمِیدِ وَ التَّعْظِیمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَثِیراً وَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ) ..[10] وقتی که به کربلا رسیدی در کنار فرات غسل انجام ده ولباس پاکت را بر تن کن آنگاه با پای برهنه حرکت کن که تو در حرم خدا وحرم رسول خدایی، وبرتوست که الله اکبر ولا اله الا الله وسبحان الله والحمد لله بسیار گویی وخدا را بسیار بزرگ دار و بر محمد واهل بیت او درود فرست،.. این روایت را شیخ صدوق[11] ودیگران آورده اند.  

 



[1] مزار ص53.

[2] مصباح المتهجد ص787؛ تهذیب الاحکام ج6 ص52؛ وسائل الشیعه ج14، ص478 ح19643.

[3] وسائل الشیعه ج14 ص439 ح19553، به نقل از تهذیب الاحکام ج6،ص43،ح89.

[4] همان ص440 به نقل از کامل الزیارات ابن قولویه ص132.

[5] همان ص440 به نقل از ثواب الاعمال صدوق ص116 ح31.

[6] وسائل الشیعه ج14 ص441 ح19556.

[7] وسائل الشیعه ج14 ص441 ح19557، به نقل از کامل الزیارات ابن قولویه ص134.

[8] وسائل الشیعه ج14 ص440 ح19555.

[9] وسائل الشیعه ج14 ص441 ح19558، به نقل از کامل الزیارات ابن قولویه ص134؛ ونگ: بحار الانوار ج98 ص36.

[10] کافی، ج4، ص576.

[11] من ‏لایحضره‏ الفقیه ج2،ص594،ح3199.  


91/9/28
6:5 عصر

پژوهشی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین(ع)

بدست دست نوشت در دسته رقیه بنت الحسین(ع)

 

پژوهشی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع)

محمدامین پورامینی

تاکنون چندین نوشته به زبان فارسی وعربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع) نگاشته ام،وبه وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال وشبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیرا به سندی مهم ومنبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.

 

پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمى‏ترین منبع  در این زمینه یاد کرده ایم کتاب کامل بهایى اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسى است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینى صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کامل‏بهایى شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگرى چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائى از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبى مى‏توان فهمید که وى دانشمند شیعى و تاریخ نگارى متعهّد است.

 

عماد الدّین طبرى نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل مى ‏کند که متأسّفانه اثرى از این کتاب در دست نیست.

 

وی مى ‏نویسد:"در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى‏داشتند و هر کودکى را وعده‏ها مى‏ دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز مى ‏آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکى بود چهار ساله. شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".11

 

از نقل طبرى استفاده می‌شود که امام حسین‏(ع) دخترى چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولى از نام او سخنى به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافى اندک و برخى اضافات که به زبان حال مى‏نماید، در کتاب‏هاى خود آورده‏اند:

1. ملاحسین کاشفى سبزوارى (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛

2. شیخ فخرالدّین طریحى نجفى (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13

3. سید محمدعلى شاه‏ عبدالعظمى (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14

4. شیخ محمد هاشم بن محمد على خراسانى (م1352ق) در کتاب منتخب‏التّواریخ؛15

5. شیخ عباس قمى (م1359ق) در کتاب نفس‏المهموم‏16 و منتهى‏الآمال؛17

6. شیخ محمد مهدى حائرى مازندرانى در کتاب معالى‏السبطین؛18

 

برخى از ایشان نام "رقیه" را نیز ذکر کرده‌‏اند. شیخ محمد هاشم خراسانى در ضمن شمارش بانوان اسیر مى‏گوید: "التاسعة: آن دخترى است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایاى خود حضرت سیدالشّهدا(ع) بوده؛ چون مزارى که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار "ست رقیّه".19

 

سید محمدعلى شاه ‏عبدالعظمى در الایقاد آورده است: "امام حسین‏(ع) را دخترى بود کودک که مورد علاقه وى بود و او نیز به پدر عشق مى‏ورزید. گفته شده است که نام وى رقیه و عمر وى سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر مى‏برد، در فراق پدر شبانه روز گریه مى‏کرد و به او مى‏گفتند که پدرت در سفر است.20 تا آن‌گاه که شبى او را در خواب دید. وقتى که بیدار شد، به گریه شدیدى افتاد و مى‏گفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهل‏بیت‏(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند، اثرى نبخشید، و بر گریه و زارى او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل‏بیت شعله‌ور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صداى ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب مى‏کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالى که در میان طبقى سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وى قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایى آورده‏اند) گفت: من پدرم را مى‏خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روى آن برداشت، سرى را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه‏اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسى تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسى رگ‏هایت را برید؟ پدرم! چه کسى مرا در کودکى یتیم ساخت؟!... آن‌گاه لب‏ها را بر لب‏هاى پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتى او را تکان دادند، دیدند که قالب تهى کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. ناله‏هاى اهل‏بیت‏(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".21

 

این جریان به همین شکل بر سر زبان‏هاست. سید شاه‏عبدالعظیمى آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحى و به نقل از او شیخ مهدى مازندرانى آورده است. گرچه چنین مطلبى در عوالم بحرانى یافت نشد، ولى ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگرى باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:

 

1. امام حسین‏(ع) چند دختر داشت؟

2. آیا امام حسین‏(ع)دخترى به نام "رقیه" داشته است؟

3. آیا امام حسین(ع) نام "رقیه" را بر زبان جارى ساخته است؟

4. چند "رقیه" در کربلا وجود داشته‏ اند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟

5. آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟

در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ می‌گوییم وبقیه را در جای خود آورده ایم.

1. حضرت امام حسین‏(ع) چند دختر داشت است؟

 

سه قول در این مسئله وجود دارد:

الف) دو دختر: شیخ مفید براى ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز "فاطمه" و "سکینه"اند.22 عده‏اى‏23 هم با شیخ مفید موافقت کرده‌‏اند؛ ولى شیوه تاریخ نگارى ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.

ب) سه دختر: در برخى از کتاب‏ها سه دختر براى آن حضرت ذکر شده است.

طبرى امامى مى‏نویسد: "و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمه‏اند".

ابن شهرآشوب‏25، خصیبى‏26، ابن خشّاب‏27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آورده‏اند.

ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فى مناقب آل‏الرّسول به وجود چهار دختر براى آن حضرت تصریح کرده و حتى بر آن، ادعاى شهرت نیز نموده است و مى‏نویسد: "کان له - أى للحسین‏(ع) - من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: على‏الاکبر، علىّ الاوسط و هو سیّدالعابدین...، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علىّ الاکبر فانّه قاتل بین یدىّ أبیه حتّى قتل شهیداً. و امّا علىّ الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على اوسط - که همان سیّدالعابدین‏(ع) است - على‏اصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. على‏اکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. على‏اصغر نیز در حالى که کودکى خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد... و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارت‌اند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت داراى چهار پسر و دو دختر بوده است، ولى قول اوّل مشهورتر است".

 

ابن صبّاغ مالکى نیز آن را نقل کرده و مى‏نویسد: "قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین‏(ع) من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علىّ الاکبر، علىّ الاوسط و هو زین العابدین، و على‏الاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر... و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه مى‏گوید: حضرت حسین‏(ع) داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارت‌اند از: على‏اکبر، على‏اوسط ـ که همان زین‏العابدین‏(ع)است - على اصغر، محمد، عبدالله و جعفر...، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بوده‏اند، و این قول مشهور است. علامه اربلى نیز چون او آورده است".31

 

طبق این قول که ادعاى شهرت بر آن شده است و عده‏اى از بزرگان تاریخ چون علامه اربلى در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکى در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکرده‏اند، آن حضرت داراى چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.

 

2. آیا امام حسین‏(ع) دخترى به نام "رقیه داشته است؟

در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتى که دختران آن حضرت به دو نفر منحصر نیست و بنا بر قولى که ادعاى شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نام‏هاى سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال مى‏رود که چهارمین دختر آن حضرت همین دخترى باشد که در زبان مردم به نام "رقیه" معروف شده است.

 

بنابراین از نظر تاریخی، انکار آن وجهی ندارد، از این مهمتر وقایع مستمر تاریخی نیز گویای آن است که در این قبر شریف دختری از اهل بیت حسینی مدفون است، وقضیه آب گرفتگی قبر وشکافتن قبر مطهر ویافتن بدن سالم از مشهورات تاریخی شام است که در نزد شیعه وسنی شام معروف است، وحتی شبلنجی نیز آن را در نور الابصار آوئرده است، واز عالمان شیعه فقیهان بزرگی چون ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ وسید میرزا هادی خراسانی در کتاب کرامات خود آورده اند، شهرت مکان با ملاحظه بر کوشش بی امان دشمن در خاموش ساختن نور حسینی کاشف از صحت مطلب است، امروزه در قلب کشور بنی امیه چراغ رقیه بنت الحسین (ع) روشن است وخبری از ستم پیشگانی چون معاویه ویزید جز لعن ونفرین بر آنها نیست.

 

استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته ومملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است: «یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت  موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد  که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت می شود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است. وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین (ع)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (ع) در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء (ع) در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند. از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».

 

با این همه اگر کسی اصرار کند که برای ما تصریح به نام ایشان در کتب تاریخی ویا انساب مهم است در پاسخ می گوییم: در برخی از کتابهای مهم ومعتبر انساب به نام ایشان تصریح شده است. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی معروف به ابن فندق به سال 493 هجری قمری متولد وبسال 565 هجری قمری وفات یافته است، او کتاب ارزشمندی در انساب به نام (لباب الأنساب والألقاب والأعقاب) دارد که چاپ جدید آن توسط کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی (ره) انجام شده است،  مولی عبد الله افندی او را از اجله مشایخ ابن شهراشوب واز بزرگان اصحاب ما معرفی کرده است (ریاض العلماء6/448)، ). محدث نوری او را از مشایخ اجازه دانشته واز او به عنوان عالم متبحر فاضل متکلم جلیل یاد کرده است (خاتمه مستدرک الوسائل3/99)، مرحوم آیت الله سید محسن امین او را یکی از مشایخ شیعه می داند، واو را از اجله مشایخ ابن شهراشوب می داند (اعیان الشیعه8/243، مرحوم شیخ آقا برزگ تهرانی از او به عنوان امام بیهقی یاد کرده است (الذریعه 26/43). مرحوم آیت الله نجفی مرعشی که خود در علم انساب متخصص وصاحب اثر بود بر این کتاب تقریظ مفصلی در حدود 150 صفحه نگاشته وکتاب ومؤلف آن را بسیار ستوده است، واز او به عنوان علامه، مدرس، خطیب، قاضی، موالی اهل بیت، امامی یاد می کند. با این وصف شخصیت برجسته ابن فندق روشن می گردد، واز طرفی قدمت او مهم است، او از یرگان قرن 6 است، با این مقدمه می گوییم شخصیتی با این عظمت از رقیه بنت الحسین (ع) یاد کرده است. او در کتاب ارزشمند لباب الآنساب ج1، ص355 در رابطه با سادات حسینی می نویسد: (أما الحسینیه فهم من أولاد الحسین بن علی علیهما السلام، ولم یبق من آولاده الا زین العابدین علیه السلام، وفاطمه، وسکینه، ورقیه، فآولاد الحسین علیه السلام من قبل الأب هم من صلب زین العابدین علیه السلام): سادان حسینی از فرزندان حسین بن علی (ع) هستند، از فرزندان او کسی جز زین العابدین (ع)، وفاطمه، وسکینه، ورقیه باقی نماند، پس فرزندان حسین(ع) از طرف پدر از نسل زین العابدین (ع) هستند.

 

با این تصریح اشکال عدم ذکر نام مبارک ایشان در کتب تاریخی وانساب حل می شود. واز طرف دیگر این کتاب در علم انساب است واز جهت زمانی نیز بر کتاب کامل بهائی مقدم است.

 

پی نوشت ها:

1. امالى الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.

2. شرح الاخبار، ج 3، ص 269.

3. مثیرالأحزان، ص 102.

4. اللهوف، ص 219.

5. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.

6. بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.

7. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 145.

8. الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).

9. دلائل الامامة، 204، ص 125.

10. الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.

11. کامل بهایى، ج 2، ص 179.

12. روضة الشهداء، ص 484.

13. المنتخب للطّریحى، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.

14. الایقاد، ص 179.

15. منتخب التواریخ، ص 299.

16. نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایى.

17. منتهى‏الآمال، ص 510.

18. معالى‏السبطین، ج 2، ص 170.

19. منتخب‏التّواریخ، ص 299.

20. مقصود سفر آخرت بود.

21. الایقاد، ص 179؛ معالى السبطین، ج2، ص170.

22. الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.

23. تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.

24. دلائل الامامة، ص 181.

25. المناقب آل ابى‏طالب(ع)، ج 4، ص 77.

26. الهدایة الکبرى، ص 202.

27. کشف الغمة، ج 2، ص 39.

28. اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،‌ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.

29. وى از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخى از ایشان را مى‏آوریم:

ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وى بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مى‏نویسد: "... و کان فاضلاً عالما".

اربلى (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مى‏نویسد: "و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً... و حاله فى ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فى انقطاعه عمل هذا الکتاب - مطالب السّؤول - و کتاب الدّائرة، و کان شافعى المذهب من أعیانهم و رؤساهم".

صفدى در الوافى بالوفیات، ج 3، ص 76، مى‏نگارد: "... و کان صدراً معظّماً محتشماً..."

و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: "... و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فى‏الفقیه و الخلاف، ولى الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه...".

ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: "... کان عالماً فاضلاً".

ابن قاضى شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: "تفقّه و شارک فى‏العلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف... سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة... قال السّیّد عزّالدین: افنى و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین".

در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: "... کان اماماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً...".

یافعى در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مى‏نویسد: "... المفتى الشّافعى، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فى‏الفقه و الخلاف".

ابن الفوطى در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: "... کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر..."

ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مى‏نگارد: "... المفتىّ الرّجال... و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین... و تفقّه فبرع فى‏الفقه و الاصول و الخلاف..."

30. مناقب السّؤول فى مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.

31. الفصول المهمّة، ص 199.

پایگاه خبری تحلیلی شیعه آنلاین - http://www.shia-online.ir


91/9/21
11:3 صبح

تکذیبیه

بدست دست نوشت در دسته

آنچه که در برخی از سایتها وروزنامه ها در ضمن نوشتاری با عنوان (گزارشگران کربلا چه کسانی بوده‌اند) به اینجانب نسبت داده اند به کلی دروغ بوده وتکذیب می گردد.

محمد امین پورامینی

1391/9/21


91/9/11
1:12 عصر

عکسهایی از عزای حسینی در ماهشهر

بدست دست نوشت در دسته عکس

مجلس عزای امام حسین(ع) در ماهشهر- محرم 1334ق=1391ش


91/9/8
11:45 صبح

کربلا؛ آوردگاه جهاد اکبر/ مواجهه ریزش ها با رویش های تاریخ ساز

بدست دست نوشت در دسته نهضت حسینی

شـبـــسـتـان - Shabestan :: خبرگزاری حوزه دین فرهنگ اندیشه

کد مطلب: 198463  |  تاریخ: 1391/9/4  |  ساعت: 9 : 59


کربلا؛ آوردگاه جهاد اکبر/ مواجهه ریزش ها با رویش های تاریخ ساز

اگرچه بسیاری از صحابی پیامبر (ص) برای دنیاطلبی و نشستن بر خوان اموی، از بیعت با امام حسین (ع) دست کشیدند، اما کربلا مزرعه ای شد برای رویش هایی که تاریخ تا ابد برای آنها به خود می بالد.


خبرگزاری شبستان: واقعه کربلا در کنار تمامی درس ها و عبرت ها، کارزاری است بزرگ از ریزش ها و رویش هایی که شاید در صدر اسلام هیچ کس را توان پیش بینی آن نبود؛ چرایی این ریزش ها و رویش ها و دلیل تحول انقلابی برخی از شخصیت های همچون حرابن یزید ریاحی در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی، استاد وپژوهشگر حوزه علمیه قم به بحث گذاشته شده است، که مشروح آن در ذیل می آید:


صحابه پیامبر (ص) در دوران زندگانی امام حسین (ع) و قیام تاریخی کربلا چه طرز فکر و مشی ایی را دنبال می کردند؟
از یک نگاه صحابه هم مثل بقیه مردم اند تافته جدا بافته ای نیستند، اینان نیز بشرند و عملکردشان جای بحث و نقادی دارد، تعجب از کسانی است که برای انبیا عصمت قایل نیستند اما وقتی که نوبت به صحابه می رسد برایشان قداستی خاص قایل می شوند که نمی توان یک سوال از آنها کرد یا آنها را نقد کرد، و این چیزی است که نه با عقل سازگار است و نه با یافته های تاریخی .
دید ما به صحابه منطبق بر عقل و واقعیت های تاریخی است. لذا ما باید یک تحلیل کلی نسبت به وضع صحابه داشته باشیم تا ببینیم باقی ماندگان از صحابه نسبت به واقعه کربلا چه عملکردی داشته اند؛ در یک تقسیم صحابه را به دو گروه می توان تقسیم کرد: گروه اول صحابه ای که دارای بصیرت و بینش صحیح بودند و گروه دوم کسانی که بصیرت و بینش صحیح و کافی نسبت به مسایل نداشتند، و به تعبیر غزالی گرفتار هواپرستی و کرسی طلبی شدند. در اینجا صحابی ای که بصیرت داشتند نیز به دو دسته تقسیم می شوند: عده ای این بینش را تا آخرین لحظات داشتند و با آن عقیده صحیح از دنیا رفتند مثل مقداد و سلمان و ابوذر. دسته دوم صحابه ای بودند که در ابتدا همپای پیامبر (ص) بودند و پس از ایشان نیز ابتدا رفتار مناسب و صحیحی داشتند، اما بعد بخاطر دنیا خواهی دچار انحراف شدند مانند زبیر. صحابه بی بصیرت هم دو دسته اند که سری اول صحابه ای بودند که همچنان بدون بینش از دنیا رفتند و دسته دیگر کسانی بودند که سرانجام بینش صحیحی یافتند.
آن دسته از صحابه که در زمان پیامبر (ص) با ایشان هم رکاب بودند و پس از ایشان هم از راه راست گمراه نشدند این ها مورد احترام ما هستند. اما کسانی که تا آخر نماندند راهشان را عوض کردند دلیلی نیست که کسی روی آنها تعصب بخرج دهد، و حتی روایاتی خود اهل سنت نقل کرده اند که روز قیامت به رسول خدا(ص) گفته می شود اینها از اصحاب شما بشمار نمی آیند چون به کج راهه افتادند، پس صحابی بودن دلیل نمی شود که کسی عملکردشان را مورد بررسی و نقد قرار ندهد.


با این توضیحات بازماندگان از صحابه نسبت به قضیه کربلا چه عملکردی داشتند؟ و چرا حضورشان کمرنگ بود؟ و نقش شان در کربلا چه بود ؟
البته این نکته مهم را باید در نظر داشت که با توجه به اینکه جریان کربلا پنج دهه بعد از رحلت حضرت رسول خدا(ص) و در سال 61 قمری اتفاق افتاد عده زیادی از صحابه فوت کرده بودند، سخن درباره یاران پیغمبری است که در زمان کربلا زنده بودند، اینها دید و تربیت شان نسبت به نهضت حسینی چگونه بود؟. در این باره هم یک تقسیم بندی لازم است تا درباره آنها بتوانیم تحلیل درستی داشته باشیم .عده ای از صحابه در آن زمان پیر و فرتوت و ناتوان بودند و از اینها دیگر توقع چندانی نیست ، مخصوصا برخی که فلج، کور و زمینگیر بودند و عذر آنها از این جهت پذیرفته است. مانند جابر بن عبدالله انصاری از یاران باوفای پیامبر(ص) که در زمان فاجعه کربلا کور شده بود و روایتی است که در اربعین حسینی ایشان به همراه خود عطیه می گوید دست من را روی قبر امام حسین(ع) بگذار، چون کور شده بود خود نمی دید از این رو از عطیه کمک خواست، و یا عبداله بن جعفر همسر حضرت زینب(س) که بیمار بوده است .


آیا این عدم حضور عده ای از صحابه غیر از بیماری دلایل دیگری نیز داشت؟ کسانی که نه فرتوت بودند نه ضعف داشتند و می توانستند به طور سمبلیک همراهی کنند اما نکردند اینها نیز چند گروهند: یکسری شان مبتلابه ضعف بینش بودند و معرفتی نسبت به امام حسین(ع) نداشتند، و با اینکه پشت سر امام (ع) نماز می خواندند و احترام می کردند اما اینطور نبودند که امام حسین(ع) را به عنوان حجت خدا بدانند. یکسری از این ها مبتلا به سستی همت و عافیت طلبی اند و می خواهند زندگی راحتی داشته باشند و دور را دور با هم ارتباط داشته باشند اینها هم یکی از دلایل عدم حضور است .ترس را نیز باید از مهمترین عوامل قلمداد کرد، حکومت وقتی به دست معاویه رسید تبدیل به سلطنت شاهنشاهی شد و دیگر بحث ملاک ها و ارزش ها که پیش از این هم کم رنگ شده بود بکلی از بین رفت، و افراد زیادی را به جرم داشتن محبت علی (ع) دستگیر و زندانی و شکنجه کرده و حتی به شهادت رساندند، و حتی یک نفر از بستگان معاویه را هم گرفتند و در زندان بود و بعد از شهادت امیر مؤمان علی(ع) به او گفتند دست از او بردار و او این کار را نکرد و به زندان انداختندش و او در زندان مرد، قبر وی هم اکنون در جنوب دمشق زیارتگاه است و بنده آن را دیده ام.
لذا یک ترس فراگیری در بین مردم وجود داشت، و غیر از تهدید و ترس، تطمیع و رشوه هایی نیز وجود داشت که با پول هایشان فرهنگ ضد علوی را به راه انداختند و عده ای را به خاطر مال پرستی همسو با خودشان کردند و این افراد از مکه و مدینه به شام رفتند و سر سفره پررنگ معاویه نشستند، و احادیثی به نفع او جعل کردند. تمام این ها را ما باید در نظر بگیریم: ضعف بینش، تطمیع، عافیت طلبی، ترس، و سرسفره معاویه نشستن، و ... این عوامل بی تردید تأثیرگذار بوده است.
افراد انگشت شماری از ایشان آمدند و در رکاب امام حسین(ع) شرکت کردند، شخصیت هایی چون مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، انس ابن حارث کاهلی، عبدالرحمن بن عبد ربه جزو پنج نفر از صحابه با بینش قوی بودند و حق را شناختند و پای ایمان شان ایستادند و در رکاب حضرت سید الشهداء(ع) به شهادت رسیدند و نام شان تا ابد تاریخ ماندگار شد. بنابراین عده ای کمی از افراد این توفیق را داشتند که همراه باشند، و امام حسین(ع) نیز بخاطر سختی راه و اینکه هدف و عاقبت را می دانستند دنبال نیروی کیفی بودند نه نیروی کمی .از این رو وقتی خبر شهادت مسلم را دادند امام حسین(ع) خبر آن را به یارانشان داند و فرمودند که هر کسی که می خواهد می تواند برود و این مسیری است که آخرش شهادت است، و عده زیادی که به خاطر مال و دنیا آمده بودند وقتی فهمیدند آخر این راه شهادت است رفتند.
حتی در شب عاشورا هم امام (ع) گفتند هر کسی که می خواهد می تواند خیمه گاه را ترک کند و برود. من بیعتم را برداشته ام، اینها با من کار دارند.


علی رغم ریزش هایی که به آنها و چراییشان اشاره کردید چگونه رویش هایی عظیم را در واقعه کربلا شاهد هستیم؟
و اما اینکه چگونه رویش هایی مانند حر اتفاق افتاد مطلب مهم و قابل توجهی است، کسانی که از آنها امید و توقع بود در کربلا باشند نبودند، یکسری از آنها فقط به اینکه ما مشغول عبادتیم و راضی به قضا و قدر خدا باشیم و نباید درگیر سیاست و برخورد با حکومت شویم می خواستند خودشان را به زحمت نیندازند، اما کسانی چون حر که شرکت کردند در واقع در عین داعیه نداشتن هنوز از فطرت پاکی برخوردار بودند که مختصر غباری بر آن داشت و آنان به فطرت پاک خودشان برگشتند و با اطلاع از عشق و علاقه پیامبر (ص) به نواده اش در صف حق شرکت کردند. حر ریاحی که فرمانده قوی ای بود و آمده بود در برابر سیدالشهدا(ع) بایستد اما در یک لحظه حساس که گفت من خود را در بین جهنم و بهشت می بینم و خودم را به جهنم نمی اندازم، به خود برگشت و راه خود را پیدا کرد و در جبهه امام حسین (ع) قرار گرفت.


آیا افراد دیگری مانند حر وجود داشتند که در زمان فاجعه کربلا منقلب شوند و به امام (ع) برگردند؟

عده ای مثل زهیر بن قین که عثمانی بود یعنی در جبهه مقابل بود در یک برخورد با سیدالشهدا (ع) چون هنوز دل او استعداد پذیرش بذر حق را داشت گرچه زنگار بخود گرفته بود کافی بود یک دیدار با امام (ع) او را دگرگون سازد و یا تغییر 180 درجه مسیر به صف حق بپیوندد، در شب عاشورا حدود 30 نفر از لشگریان عمر سعد آمدند و به صف حق پیوستند و این نکته خیلی مهم است.


تاثیر جریان های مختلف کوفه در حادثه عاشورا را تشریح کنید؟ کوفه یک شهر جدید الاحداث بود و حدود 45 سال از تاسیس آن می گذشت و امام علی(ع) بعد از شکست ناکثین در جنگ جمل چون خودش را درگیر مبارزه با یک غده سرطانی که در میان امت اسلامی به نام معاویه می بیند به کوفه می رود. این شهر لشگرگاه بود و امام علی(ع) برای اینکه از نیروی نظامی آنجا بهره بگیرد بعد از جنگ با ناکثین به مدینه برنگشت، بلکه به کوفه آمد و در آنجا ماندگار شد. این شهر بعد از فوت امیرالمومنین(ع) بافت عجیبی داشت، امتداد جریان خوارج، و مرتبطان با دستگاه بنی امیه در این شهر بودند و عده زیادی که منتظرند ببینند چه می شود حالا اگر حق باشند همراهی کنند وگرنه با جریان غالب و چیره همراه باشند، و عده ای از شیعیان هم در کوفه بودند و عده زیادی از این ها هم سست عنصر بودند. جریان امام حسین (ع) که پیش آمد جریان های مخالف یک دست شدهند و یک عنوان به خود گرفتند، آنچه آنان را حول یک محور جمع می کرد دشمنی با حضرت امیرمؤمنان علی(ع) بود، از این رو علیه حق موضع یکسان گرفتند، درواقع باقی مانده های خوارج و مرتبطان با بنی امیه و پول پرستان و تطمیع یافتگان جمع شدند و عنوان پیروان ابوسفیان را به خود گرفتند، و دلیلش این است که وقتی می خواستند به خیمه های خاندان رسالت حمله کنند امام حسین(ع) در آن لحظه به ایشان این جمله را فرمود: "وای بر شما ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و اگر از قیامت هم نمی ترسید دست کم در دنیایتان کم آزاد مرد باشید " .


و سخن آخر...
در پایان به این نکته نیز اشاره کنم که به طور طبیعی وقایع تاریخی با گذشت زمان کمرنگ می شود، اما جریان کربلا با گذشت زمان هرگز کمرنگ نشد و بلکه با گذشت زمان پررنگ تر شد، بعد از حادثه عاشورا حضرت زینب(س) به امام سجاد(ع) فرمود: برسر قبر پدرت پرچمی را می بینم که با مرور زمان حاکمان فاسد هرکاری می کنند که آن را از بین ببرند، نمی توانند، و این شد که امروز مجالس امام حسین(ع) 5 قاره دنیا را درنوردیده است. امام حسین(ع) بخاطر اسلام قیام کرد و عزیزانش را تقدیم کرد، گرچه متاسفانه هم اکنون سلفی ها، وهابی ها و وهابی زده ها کوشش فراوانی برای برهم زدن عزاری ها بخرج می دهند و شیعیان را می کشند ولی به یقین می دانیم که نخواهند توانست به اهداف خود برسند؛ دنیا امروز می فهمد کربلا و خون سیدالشهدا (ع) برای چیست و از این خون سیدالشهداء (ع) می توان برای نجات بشر استفاده کرد، همانگونه که در طول تاریخ قیام حسینی الهام بخش تمام نهضت ها وانقلاب ها بوده است، آنچنان که گاندی، رهبر هند امام حسین(ع) را الگوی خود می داند، انقلاب اسلامی ایران ومقاومت حزب الله لبنان و حتی پیروزی اخیر مقاومت اسلامی فلسطین در غزه همه در این راستا است.

پایان پیام/

انتهای خبر

91/9/6
11:24 عصر

عاشورای امسال تربت امام حسین(ع) رنگ خون گرفت

بدست دست نوشت در دسته تربت امام حسین(ع)

 در روز عاشورا سال1434=1391 تربت گرفته شده از قبر مبارک امام حسین(ع) که در موزه آستان مقدس حسینی(ع) در کربلا قرار دارد به سرخی خون گرائید. 

خبرگزاری فارس: تربت ثارالله(ع) رنگ خون گرفت + تصاویر

معروف است که تربت امام حسین(ع) در روز عاشورا به سرخی خون گرائید و برخی روایات است در روز عاشورا هر سنگی در کربلا که برداشته می‌شد از زیر آن خون بیرون می‌زد.

در روز عاشورای امسال چنین اتفاقی در کربلا به چشم جهانیان دیده شد و پایگاه خبری رادیو اسلامی هدی در اینباره نوشت: تربت گرفته شده از قبر امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد صبح روز عاشورا سرخی خون گرائید.

علا ضیاء‌الدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در این باره گفت: این تربت از نزدیکترین جای ممکن از قبر شریف گرفته شده و در سالنی مخصوص در موزه نگهداری می‌شود که صبح روز عاشورا و در هنگام قرائت مقتل در صحن مطهر حسینی(ع) از رنگ طبیعی خود خارج و به رنگ قرمز تبدیل شد.

بنابر این گزارش این اتفاق روز عاشورای امسال توسط بسیاری از رسانه‌های خبری در عراق پوشش داده شد و آن را معجزه «ظهور خون در الماس» نامیدند.

 

خبرگزاری عراقی ابا نیز نوشت: شیخ مهدی کربلایی نماینده آیت‌الله سیستانی و رئیس آستان حسینی(ع) نیز از این اتفاق که صبح روز عاشورا رخ داد آگاه شد.

مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در اینباره نیز گفت: حجت‌الاسلام شیخ مهدی کربلایی بعد از ظهر عاشورا از این اتفاق آگاه شد و اجازه داده شد هزاران تن از زوار امام حسین(ع) از این قطعه تربت امام حسین(ع) دیدن کنند.


91/8/23
10:53 صبح

عرفان حقیقی، شریعت محور است/ کمال عرفان را باید در زندگی اهل بیت

بدست دست نوشت در دسته عرفان


 

سه شنبه, 23 آبان 1391 ساعت 10:19

پورامینی در گفت وگو با شفقنا: عرفان حقیقی، شریعت محور است/ کمال عرفان را باید در زندگی اهل بیت جست و جو کرد

استاد و پژوهشگر حوزه علمیه قم  با اشاره به این که مقصود از عرفان حقیقی تقرب به خداست، گقت: عرفان حقیقی باید بر اساس شریعت، قرآن و روایات باشد تا سبب گمراهی انسان نشود، در این راه می توان کمال عرفان را در زندگی اهل بیت جستجو کرد.

حجت الاسلام والمسلمین محمدامین پور امینی در گفت و گو با شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با اشاره به اینکه شناخت خدا موضوع اصلی عرفان است، اظهارکرد: دانشمندان دارای سه نوع روش فکری فلسفی، عرفانی(سلوکی) و  کلامی هستند. روش فلسفی بر پایه عقل و برهان استوار بوده و بر دو نوع مشائی و اشراقی تقسیم می شود، این درحالی است که روش عرفانی بر تزکیه و تصفیه نفس تکیه داشته و بر اساس سیر و سلوک الی الله بنا نهاده شده است.


او با بیان اینکه کشف حقیقت، مقصود فیلسوف و یافت آن هدف عارف است، افزود: در فلسفه اشراق علاوه بر تکیه بر استدلال و برهان عفلی به تصفیه نفس نیز توجه شده است و تکیه بر جهت تصفیه و تهذیب نفس، نقطه تلاقی روش عرفانی با فلسفه اشراق است.


استاد و پژوهشگر حوزه علمیه قم ادامه داد: سومین روش فکری، روش کلامی بوده که بر استدلال و عقل تأکید دارد. البته جهت گیری متکلم جهت گیری خاصی است، چون آنچه متکلم به آن توجه می کند، دفاع از حریم  اسلام و پیغمبر و امام و مبانی عقیدتی است، ولی راهی را که فیلسوف طی می کند جهت گیری عام است.


او افزود: در نگاه عارف، دل وسیله رسیدن به  هدف است و او می خواهد با زحمت  تزکیه و تصفیه نفس به خدا برسد، و حال آنکه یک فیلسوف و یا متکلم با تکیه بر ابزار عقل و برهان واستدلال در پی رسیدن به مراد است.

پور امینی گفت: ملاصدرا نقطه تلاقی این روش‌های گوناگون فکری است. وی که مبدع حکمت متعالیه است گویا در پی این بوده است که بین این افکار گوناگون آشتی و وحدت ایجاد کند و با تلفیق مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی، مکتب خاصی ایجاد کند، حال آیا در انجام این کار موفق بوده است یا نه  یا اینکه چقدر موفق بوده است، مطلب دیگری است.


او افزود: واقعیت این است که روش تکیه بر استدلال وعقل وبرهان (که روش فلاسفه ومتکلمین است) با روش سلوک قلبی (که روش عرفاست) متعارض نیستند ومانعة الجمع نیستند بلکه این دو روش مکمل یکدیگرند، و می  توان  با تکیه به این دو به نتیجه وهدف رسید،  این روش‌ها بر اساس اختلاف افراد وتفاوت درک واستعداد می تواند بکار گرفته شود.


پور امینی اضافه کرد: البته این دو روش تفاوت‌های اساسی با یکدیگر دارند، چرا که  در ریاضت اهل دل نتیجه ای که بدست می آید یک نتیجه شخصی است که غالبا نمی توان به دیگری منتقل کرد، اما در استدلال و روش عقلی به دلیل مشخص بودن مبانی آن، قابل انتقال به غیر است، اما خطری که روش ریاضت اهل دل دارد این است که راه را برای مدعیان دروغین باز می کند چه بسا عده ای با ادعای عرفان وتکیه بر مباحث عشق ومحبت زمینه انحراف در افراد وجامعه را فراهم سازند، از این رو به ابزار ومعیار سنجشی نیازمندیم که سره را از ناسره جدا سازد.


او افزود: مهمترین موضوعی که در روش عرفانی وسلوک قلبی مطرح است مطابقت داشتن کامل آن با شریعت مقدس، قرآن و روایات است.


این استاد و پژوهشگر مباحث دینی، تهذیب و تزکیه نفس را ابزار شناخت عرفانی دانست و گفت: به واسطه تزکیه و تهذیب نفس موانعی همچون کبر و خود بینی و انانیت برداشته می شود  و پس از این هم  عنایت ویژه از ناحیه حق تعالی است، که این مزد ونتیجه جهاد اکبر است؛ (والذین جاهدوا فینا لیهدینهم سبلنا) سوره عنکبوت، آیه 69 (وکسانی که در راه ما کوشیده اند به یقین راه های خود را به آنان می نماییم)، و پیامبر اکرم فرمود کسی که چهل روز کارهایش را به خاطر خدا انجام  دهد چشمه های حکمت از قلب بر لبانش جاری می شود. و  اینگونه است که انسان  به خدا تقرب پیدا می کند.  تقرب الی الله تنها به ذکر لسانی به دست نمی آید، بلکه یاد پیوسته خدا در همه ابعاد فردی واجتماعی لازم است و به هیج وجه ربطی به عزلت نشینی و انزواطلبی ندارد، در حقیقت می توان کمال عرفان را در زندگی اهل بیت جست و جو کرد.


 

پژوهشگر حوزه علمیه قم در خصوص جایگاه عرفان در اسلام اظهار کرد: موضوع علم عرفان، خدا  است که این حس خداخواهی  در جهت فطرت انسان هاست ؛ و این شناخت سلسله مراتبی دارد و امور متعدد بر آن بار می شود. در دعای وارد از خدا مسالت می کنیم تا خود، و به تبع آن پیغمبر و سپس حجت اش  را به ما بشناساند، که در غیر اینصورت به ضلالت وگمراهی خواهیم افتاد.


او در ادامه عنوان کرد: امام حسین(ع) فرمودند: «خداوند انسان ها را برای آن آفرید که او را بشناسند و وقتی که خدایشان را شناختند به عبادت او پردازند، ووقتی بندگی او را کردند از بندگی غیر خدا بی نیاز می گردند، آنگاه شخصی به امام حسین(ع) عرضه  داشت: معرفت خدا چیست؟ فرمود: اینکه هرکس امام واجب الطاعه زمانش را بشناسد»،  بنابراین انسان ها باید در هر دوره ای امام زمان خود را بشناسند و هر کس امامش را بشناسد به خدا رسیده است، اما کسی که امامش را نشناسد حتی اگر در عرفان نظری اعلم علما باشد به هنگام مرگ به مرگ جاهلی مرده است.


حجت الاسلام پور امینی در پایان در خصوص چگونگی شناخت عرفان حقیقی از عرفان کاذب تصریح کرد: عرفان حقیقی، شریعت محور است و منفعت شخصی در آن وجود ندارد، در واقع هیچ کس در این عرفان به دنبال جاه و مقام دنیایی نیست، این در حالی است که عرفان  کاذب شریعت گریز  بوده و معمولا سردمداران آن در پی جاه طلبی و مال اندوزی اند. گاهی اوقات می بینیم که عرفان که موضوعش خداست از درون تهی می گردد وتغییر ماهوی می دهد و تبدیل به عصیان می شود. در وقع برای دوری از انحراف باید مقصود از عرفان را که تقرب به خدا است پیوسته در نظر داشت ودر دایره التزام شرعی حرکت کرد، واگر کسی پنداشت که در مسیر عرفان گام برمی دارد ولی التزام دینی و شرعی ندارد باید بداند که در مسیر شیطان است نه عرفان.

 

انتهای پیام

shafaqna.com/persian

 


91/8/15
3:15 عصر

خورشید کربلا

بدست دست نوشت در دسته

 

«خورشید کربلا» از جایگاه سالار شهیدان در منابع اهل سنت می‌گوید

14 آبان 1391 ساعت 16:09

خبرنگار : سمیرا سرخان زاده


پورامینی از نگارش کتابی با عنوان «خورشید کربلا؛ سیمای امام حسین(ع) و نهضت حسینی در منابع اهل سنت» خبر داد و گفت: این کتاب را با نگاه تقریبی در حوزه وحدت میان مسلمین تالیف کردم. این اثر با بیانی روشن مرزبندی‌ها را مشخص می‌کند._


حجت‌الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی، محقق و نویسنده حوزه تاریخ و سیره در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، با اشاره به این که قرار است این اثر در آستانه ماه محرم و ایام سوگواری سومین پیشوای شیعیان منتشر شود اظهار کرد: متن کتاب «خورشید کربلا» با بحث و بررسی سیاست‌های اجرایی دشمنان اهل‌بیت(ع) آغاز می‌شود و در ادامه به احترام اهل سنت نسبت به امام حسین(ع) می‌رسد و به ذکر نمونه‌ می‌پردازد.

نویسنده کتاب «الایام الشامیه من عمر النهضة الحسینیة» مبحث اصلی کتابش را تبیین جایگاه امام حسین(ع) در منابع اهل سنت عنوان کرد و گفت: برای بررسی این موضوع به مهم‌ترین مکتوبات و منابع اهل سنت نظیر صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابن ماجه، سنن ترمزی، مستدرک حاکم نیشابوری، معجم طبرانی و مسند ابو یعلی مراجعه کردم، البته در کتابنامه بیش از یکصدو بیست کتاب آمده است که این کتاب‌ها از منابع اهل سنت و شیعه و در حوزه تاریخ، حدیث و تفسیرند.

نویسنده حوزه فقه و اصول معتقد است: وقتی جایگاه امام حسین(ع) نزد رسول خدا(ص) که مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است، مشخص شود موقعیت امام برای همه مسلمین محرز می‌شود و مشخص خواهد شد که افرادی که در برابر ایشان ایستادند در حقیقت در برابر رسول خدا(ص) قرار گرفته‌اند. این کتاب یادآور می‌شود که دفاع از امام حسین(ع)، دفاع از پیامبر(ص) و جنگ با امام، جنگ با رسول خداست. در این بیان مرزبندی‌ها مشخص می‌شوند و معلوم می‌شود که اگر کسی با امام حسین(ع) باشد، پیرو پیغمبر(ص) است.

نویسنده کتاب «المروی من کتاب علی(ع)» درباره ویژگی‌های خاص «خورشید کربلا» گفت:‌ این اثر با نگاهی تقریبی می‌کوشد سالار شهیدان را از دایره بحث شیعی خارج و به عنوان شخصیتی معرفی کند که مورد اتفاق همه مسلمانان است. با این توصیف مخاطبان درمی‌یابند که عزاداری امام حسین(ع) دیگر مختص شیعه نیست و متعلق به همه مسلمانان است.

این نویسنده و محقق حوزه ادیان و مذاهب با تاکید بر رویکرد تقریبی و وحدت محور این اثر مباحثی مانند مقتل‌نگاری را از جمله بخش‌های کتابش خواند و افزود: در این اثر به مسایلی درباره یزید نیز در واقعه کربلا توجه شده؛ چرا که پس از این رخداد غم‌انگیز تاریخی، برخی از طرفداران یزید سعی کردند از او سلب مسوولیت کنند. همچنین به نقش امام زین‌العابدین(ع) پس از واقعه عاشورا توجه کردم و یادآور شدم که ایشان با بیان خود چگونه دشمنان را خلع سلاح کردند.

قرار است نخستین چاپ کتاب «خورشید کربلا؛ سیمای امام حسین(ع) و نهضت حسینی در منابع اهل سنت» را مرکز تخصصی تربیت محقق مذاهب اسلامی قم تا 20 روز آینده منتشر کند.


کد مطلب: 153360

آدرس مطلب: http://www.ibna.ir/vdcfvmdyxw6dtma.igiw.html

خبرگزاری کتاب ایران (IBNA)

  http://www.ibna.ir


91/8/15
3:2 عصر

دفاع از غدیر دفاع از رسول خدا و عقلانیت است

بدست دست نوشت در دسته غدیر

متن کامل گفتگوی خبرنگار حوزه نیوز با حجت الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی


نگاهی به جایگاه امامت در هندسه سیاسی اسلام داشته باشید ؟

در دیدگاه اسلامی و قرآنی جایگاه امامت به حدی است که خطاب به ابراهیم که به آن مراحل بلند عبویت ؛ نبوت ؛ رسالت و خلیت رسید و این مراحل را گذارند و امتحانات متعددی را گذراند در مرحله آخر فرمود «وَإِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛ بقره 124» (به خاطرآورید) هنگامى که خداوند،ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. واو به خوبى ازعهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام وپیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «و از دودمان من نیز؟خداوند فرمود: «پیمان من،به ستمکاران‏ نمى‏ رسد! ».

کسی که ظالم به نفس است و لحظه ای عبادت صنمی کرده باشد لیاقت تصدی مقام امامت را ندارد البته انبیا الهی برخی به مقام امامت دست یافتند و عده ای صاحب این مقام عظیم نبودند ائمه معصومین امام بودند اما نبی نبودند نگاه ما به مقام امامت اینچنین نگاهی میباشد .

آیا امامت به معنای زعامت می باشد یا زعامت جامعه منسلمین یکی از شئون امام میباشد ؟

 اگر بگوییم امامت یک منصب حکومت داری صرف است چه بسا این مسئله عنوان شود که این مقام و انتخاب زعیم وظیفه مردم است و مردم به رای خود و با اجماع ویا رای اکثریت، امام و زعیم خویش را انتخاب می کنند ؛ اما مرتبه امام نزد شیعه و در تفکر کلامی و اعتقادی ما برتر از این مطلب است لذا اگر بحث امامت صرف زعامت سیاسی و حکومت داری بدانیم ممکن است کسی بگوید این نیاز به نصب الهی ندارد و صرف انتخاب مردم کفایت می کند اما اگر امامت را فراتر از این مطالب بدانیم بگونه ای خواهیم دید که یکی از جلوه های مقام  امامت ، زعامت وریاست امت می باشد، امامت مقامی الهی است که خالق هستی افرادخاصی را انتخاب می کندکه می توانند لیاقت این مقام را داشته باشند و از این رو نصب امام نیازمند نصب الهی است و مسئله مورد اختلاف بین مسلمانان نیز همین مسئله است چرا که نسبت به اصل زعامت که اختلافی نیست و هر عاقلی می گوید: امت نیازمند زعیم است اما بحث در روش انتخاب مقام زعامت است ؛ آیا تنها انتخاب مردم کفایت می کند ؟ یا اینکه با توجه به جایگاه بالای امام که او را معصوم وحجت خدا بر خلائق می دانیم نیازمند انتخاب وحعل الهی می باشیم  ؟؟

اینکه برخی گفته اند انتخاب امام بعد از رسول خدا به مردم واگذار شده است چگونه کلامی می باشد و آیا در پس این گفتار منطقی هم نهفته است ؟

این مطلب قطعا صحیح نمی باشد و در پس این گفتار تعصب کور وتوجیه عملکرد بد وغلط پیشینیان نهفته است؛ اولا : این مقام بالاتر از آن است که مردم آن را انتخاب کنند،  و بر فرض هم که به انتخاب مردم باشد آیا واقعا مردم خلیفه را انتخاب کردند ؟ آیا آن عده ای که انتخاب کردند کلّ مردم بودند ؟ مگر همه مسلمانان در مدینه بودند ؟ مگر همه مردم در سقیفه جمع شدند ؟ آیا همه صحا در سقفیه جمع شده بودند؟ یا تنی چند وانگشت شمار بودند؟ واقعین این است در جریان سقیفه عده ای موج سواری کردند و انتخاب خلیفه اول در واقع با رای یک نفر شکل گرفت! وآن یک نفر خود بعدا بر مسند قدرت نشست! آیا این اجماع مردم است؟ کجا رای مردم گرفته شد؟ ایشان رای صحابه را هم نگرفتند تا چه برسد به رای همه مردم مدینه؟ بعد هم مخالفینشان را تهدید ویا حذف فیزیکی کردند وبه جنیان نسبت دادنذ، مثل جریان سعد بن عباده ....کجا و کی رای مردم خواسته شد ؟ این که کار را با رای نفر تمام کنند وبه مردم بگویند بیایید با وی بیعت کنید آیا این انتخاب مردمی است؟ حتی خود خلیفه دوم گفته بود « " بیعة أبی بکر کانت فلتة وقى الله شرها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه . . " شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدیدج 1 / 123 ط 1 وج 2 / 26،الصواعق المحرقة ص 21 »بیعت ابوبکر غلط واشتباهی بود و هر کس به آن شیوه برگشت او را بکشید! پس این شیوه انتخاب مورد قبول کارگردان این شیوه هم نیست! خود او هم با همان شیوه انتخاب نشد، خلیفه دوم که با نصب خلیفه اول به خلافت رسید، کجا رای مردم خواسته شد؟ جالب این است در جریان نصب خلیفه دوم چگونه است که خلیفه اول می تواند جانشین پس از خود را معرفی و نصب کند اما نوبت به پیامبر که می رسد این قضیه منتفی است ؟! و خلیفه سوم از دل شورای عجیبی در آمد که آن هم بنحوی نصب خلیفه دوم بود! عملا در بین خلفا چهارگانه بعد از پیامبر به حسب زمانی تنها کسی که علاوه بر نصب الهی به شیوه انتخاب مسلمین به حکومت رسید شخصیت مقدس امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) می باشد، آن هم پس از 25خانه نشینی و مشاهده 25 سال کج روی که در امت اسلام ایجاد شده  بود، آنجا بود که توده مردم به در خانه آقا امیر المؤمنین(ع) هجمه بردند وبا ایشان بیعت کردند، قضیه بگونه ای شد که پیش از تصدی خلافت شورشی در بلاد مسلمین از جمله مصر علیه ظلم وبیدادگری اتفاق افتاد و مشکلاتی در بین امت اسلام ایجاد شد و امام در وضعیت حساس قرار گرفتند و آخر الامر زعامت امت را پذیرفتند.

در بحث تقریب مذاهب و مباحث شیعه و اهل سنت چه نکاتی را باید رعایت کنیم ؟

 باید دو مطلب را جدا کرد الف ) بی تردید حفظ عقائد حقه باید لحاظ بشود ب ) لزوم همزیستی با دیگر مردم هم داشته باشیم چه مسلمان و اهل سنت باشد ،  چه مسیحی و حتی کافر ، بحث تقیه ای که امامان معصوم به به ما نشان داده اند یک نوع همزیستی را به ما نشان می دهد اما در عین حفظ عقائد حقه، و اگر این اصل نبود امروز از شیعه خبری نبود، الان در بین اهل سنت یک تفکر سلفی وجود دارد این فکر مانند یک غده سرطانی در بین مسلمانان می باشد و نه تنها برایی شیعه بلکه برای اهل سنت هم مشکلاتی ایجاد کرده اند چون بنای ناسازگاری دارد

 امروز در مصر عده ای ازهری و عده ای از سلف بر ضد تفکر شیعی اجتماعی ایجاد کرده اند اگر ایمن مسئله در عربستان  اتفاق افتاده بود جای تعجب نداشت اما الازهری که بنای بر اعتدال داشته است و از یادگارهای ذولت شیعی فاطمیون در مصر به حساب می آید که این نام هم از نام زهرا (ع)گرفته شده است و  افرادی مانند شلتوت و عبده را پرورانده است وقتی در آنجا اینگونه سخن می گویند واقعا جای تعجب دارد ! پروژه شیعه ستیزی و ایران هراسی چندین سال است که روی آن کار می شود از هلال شیعی گرفته تا امروز مصر، و اگر این روند ادامه یابد شایدمصر فعلی در مباحث تقریبی از مصر زمان مبارک هم بدتر شود .

 علت مخالفت و مخفی کردن جریان غدیر در بین بزرگان اهل سنت چیست ؟

اگر غدیر اثبات شود بحث ائمه اثنی عشر مطرح میشود و اگر آن بحث دنبال شود بحث امام زمان (ع) ودوره غیبت مطرح می شود و بحث غیبت هم که دنبال شود وظیفه ما در دوران غیبت و نقش مرجعیت وولایت فقیه مطرح می شود، لذا همه این مطالب اساسی به دنبال مساله امامت ودر سلسله بحث غدیر است، البته جریان غدیر مخفی شدنی نیست، گرچه سعی شده است که مفاد آن را از خاصیت بیندازند، اما کسی نمی تواند اصل ماجرا را انکار کند، واضح است کسی که لوازم غدیر را نپذیرفت گرفتار می شود چون دستش از معارف دین خالی است، اگر به اصطلاح عالم باشند گرفتار قیاس و استحسان می شوند، و غیر عالمان ایشان هم دچار ظاهر بینی می شوند و تنها به ظواهری از اسلام اکتفا می کنند، وچون از روح اسلام بی خبرند ضربه سهمگینی به اسلام وارد می کنند، خوارج ذیروز ووهابیان وسلفیان امروز این نقش را دارند، الان سلفی ها دو کار را دانسته یا ندانسته انجام می دهند 1 ) ایجاد اختلاف در بین امت اسلامی 2) معرفی اسلام به عنوان دین خشونت، اگر ما قضیه امام حسین(ع) را بالای منبر می گفتیم که عده ای انسان نما و بدتر از درندگان در کربلا آن حضرت واصحاب ایشان را به گونه ای فجیع ودلخراش به شهادت رساندند و سرها را از بدن جدا کردند شاید عده ای تعجب می کردند که چگونه این امر واقع شد، اما الان باز سر بریدن  مخالفین را توسط سلفیان در عراق و پاکستان وسوریه و.. می بینیم، آیا اسلام این است ؟ دشمن می خواهد اسلام را توسط مسلمانان بد نشان دهند، ومتاسفانه باید گفت به این هدف هم رسید، فیلم موهن اخیر هم در همین راستا است .

واما دلیل مخالفت با غدیر را غزالی در رساله سرّ العالمین (چاپ شده در مجموعه رسائل امام غزالی ص 483چاپ مکتبه توفیقیه مصر) به خوبی تبیین کرده است، وجان سخن را گفته است، ابوحامد غزالی متوفای سال 505 واز یزرگان اهل سنت می نویسد: « اجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید غدیر خم باتفاق الجمیع وهو یقول : من کنت مولاه فعلی مولاه، فقال عمر : بخ بخ لک یا أبا الحسن، لقد أصبحت مولای ومولى کل مؤمن ومؤمنة» . همه مردم اجماع دارند بر که روز عید غدیر خم رسول خدا (ص) در ضمن خطبه خود فرمود: هرکس من مولای اویم علی هم مولای اوست، پس از آن عمر گفت: تبریک وتهنیتت باد که مولای من ومولای هر مرد وزن مؤمنی گشتی، جالب این است که غزالی بزرگ اهل سنت از روز غدیر به عنوان عید غدیر خم یاد می کند، وحال آنکه چند سال پیش یکی از امامان جمعه اهل سنت ما گفته بود اگر کسی نسبت به جریان غدیر بگوید عید از اهل سنت نیست ومنافق است! آیا غزالی که از روز غدیر تعبیر به عید غدیر خم کرده است منافق است؟.. اما بعد چه شد ؟ غزالی خود علت را بیان می کند: « ثم بعد هذا غلب الهوی لحب الرئاسه» پس از این ماجرا هوای خواهی بخاطر ریاست طلبی غلبه یافت و باعث شد آن حوادث پیش بیاید ؛ جان سخن را غزالی می گوید که غلبه هوای وریاست طلبی موجب جریانات بعد از غدیر شد، وما هم بیش از این نمی گوییم، حب الدنیا رأس کل خطیئه.

دلائل اهتمام به جریان غدیر چیست ؟ لطفا توضیحی در این زمینه بدهید ؟

لازم است توجهی فراگیر و فراتر از آنچه هست به غدیر داشت؛ ومی توان از سه جهت نسبت به غدیر اهتمام ورزبد:

1)     شیعه، همانگونه که گفته شد مهمترین بحث کلامی شیعه بحث امامت است،  از این رو بر عموم شیعیان وبخصوص اندیشمندان ایشان وحکوتهای شیعی لازم است نسبت به احیای غدیر کاری کارستان کنند، واین طبیعی است.

2)     عموم مسلمانان، مسلمانان نیز باید به صورت عموم از غدیر دفاع کنند، متاسفانه الان برخی از اهل سنت با غدیر خوب برخورد نمی کنند، صد البته لاید مواظب بود که نزاع وکشمکش در بین مسلمانان اتفاق نبقتد ودر صورت وقوع باید آتش فتنه را خاموش کرد، وبر مسئله وحدت اسلامی باید تکیه کرد، البته این به معنای فراموشی تاریخ گذشته ودست برداشتن از مبانب نیست، گاهی برخی به سراغ تاریخ گذشته می روند ومثلا جریان سقیفه را مطالعه می کنند وعوض داشتن تحلیل صحیح وپندآموزی وعبرت گیری به جنگ و مقابله با طرف مقابل می روند، این صحیح نبست، مسلمانان باید با همدیگر همزیستی وتعامل داشته باشند، واین بحث های تاریخی وکلامی هم باید سر جای خودش باشد وبه نزاع کوچه وبازار نینجامد، بنابراین باید مطالعه تاریخی وکلامی داشته باشیم، بعضی از ایشان فکر می کنند اگر غدیر را بخواهند بررسی کنند دچار تنازع می شویم و شیعه و سنی به جان هم می افتند، ولی این صحیح نیست، دفاع از غدیر دفاع از عقلانیت اسلام و شخص رسول خدا است الان شما ادعا دارید که تنها دین مقبول الهی اسلام است « وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ، آل عمران 85 » و معتقد هستید بعد از پیامبر اکرم پیامبری هم پیامبری نخواهد آمد، سئوال اینجاست که این دین چه برنامه ای برای بعد از پیامبر دارد ؟ پیامبری که این مقدار زحمت کشید آیا برای بعد از خود برنامه ای داشت ؟ اگر بگویید نداشت با عقلانیت هندسه اسلامی همگون نیست ،پیامبری که اگر چند روزی به سفر می رفت برای خود جانشین تعیین می کرد آیا برای بعد از خود کسی را معرفی نکرد ؟ چگونه خلیفه اول به فکر بود و شخصی را برای بعد از خود نصب کرد و پیامبر به فکر امت نبود و اقدامی نکرد؟ لذا اگر بخواهیم عقلانیت اسلام را برسانیم باید بگوییم جریان غدیر واقع شده و پبامبر اسلام جانشین معین کرد ولی ما مسلمانان بد کردیم و بگوییم پدران ما بخاطر هوای نفس حرف پیامبر را اجرا نکردند، و اینگونه از پیامبر و عقلانیت اسلام دفاع کنیم، با این بیان اهتمام به غدیر در انخصار شیعه نخواهد بود، وهمه مسلمانا باید به آن اهتمام ورزند.

3)     جهان بشریت: غدیر مربوط به کل بشریت است اسلام آخرین دین آلهی است و مختص به یک منطقه خاص جغرافیایی نیست و مفاد قرآن کریم نیز قابل مقایسه با انجیل و تورات نیست آیا این دین جهان شمول برای بعد از پیامبر برنامه ای ندارد ؟ دینی که دچار خلا است نمی شود جهانی شود لذا غدیر را باید عموم مسلمانان (شیعه و سنی) وغیر مسلمانان و به آن توجه کنند، چون غدیر پروژه عظیم تربیت انسانی ومدیرت بشری تا روز قیامت است.

چگونه غدیر را عمومی و فرهنگ سازی کنیم ؟

باید در نگرش عمومی در سطح عمومی جامعه برنامه ریزی وسیع وکار اساسی ودراز مدت انجام داد،  الان بحمد الله عموم مردم ولایت مدار هستند، اما برداشت کامل از جریان غدیر شایسته و بایسته نیست، ایران بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه عمومی است، با کمال تاسف باید اذعان کرد که اعباد اسلامی آنگونه که باید جلوه مطلوب ندارد، عید فطر نسبتا خوب است اما ببینید برخی فکر می کنند که آن عید برای روزه گیران؛ وعید قربان عید حاجیان، و غدیر عید سادات است! و به همین مقدار اکتفا کنند، نبابد اینگونه باشد، ابنجاست که بار بزرگی بر دوش ما حوزویان سنگینی می کند والبته رسانه ها باید فرهنگ سازی کنند؛  جامعه باید در این زمینه کوشا باشد و مناسب است حد فاصل بین دو عید قربان و غدیر که هشت روز است آثار شادمانی در سطح عمومی جامعه داشته باشیم، وبراستی عید نمود خود را داشته باشد.

 نحوه حجه الوداع وجریان غدیر را به طور خلاصه بیان کنید؟

در جریان غدیر و حجه الوداع پیامبر اعلام کردند که این سفر آخرین سفر حج ایشان است باید دید ایشان در حجت الوداع چه کردندو چگونه جریان غدیر را تبلیغ و ترویج می کردند و اگر این سیر دنبال شود می توان فهمید که باید چه کرد، پیامبر در حجت الوداع  در عرفه خطبه خواندند و جرقه اول غدیر در عرفات زده شد، و در منی هم که سه روز تشریف داشتند در مسجد خیف حدیث ثقلین را خواندند، اما در غدیر خم که نام منطقه ای نزدیک حجفه است جرقه سوم وحرف آخر زده شد و حضرت مصداق را مشخص کردند، آن هم با وضعیت خاص بگونه ای که  از مکه خارج شدند و در نزدیک جحفه در مقابل صد و بیست هزار نفر فرمودند « من کنت مولاه و هذا علی ولاه » شیخ طوسی در المفصح فی الامامه ص 134 می فرمایند : حدیث غدیر (من کنت مولاه..) نقل شده و اجماع در آن وجود دارد و به حد تواتر رسیده است و در اخبار شریعت خبری به تواتر حدیث من کنت مولاه نداریم، و اگر برای خبر متواتر یک مصداق داشته باشیم خبر من کنت مولاه است. و بعد از آن هم مردم تبریک وشادباش گفتند، و توسط حسان بن ثابت شاعر نیز  ثبت تاریخی گردید ، علمای اهل سنت مانند سیوطی در الدر المنثور تصریح دارند که آیه « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَرَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً »مربوط به غدیر است و بعد ها  هم می بینیم وقتی قضایای خلافت اتفاق افتاد حضرت به مناسبت های مختلف جریان غدیر را به رخ مردم کشیدند در فضائل الصحابه از احمد بن حنبل در ص 237 فضائل علی حدیث 963 در آنجا بحث مناشده می باشد و در همین کتاب ، ص 181 حدیث 115 بحث مناشده را دارد که امام در کوفه فرمود هر کس در غدیر بود مطلب را از پیامبر شنیده بلند شود حدود سی سال از غدیر گذشته است و در مسجد کوفه هم هستند و 13 نفر بلند شدند و گفتند ما شنیدیم این مطلب را و در قضیه دیگری ص 201 همین قضیه را دارد ، در صفحه 257 همین کتاب این مطلب بیان شده است . لذا باید اهتمامی که پیامبر(ص) و علی(ع) داشتند باید ما هم از رسانه استفاده کنیم و غدیر را بیان کنیم .حسکانی در ج 1 ص 249 از 249 تا 258 در ذیل آیه 6مائده احادیث غدیر را از افراد مختلف هم نقل می کند از ابوهریره و عطیه و ابن عباس و ... غدیر را بیان می کند

برخورد مخالفان غدیر با جریان غدیر چگونه برخوردی بود ؟

این برخورد ذدر دو جبهه اتفاق افتاد الف ) جبهه فیزیکی : صرف اینکه کسی یار علی(ع) بود او را مجرم می شناختند و دستور تصفیه فیزیکی آن را داده بودند« اقتل علی المظنه» بر اساس مظنه وگمان بسیاری از چهره های برجسته شیعه مثل کمیل، میثم، رشید هجری، حجر بن عدی، سعید بن جبیر و.. را به شهادت رساندند، این دستور حکومتی در زمان بنی امیه صادر شد ب ) برخورد فکری : مقابله فرهنگی در قالب های مختلف بیان شد مثلا در راستای غدیر ببنید چه کردند می خواهند غدیر را کمرنگ جلوه دهند البته کسی نمی تواند غدیر را را انکار کند و بگوید جعلی است طبری نقل می کند : شخصی در بغداد در صحافی دید کسی کتابی را جلد می کرد و در صفحه آخر آن نوشته شده بود این جلد 28 در طرق حدیث غدیر است و به دنبال آن جلد 29 می آید و الان این کتاب را ما نداریم و بعد از او نیز چند جلد یود خبر نداریم، لذا  راهی برای انکار نیست اما چه کردند ؟ رو به تحریف معنوی  آوردند و با الفاظ بازی کردند و مولی را به معنی دوستی دانستند تا آن را از خاصیت مطلوب بیندازند، مرحوم شیخ مفید دو رساله در خصوص معنای مولی و اقسام مولی و در حدود ده معنا برای مولا نقل می کند اینجا هم قرائن زیادی است که آنچه مراد بوده همان اولای به تصرف وبمعنای امامت وزعامت امت بوده است و کسانی که عرب زبان بودند مثل کمیت شاعر ودیگران نیز همین معنای زعامت را برای مولی فهمیده اند البته قرائن فراوان دیگری هم داریم که متعرض آن نمی شویم، از جمله ایراد خطبه در حضور آن جمعیت فراوان وذر آن مکان خاص پیش از جدا شدن.


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >