شرکت در برنامه مستقیم شبکه جهانی ولایت به مناسبت آغاز امامت حضرت امام زمان (عج)- این برنامه در روز پنجشنبه 9 ربیع الاول 1432 پخش گردید.
12:51 عصر
چشم اندازی بر مجموعه کتابهای (مع الرکب الحسینی)
بدست دست نوشت در دسته
مع الرکب الحسینی من المدینة الی المدینه / دراسة تاریخیه تحلیله
مقدمه
اگر به تاریخ زندگانی امام حسین(ع) بنگریم خواهیم دید او در این جهان, پنجاه وهشت سال زندگی کرد و در یک نیم روز نیز پس از اندکی دفاع و مقاومت کشته شد. زندگی نامه او را به طور خلاصه و به ترتیب زیر در تاریخ می بینیم:
1. هشت سال با رسول خدا در مدینه بود.
2. سی سال با پدرش امام علی(ع) در مدینه و اندکی نیز در کوفه بود.
3. ده سال با برادرش امام حسن مجتبی(ع) در مدینه بود.
4. نزدیک به ده سال نیز پس از شهادت برادرش امام مجتبی(ع) پیشوا و هادی مردم بود که نُه سال و شش ماه آن باز در مدینه (شهر رسول الله) بود.
5. شش ماه از واپسین روزهای زندگانی اش را در خارج از مدینه بود که چهار ماه آن را در مکه مکرمه و در کنار خانه خدا زیست و دو ماه دیگر را در راه های مدینه به مکه و بیشتر در راه های مکه به کوفه و کربلا به سر برد و پس از هشت روز توقف در کربلا در روز عاشورای 61ق به شهادت رسید.
حاصل سخن این که امام حسین(ع) بیشتر عمرش را با عبادت و معنویت در دو شهر مدینه و مکه (با بیش از ده حج و عمره; با پای پیاده از مدینه به مکه) زندگی کرد و تنها چند صباح از آخرین روزهای عمرش را از مدینه و سپس از مکه خارج شد و این دوری از آن دو شهر عبادت, نه با انتخاب و اختیار که به اجبار و با اضطراب بود. ستمگران و زورمدارانِ روزگارش اگر او را به حال خود وامی گذاشتند او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی بیرون نمی رفت و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمی داد که امام حسین(ع) بیش از هرکس دیگر, مرد خدا و عاشق عبادت بود. شاخصه مهم او نیز مثل جدّش رسول خدا(ص), پدرش علی مرتضی و برادرش حسن مجتبی, معنویّت و عبادت بود.
با این همه بسیار جای شگفتی است که پژوهشگران و نویسندگان درباره امام حسین(ع) فقط به شش ماه آخر از پنجاه و هشت سال می پردازند. در این میان نیز صد و بیست وپنج روز آن را که امام حسین(ع) در مکه و کنار کعبه بود مسکوت می گذارند امام حسین(ع) را تنها در آن دو ماهی که در دشت ها و صحراها و راه های مکه به کوفه و کربلا بود جستجو می کنند و بالاخره او را در آن هفت ـ هشت روزی که به اجبار و اضطرار ـ نه با اختیار و انتخاب ـ در کربلا بود خلاصه می کنند و در نتیجه امام حسین(ع) را به جای پنجاه وهشت سال روزهای زندگی و زنده بودن, تنها با یک روز (روز عاشورا; روز مرگ; روز فاجعه) می شناسند و می شناسانند و چه اندازه بسیار, روز عاشورا را که تاریک تر از هر شام شوم بود بزرگ می نمایند و آن روز سیاه را تا می توانند روشن و درخشان تر می نمایانند تا آن جا که هر روز را عاشورا و هرجا را کربلا می خوانند و آن شعار جعلی را که می گوید (کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا) به غلط وحی منزل می انگارند.
و این تاریک اندیشی و یک سونگری, مثل این که در خواسته های ما از امام حسین(ع) نهفته است:
1. عوام الناس, امام حسین(ع) را بیشتر برای شفاعت و آمرزش گناهانشان می خواهند.
2. مقتل نگاران, مرثیه سرایان و روضه خوانان, امام حسین(ع) را بیشتر برای مصیبت خوانی, گریستن و گریاندن مردم می خواهند.
3. مذاهب و فرقه های خشن و تندرو ـ از زیدیه و اسماعیلیه بگیر تا سربه داران و قزلباشان و غیره و غیره ـ امام حسین(ع) را برای کشتن و کشته شدن (شمشیر و شهادت در صورت صحیحش) می خواستند و اینک نیز پیروان و همانندانِ آنها برای همان می خواهند.
4. احزاب سیاسی و مسلح و جنگ جو ـ از حزب مختار ثقفی و توابین بگیر تا گروه ها و گروهک های مختلف معاصر ـ امام حسین(ع) را برای تحریک و تشجیع افراد خود می خواهند تا بکشند و کشته شوند.
5. سازمان های وابسته به زورمداران و زراندوزان و تزویرگران نیز او را برای تسکین و تخدیر زیر دستانِ خود می خواهند.
6. و بالاخره مردم مصیبت دیده نیز او را برای مجالس ترحیم و در سرِ مزار عزیزان خود در گورستان می خواهند.
و صد البته که این یک طرف قضیه است که بسیار سیاه و فاجعه بار می نماید وگرنه در طرفی دیگر ـ حتی در لایه های از همان شش گروه پیش گفته شده ـ مذاهب و نحله های فکری, بزرگان و
پیشوایان صدیقی را نیز می بینیم که عزت و آزادی, عبادت و معنویت را در امام حسین(ع) می دیدند; او و عاشورای او را برای رهایی از ذلت ستم و استبدادهای گوناگون, اگرچه با شهادتی خونین و مظلومانه می خواستند و چه بسیارند کسانی که امروز هم امام حسین(ع) را برای همان آزادی و شهادت می خواهند.
به حق و به راستی, امام حسین(ع) با اوصافی چون پیشوای شهیدان, سرور آزادگان, سرو آزادی, امامِ رادمردان, راهبرِ عزتمداران, ابوالاحرار, سیّد اُباة الضیم, رسواگرِ ریاکاران, افشاگر استبداد دینی و رسواکننده مستبدانِ مذهبی ستوده شده است. در این باره صدها کتاب نوشته شده و بسیار سخن رانده اند که در این مقال, مجال تکرار نیست و چکیده سخن را می توان در دو کلمه جهاد و شهادت خلاصه کرد.
در این میان بسیار اندکند آنان که امام حسین(ع) را برای بودن و بالیدن می خواهند یا برای زیستن و زندگی کردن می جویند و این همه موجب شده است تا از یک روز عاشورا (روز مرگ و شهادت) بیشتر از همه پنجاه وهشت سال عمر امام حسین(ع) سخن گفته شود و کتاب هایی که درباره امام حسین(ع) نوشته شده است از دیرباز با عناوینی چون مصرع الحسین و مرائی الحسین و بیش از همه مقتل الحسین نامیده شده اند تا آن جا که امروز کلمه مقتل در صورت اطلاق آن به امام حسین(ع) دلالت می کند و در فرهنگ و کتاب شناسی شیعه, مقتل نگاری و مقتل شناسی هم مثل مقتل خوانی و روضه خوانی و مصیب نامه نویسی, جایگاه ویژه ای دارد که خود فصلی مفصل و بابی درازدامن و فراخمند است. با توجه به این که در کتاب های مقتل, بیشترینه سخن از کشت و کشتار است و نویسندگان این قبیل کتاب ها بیشتر در پی آن بوده اند که فجایع و جنایات عاشورا را بازگویند و با عنایت به معنایی که در واژه مقتل نهفته است این نوع کتاب ها را باید کشتارنامه یا قتل نامه و در صورت آبرومندانه آن شهادت نامه خواند.
کتاب های اندک شماری هم که با نام هایی چون حیاة الامام الحسین(ع) و زندگانی امام حسین(ع) در این صد سال اخیر نوشته شده است برخلاف نامشان بیشتر از آن که از زندگانی یا حیات امام حسین(ع) سخن گویند از کشته شدن و شهادت او سخن سر می دهند. در ظاهر اگرچه از میلاد یا دوران کودکی و نوجوانی امام حسین(ع) سخن به میان می آورند اما در هر حال, سخن از کشته شدن است که حتی پیش از تولد نیز همه پیامبران ـ از آدم تا خاتم ـ از قتل او خبر داده و برای مظلومیت او گریسته بودند.
فشرده سخن این که مقتل نویسان و کسانی که درباره امام حسین(ع) کتاب می نویسند از کوفه و کربلا گام فراتر نمی نهند و سرور آزادگان را خارج از دایره تنگ و مصیبت بار عاشورا نمی بینند. اما به تازگی کتابی در شش جلد منتشر شده است که دست کم کاروان امام حسین(ع) را از مدینه تا مدینه پی می گیرد و تا حدود زیادی مقدمات و پیامدهای فاجعه عاشورا را می نمایاند که این مقال در معرفی آن کتاب نوشته می شود که با عنوان کلی مع الرکب الحسینی من المدینة إلی المدینه به زیور طبع آراسته شده است.
با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه
کتاب با نامِ مع الرکب الحسینی من المدینة الی المدینه و به ترتیب زیر منتشر شده است:
جلد اول: امام حسین(ع) در مدینه منوره و هجرتش از آن جا تا مکه مکرمه, تألیف علی الشاوی, 499ص, وزیری;
جلد دوم: امام حسین(ع) در مکه مکرمه, تألیف نجم الدین طبسی, 479ص, وزیری;
جلد سوم: حوادث و پیش آمدهای راه از مکه تا کربلا, محمدجواد طبسی, 343ص, وزیری (این سه جلد به قلم عبدالحسین بینش با نام (با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه) به فارسی ترجمه و منتشر شده است.)
جلد چهارم: امام حسین(ع) در کربلا, عزت الله مولایی و محمدجعفر طبسی, 545ص, وزیری;
جلد پنجم: حوادث و واقعه های راه از کربلا تا شام, محمدجعفر طبسی, 261ص, وزیری;
جلد ششم: کاروان حسینی در شام و از آن جا تا مدینه منوره, محمدامین امینی, 520ص, وزیری.
محتوای این کتاب ده سال آخر زندگانی امام حسین(ع) را یعنی روزگار امامت آن حضرت را از سال پنجاه تا شصت ویک ق دربر می گیرد و سپس در دو جلدِ واپسین از بازماندگان عاشورا در کوفه, شام و مدینه سخن می گوید.
شاخصه های مهم مع الرکب
در این جا برای آشنایی بیشتر با کتاب مع الرکب الحسینی به برخی از شاخصه های آن اشارتی می رود:
1. این کتاب به سفارش مرکز تحقیقات سپاه پاسداران نوشته شده است و مفاهیم و محتوای آن, هرگز از چارچوب سیاست های حاکم بر آن نهاد, خارج نیست.
2. نویسندگان کتاب, سخنان امام خمینی و شهید مطهری را درباره عاشورا و امام حسین(ع) نصب العین خویش ساخته اند و قرائت آنها را از عاشورا شرح و بسط داده اند.
3. فاجعه کربلا را انقلاب و امام حسین(ع) را شهید پیروز نامیده اند.
4. در تحلیل واقعه عاشورا, بحثِ علم امام را پیش کشیده و پذیرش آن را در فهمِ درست هدف امام حسین(ع) کاملاً دخیل دانسته اند.
5. در نقل احادیث و روایات هر از گاهی ـ البته نه در همه جا ـ مباحث حدیث شناسی و درایةالحدیث را نیز مطرح کرده اند که می تواند مفید و مغتنم باشد.
6. افزون بر کتاب های تاریخی, حدیثی و مقاتل به کتاب های فقهی نیز گاهی مراجعه کرده اند مانند استناد به کتاب جواهر الکلام و جامع المقاصد از محقق ثانی (ج1, 25و26).
7. به نقش و رسالت تبلیغی بازماندگان شهدای عاشورا عنایتی ویژه مبذول داشته اند و جلدهای پنجم و ششم کتاب را به همین منظور نوشته اند.
مروری بر مع الرکب الحسینی
جناب علی شاوی که سراسر کتاب, زیر نظر ایشان نوشته شده است مقدمه کتاب را با این پرسش آغاز می کند که آیا درباره قیام امام حسین(ع) سخن تازه ای وجود دارد, به عبارت دیگر آیا نوشتن این کتاب, لازم و ضروری بود؟ وی در ادامه پرسش های دیگری را نیز پیش می کشد که هرکدام در جای خود می تواند مهم و راه گشا باشد و در نهایت نیز می نویسد: (با اطمینان می تواند گفت که این کتاب, تکرار مکررات نیست, بلکه سخنِ تازه ای آورده است که لازم بود آورده شود) (ج1, ص34).
جلد اول: الامام الحسین(ع) فی المدینة المنوره
در این جلد, پیش از ورود به اصل موضوع, نخست دو مقاله مفصل آورده شده است که مقاله اول, زیر عنوانِ (حرکة النفاق… قراءة فی الهویّة والنتائج) از سیطره منافقان بر امور مسلمانان پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن می گوید و در ضمن از حزب حاکم, حزب بنی امیه, منافقان اهل کتاب, منافقان مدینه, سقیفه و پی آمدهای آن, خلافت عمر بن خطاب تا سلطنت معاویه بحث می شود. در مقاله دوم نیز از خصیصه ها و منطق امام حسین(ع) به عنوان (شهید پیروز) یاد می شود و از آفاق و پیامدهای عاشورا, از تفکیک اسلام نبوی و اسلام اموی گرفته تا عصر ظهور امام مهدی سخن رانده می شود.
سپس نخستین فصل کتاب, تحت عنوان امام حسین(ع) پس از برادرش امام حسن(ع) پی گرفته می شود. در فصل های بعدی هم آن چنان که در تواریخ و مقاتل آمده است حوادثی را که به نوعی با امام حسین(ع) ارتباط داشته, با اندکی نقد و بررسی, تا ورود حضرتش به شهر مکه گزارش می گردد.
جلد دوم: الامام الحسین(ع) فی مکة المکرمه
امام حسین(ع) صد وبیست وپنج روز در شهر مکه بود و این جلد از کتاب, وقایع و حوادثی را که در طول آن چهار ماه بر امام حسین(ع) و همراهان و آشنایانش گذشته بود به تفصیل و توضیح, گزارش می کند.
پس از مقدمه ای که مؤلف کوشا و نستوه کتاب در ساختار قبایل مکه نوشته است متن کتاب را در سه بخش مفصل تألیف کرده است که به این ترتیب است:
فصل اول, اقدام امام حسین(ع) را در مکه مثل اعزام سفیران, فرستادن نامه ها و خواندن خطبه ها در بر می گیرد و در پایان فصل هم به چهار پرسش زیر پاسخ داده می شود:
چرا امام حسین(ع) بر ترک مکه آن هم در ایام حج اصرار می ورزید; آیا امام حسین(ع) مجبور شد که اعمال حج را تمام نکرده از مکه خارج شود یا این که از اول برای عمره ـ نه حج ـ احرام بسته بود; آیا امام حسین(ع) از مکه پنهانی بیرون رفت; چرا امام حسین(ع) زنان و کودکان را همراه برد.
فصل دوم تلاش های حکومت اموی را در طول مدتی که امام حسین(ع) در مکه بود ـ اعم از تلاش هایی که در مکه و مدینه یا کوفه و بصره داشتند ـ با شرح و توضیح بر می رسد و در ضمن از شهادت عبدالله بن یقطر حمیری و زندانی شدن میثم تمار و هانی بن عروه سخن می گوید.
فصل سوم از عکس العمل و موضع گیری مسلمانان به ویژه از رجال سرشناسی چون عبادله اربعه (عبدالله های چهارگانه) و محمد حنفیه, پرده برمی دارد و موضع آنها را در آن برهه از زمان تا حدودی می نمایاند و سعی می کند به برخی از پرسش های مطرح پاسخ گوید که پرسش های زیر از آنهاست:
چرا عبدالله بن عباس به کاروان امام حسین(ع) نپیوست; چرا برادرش محمد حنفیه, امام حسین(ع) را همراهی نکرد; پسر عمو و شوهرخواهرش عبدالله بن جعفر چه موضعی داشت; بالاخره عبدالله بن زبیر, عبدالله بن عمر, جابر بن عبدالله انصاری, ابوسعید خدری و… چه می گفتند.
جلد سوم: وقائع الطریق من مکة الی کربلا
این جلد در سه فصل نوشته شده است, در فصل اول درباره این که چرا امام حسین(ع) عراق را انتخاب کرد و به سوی کوفه رفت توضیح داده شده است و در فصل دوم بیشتر از مسلم بن عقیل و کسانی که همزمان با او در کوفه, گامی در راستای نهضت امام حسین(ع) برداشته بودند سخن رفته است و در فصل سوم هفده منزل از منازل راه امام حسین(ع) از مکه تا کربلا برشمرده شده و در ضمن از چگونگی پیوستن برخی از یاران به پیشوای شهیدان, سخن گفته شده است. در پایان نیز نام و نشان برخی دیگر که در طول راه به امام(ع) پیوستند آورده شده است و چنان می نماید که چندان دقیق و درست نباشد, برای نمونه می توان به نام ساختگی وهب بن وهب اشاره کرد که یکی از شهیدان عاشورا پنداشته شده است (ج3, ص291ـ293).
جلد چهارم: الامام الحسین(ع) فی کربلا
در این جلد از کربلا تا عصر عاشورا, چگونگی حوادث و وقایع تا شهادت شهدای کربلا و پیشوای شهیدان به تصویر کشیده شده است. اگر از این کوتاهی چشم بپوشیم که در این جلد هم مثل جلدهای دیگر, اخبار مستند و غیر مستند از کتاب های معتبر و نامعتبر فراوان نقل شده است برخی مباحث, مفید و تازه می نماید, مثل شمارش سی وهشت کس که در کربلا به امام حسین(ع) پیوستند یا این که شهیدان عاشورا در متون روایی و تاریخی با اوصاف خاصی ستوده شده اند و آوردنِ پانزده وصف از آن اوصاف که جالب به نظر می رسد. در مقابل, القاب و اوصاف سپاهیان اموی است که نزدیک به سی لقب و وصفِ تند و تیز را شامل می شود.
در این جلد افزون بر آمار و ارقامی که ارائه شده و از عناصر تشکیل دهنده سپاه اموی بحث گشته است برخی پرسش های کلیدی و کارآمد هم پیش کشیده شده است که پرسش های زیر از آنهاست:
آیا لشکریان شام نیز در فاجعه کربلا شرکت جسته بودند; آیا سی مرد در روز عاشورا به امام حسین(ع) پیوستند; نماز امام حسین(ع) در ظهر عاشورا چگونه بود; آیا علی اکبر, فرزندی داشت; آیا عمر اطرف در کربلا کشته شد; عباس اصغر چه کسی و فرزند کیست; داستان شیر و فضّه, چگونه افسانه ای است.
جلد پنجم: وقائع الطریق من کربلا الی الشام
این جلد در دو بخش تنظیم شده است که بخش نخست در تکمیل جلد پیش (جلد چهارم) و مربوط به حوادث کربلاست (ص17ـ80). بخش دوم مصائبِ بازماندگان شهیدان و وقایع پس از کربلا را تا کوفه و از آن جا تا شام گزارش می کند (ص81 ـ 208).
ناگفته نماند این جلد, بسیار بیشتر از جلدهای دیگر به ضعف سند و غیر مستند بودن, گرفتار شده است. افزون بر این که برخی اخبار, فقط به نقل از بحارالانوار یا معالی السبطین و کتاب هایی مانند آن دو آورده شده است, هر از گاهی حتی به کتاب های سست و موهنی چون اسرار الشهاده, نورالعین فی مشهد الحسین و منتخب طریحی هم استناد شده است.
کوتاه سخن این که کتاب آکنده از اخبار ساختگی و شامل تحریف های گوناگون است, مثل این که مخاطب مؤلف, بیشتر عوام الناس بوده و کتاب برای روضه خوان ها نوشته شده است تا دستشان در گریاندن مردم هر چه بیشتر باز باشد.
با این همه کتاب, خالی از فوائد علمی ـ نقلی نیز نیست, به ویژه در موارد اندکی که از برخی رجال شناسان یا فقیهان, نقل قولی می کند و به توضیح می پردازد. سوگمندانه در مباحث رجالی هم بی توجهی به آرای کارآمد و مفید رجالی معاصر و دقیق مرحوم محقق شوشتری ـ نویسنده قاموس الرجال ـ از اتقان و کمال کار می کاهد, چرا که استناد به تنقیح المقال بدونِ مراجعه به قاموس الرجال که در نقد و تصحیح تنقیح نوشته شده است درست به نظر نمی رسد.
جلد ششم: الرکب الحسینی فی الشام و منه إلی المدینة المنوره
این جلد از کتاب که واپسین جلد آن نیز است حوادث مربوط به بازماندگان شهدای کربلا و مهمتر از آن رسالت پیام آوران عاشورا را در شهر شام و از آن جا تا مدینه منوره پی می گیرد و مباحث مربوط را تا حدود زیادی با انسجام و اتقان برمی رسد که اگر از برخی بخش های آن که با تکلف و خطابی نوشته شده ـ مثل آن که درباره دختری مشهور و منسوب به امام حسین(ع) به نام رقیه پرداخته شده یا آن که درباره بازگشت اهل بیت امام حسین(ع) از شام به کربلا گفته شده است ـ چشم پوشی کرده باشیم کتاب در بیشترینه مباحثش مفید و کارآمد می نماید.
افزون بر متن, مدخل کتاب هم که در شناخت یزید و گردآوری اقوالِ بسیار در این باره, تدوین شده است حاکی از تتبع و سخت کوشی نویسنده است که با این شرح و بسط, مشکل می توان آن را در کتاب دیگری یافت.
با این همه, راقم این مقال را در نقد و انتقاد از این جلد و جلدهای پیشین, سخن فراوان است چون افزون بر کتابم تحریف شناسی تاریخ امام حسین(ع) در چندین مقاله مفصل نیز به بسیاری از آنها اشاره کرده ام, تکرار را در مجال تنگ این مقال, مفید نمی بینم.
محمد صحّتی سردرودی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیح ضروری:
1-در این مقاله آمده است که همه این مجموعه زیر نظر جناب آقای شاوی بوده است که این سخن در مجلدات 1 تا 5 صحیح است ولی جلد ششم تنها توسط اینجانب نوشته شد.
2- ملاحظات ایشان قابل توجه است که جا داشت نظر نویسندگان هرجلد را نیز پرسیده وضمیمه می گشت ولی آنچه که در رابطه با جلد ششم آمده است جواب واضح دارد، متاسفانه برخی بنام پژوهش خواسته ویا نخواسته در دام تخریب مسلمات افتادند مثلا در رابطه با حضرت رقیه (ع) به شبهه پراکنی پرداختند که اینجانب به اندازه توان خود سعی در اثبات آن برآمدم تا این اواخر نام ایشان را در کتاب معتبر لباب الانساب ابن فندق دیدم وبر صحت راه خود امیدوار شدم؛ این هنر نیست که برخی بنام تحقیق به نتیجه ای برسند که بنی امیه در پی آن بودند؛ والعاقل یکفیه الاشارة.
محمدامین پورامینی
12:49 صبح
آفتاب بر نی
بدست دست نوشت در دسته
شرکت در برنامه آفتاب بر نی که به مناسبت اربعین حسینی از کانال چهار صدا وسیما پخش گردید
12:58 عصر
گفتگوی با کتاب هفته
بدست دست نوشت در دسته
محققان در موضوع ابعاد گوناگون اربعین حسینی دست به قلم شوند
اربعین حسینی و رویدادهای پس از واقعه کربلا را میتوان یکی از رخدادهایی دانست که در شکلگیری طریق تشیع نقش مهمی داشتهاند. زیارت کربلا یکی از راههایی است که میزان خلوص ایمان مؤمن بر اساس آن سنجیده میشود و مقولهای است که اگر حتی بیم جان هم برود، نباید از آن غفلت کرد. در دوران معاصر تنها سه اندیشمند در موضوع اربعین حسینی کتاب مستقل نوشتهاند: مرحوم آیتالله شهید قاضی طباطبایی، آیتاللهمحمدفاضل (از علمای مازندران که در کتاب خود نظریات مرحومقاضی را تایید میکند) و حجتالاسلام والمسلمین محمدامینپورامین ی ، که با ایشان در این مورد به گفتگو نشستهایم. حجتالاسلام والمسلمین پورامینی یکی از معدود مؤلفانی است که بیشترین مکتوبات را در مورد حماسهحسینی و رخدادهای پس از آن به زبان فارسی و عربی دارد. از دیگر تالیفات ایشان میتوان به: از جهاد تا شهادت در قرآن وروایت، اسرار ومعارف حج، کاروان امام حسین(ع) در شام ، حجر اسماعیل، حاجت ها ووسیله ها، جانبازی وخطر آفتها، فقه در عرصه زندگی به زبان فارسی اشاره کرد، همچنین این کتابها را نیز به به زبان عربی نگاشته است: الأیام الشامیة من عمر النهضة الحسینیة، الامام جعفر الصادق (ع) رمز الحضارة الاسلامیة، الرکب الحسینی فی الشام ومنه الی المدینة المنورة، بقیع الغرقد فی دراسة شاملة، صلاة التراویح، المروی من کتاب علی(ع) رانگاشته است، همپنین در تدوین معجم احادیث الامام المهدی(ع) ونگارش برخی مقالات دانشنامه امام حسین(ع) نقش داشته است.
به عنوان شروع بحث در مورد پیشینه مکتوباتی که در مورد اربعین حسینی (یا کاملتر در مورد رخدادهای پس از واقعه جانسوز عاشورا تا هنگام بازگشت اسرا به مدینه) مختصری عنوان بفرمایید.
بیشترین کتابهایی که بعد از واقعه کربلا نوشته شد (یا یکی از مهمترین عناوین) مقتلنویسی است که با عنوان مقتل امامحسین مطالب مربوط به امام را (که منحصر به قضیه مقتل هم نبود اگر مقتل را شرح واقعه عاشورا بدانیم) جمع کردند که البته منحصر به قضیه مقتل هم نبود که مقصود از مقتل صرف واقعه عاشورا باشد. من در مقدمه کتاب مقتلالحسین(ع)، حدود صدکتاب از قرن دو تا به الان را نام بردهام که با اسم مقتل نوشته شدهاند. اولین کسی که با عنوان مقتل کتاب نوشت "اصبغبن نباته" است که از اصحاب امیرالمونین بود، اما عمر طولانی داشت، واحتمال میرود که مقصود از کتاب اصبغ جمعآوری روایات متضمن شهادت امامحسین(ع) است، چرا که از قبل (یعنی از زمان پیغمبر) روایاتی در زمینه شهادت امام وجود داشت و مردم هم شنیده بودند و چه بسا که اصبغ این روایات را جمع کرده باشد. اما متاسفانه این کتاب در دسترس نیست که اگر بود قدیمیترین منبع در این حوزه بود. بعد از اصبغ علمای زیادی در هر قرن در این مسیر گام برداشتند؛ به عنوان مثال ابومخنف، نصر بن مزاحم، هشام بن محمد کلبی، واقدی، معمر بن مثنی، ابراهیم احمری نهاوندی، ابواسحاق ابراهیم ثقفی، ابن واضح اخباری، غلابی، نوبختی، ابن ابی الدنیا (همگی از علمای قرن 3)، و در قرن چهارم هم شیخصدوق،محمد بن علی بن فضل، زیاد تستری، سلمه براوستانی، عماره الحیوانی، مدائنی (که از اهل سنت بود)، ودر قرن پنجم شیخ طوسی،محبر، قوسینی، ابوجعفر اشعری،ودر قرن ششم خوارزمی، ابن نما، ودر قرن هفتم سید ابن طاوس در مورد مقتل امام حسین(ع) مطالب و کتابهایی را نوشتهاند، واز قرن ده به بعد بحمد الله جهشی در این زمینه پدید آمد.
شیخصدوق در یک کتاب مجزا به مقتل میپردازد؟
بله. ایشان در کتاب خصال خود از آن یاد کرده است، اما امروزه ما متآسفانه کتابی به عنوان مقتل امامحسین از شیخصدوق در دست نداریم، اما در کتاب مجالس که همان "امالی" شیخصدوق است یکسری از مجالس که مربوط به بیان واقعه عاشورا است وجود دارد. شیخطوسی (از علمای قرن پنجم) هم در کتاب «فهرست» خود بیان میکند که یکی از تالیفاتش مقتلامامحسین(ع) است اما این کتاب هم در دسترس نیست. علمای اهل سنت نیز با موضوع مقتل کتاب دارند، به عنوان مثال خوارزمی (مالکی مذهب) و مدائنی با عنوان مقتل کتاب دارند. اما بلحاظ تاریخی از قرن10به بعد جهشی در مقتلنویسی صورت میگیرد. بغیر از مقتل در منابع عمده تاریخی شیعه و سنی (که اهل سنت نسبت به علمای شیعه در زمینه تاریخنگاری بیشتر قدرت مانور داشتند و بنا به ملاحظات سیاسی دست علمای تاریخ شیعه بنحوی بسته بود) هم جریان عاشورا را ملاحظه میکنیم. منابعی چون: تاریخ طبری، تاریخابناثیر، «انساب و اشراف» بلاذری، «مقاتلالطالبیین» ابوالفرجاصفهانی، تاریخ یعقوبی و ارشاد شیخ مفید، «تاریخ مدینه دمشق» ابن عساکر شافعی، «تجارب الامم» مسکویه رازی، «الرد علی المتعصب العنید» ابن جوزی، «تذکرة الخواص» سبط ابن الجوزی، «اعلام الوری» طبرسی، «البدایه والنهایه» ابن کثیر، «روضه الواعظین» ابن فتال نیسابوری، «ملهوف» سید ابن طاوس، «بحار الانوار» مجلسی، «عوالم» بحرانی مطالب گستردهای را در خصوص عاشورا وفاجعه جانسوز کربلا مطرح میکنند.
کتاب اربعین حسینی (که یکی از سه کتاب اختصاصی در مورد اربعین در حال حاضر است) را با چه رویکردی تالیف کردید؟
در مجموع تعداد کتب تالیفی با موضوع خود اربعین بسیار کم است. اولین کسی که یک کتاب کامل و مفصل در این حوزه را با عنوان «تحقیقدرباره اولین اربعین سیدالشهدا» تالیف کرد، مرحوم آیتالله شهید سید محمدعلی قاضیطباطبایی است. (البته میتوان این کتاب را که در حدود هزار صفحه است را در دویست صفحه خلاصه کرد و این نکته را من به آقازاده مرحوم قاضی طباطبایی هم عرض کردم.) آیتالله قاضی در مقام اثبات این نکته برآمد که اهلبیت آسمان عصمت و طهارت که اسیر بودند، روز بیستم صفر سال 61 به کربلا برگشتند و انصافا هم ایشان امکان این قضیه از نظر تاریخی را ثابت کرده است. اما در مورد کتاب اربعین حسینی خودم: ما در قالب یک گروه یک مجموعهای کار کردیم با عنوان: "مع الرکب الحسینی من المدینه الی مدینه" که شش جلد شد که توسط شش نفر از پژوهشگران تالیف شد، البته هرجلد آن را یک نفر نوشت، جلد آخر آن بعهده من بود، و به بررسی حضور اهل بیت در شام وپس از آن تا زمانی که به مدینه برگشتند می پرداخت، نگارش این کتاب حدود دو سال زمان برد. بعدها من روی همین جلد کار کردم با حدود سی درصد اضافات که کتاب مستقل دیگری شد با نام "الایام الشامیه من عمر النهضه الحسینیه" که دارالولا لبنان آن را به چاپ رسانید. چون بحث بررسی زمان حضور اهل بیت در شام بود تا مدینه بنابراین قضیه اربعین و بازگشت اسرا به کربلا هم در ضمن آن میگنجید و این باعث شد که پی از اتمام کار همین بحث اربعین را مجددا بازنگری کرده ویک کار دیگری بر روی آن انجام داده و به زبان فارسی با یک اضافات به چاپ برسانم که همین کتاب اربعین حسینی است. مرحوم آیت الله معرفت کتاب را پیش از چاپ مطالعه کرد وچون از پژوهشی نو برخوردار بود پسندید ومقدمه ای بر آن نگاشت؛ در مجموع در بحث اربعین سه نظر موجود است: الف)نظر کسانی است که میگویند اسرا در روز اربعین به کربلا برگشتند که مقصود روز بیستم صفر است، ابوریحان بیرونی، قرطبی، زکریا بن محمد قزوینی، شیخ بهائی، مناوی، شبراوی، شبلنجی، میرزا محمد اشراقی این قول را نقل ویا برگزیده اند. ب)نظر کسانی که بر این قضیه تاملی دارند و آن را تایید نکرده و میگویند که بعید است که اسرا در اربعین وارد کربلا شده باشند، سید ابن طاوس، علامه مجلسی، محدث نوری، محدث قمی، آیتی، شهید مطهری از این دسته اند؛ و ج)عدهای از علما هم نه با قول اول موافقند و نه با قول دوم. مرحوم آیت الله آقای طبسی (از طیف سوم) در این باره میگوید که: انا من متوقفین؛ یعنی من در این قضیه ماندهام و نمیدانم که جریان به چه صورت بوده است. آیتالله قاضی در پی آن بود، اثبات کند که حتما در بیست صفر اسرا وارد کربلا شدهاند. مثال طیف دوم هم نظر کسانی چون سیدبنطاووس و مرحوم محدث نوری است. اما خود من در این اقوال مختلف یک داوری را صورت دادم و در مجموع حرف دیگری زدهام که جدید است. در این کتاب عصاره تمام قولها را به همراه ادله آنها آوردم و پس از بررسی به نحوی جریانرا حل کردم و نتیجهگیری من نه با قول اول سازگار است و نه با قول دوم. اما به هر حال این هم به صورت احتمال مطرح است.
به طور مختصر نتیجهگیری خود از این جریان را توضیح دهید.
ببینید، تمام حرف بر سر این است که در بیستم صفر چه اتفاقی افتاده است. بر اساس روایات ثابت میشود که یقینا جابرابنعبدالله انصاری به همراه "عطیه" به کربلا آمده است. از آن طرف هم اهل بیت با جابر ملاقات کردند، ما بر اساس قرائنی استفاده کرده ایم که جابر دوبار کربلا را زیارت کرده است.
بنابراین اولین زائر کربلا جابر است.
بله. البته قبل از جابر هم کسانی بودند که خودشان را به کربلا رساندند، مثلا راجع به سلیمان بن قته عدوی آورده اند که روز سوم پس از شهادت گذرش به کربلا افتاد، وچون نگاهش به قتلگاه شهیدان افتاد اشعاری را سرود، ولی از او به عنوان اولین زائر یاد نشده است، شاید علت این باشد که او به قصد زیارت نیامده بود، بلکه تنها گذرش به کربلا افتاد وآن اشعار زیبا را سرود که: (مررت علی ابیات آل محمد..)، ویا آنکه در مورد عبیداللهبن حر جعفی(همان کسی که قبل از عاشورا امامحسین(ع) به او گفت که برای کمک ما بیا تا رستگار شوی، اما او نیامد) در مورد او آورده اند که بعد از واقعه کربلا توسط عبیدالله بن زیاد احضار شد تا پاسخ دهد که کجا بوده است، او در جواب گفت: بیمار بودم! عبیدالله بن زیاد گفت که خودت مریض بودی یا دلت مریض بود؟ ابنحر از این کلام ترسید و فرار کرد و خود را به کربلا رساند ودر کنار قبر حضرت ابی عبد الله(ع) اشعاری را مبنی بر ندامت وپشیمانی خود سرود : (یقول امیر غادر ای غادر..). ولی چون او در حال فرار بوده است او را به عنوان زائر به حساب نمیآوریم، گرچه زمان آمدن وی به کربلا هم دقیقا معلوم نیست. کسی که به قصد زیارت خود را به کربلا رساند و این شرافت را پیدا کرد که اولین زائر قبر امامحسین(ع) باشد جابربنعبدالله انصاری است. در اینجا خود زائر هم شخصیت برجستهای است که خطر را به جان خریده و به قصد زیارت آمده است. او با ادب زیارت کرد و حتی غسل زیارت را هم انجام داد و یک زیارتنامه عجیبی هم خوانده است که نشان از کمال ایمان اوست. جابر شخصیتی برجسته و مورد احترام شیعه و سنی است، او از اصحاب پیامبر(ص) بود و تجربه حضور در هجده جنگ در رکاب پیغمبر(ص) را دارد، و همچنین او از یاران امیر المؤمنین امامعلی(ع) وامام حسن(ع) وامام حسین(ع) وامام زین العابدین(ع)بوده و تا زمان امامباقر(ع)عمر کرده است. ظاهرا جابر در زمان زیارت نابینا بوده چرا که به عطیه می گوید که دست من را بر قبر مولایم حسین(ع) بگذار. این نابینایی عذری هم برای عدم حضور جابر در کربلا است. جابر پس از زیارت با اهلبیت هم دیدار کرده است که این مطلب همان بزنگاه مورد مناقشه است. آیتاللهقاضی میگوید که چون جابر در روز بیستم صفر به کربلا آمده است و چون ملاقات اهلبیت و او هم در کربلا صورت گرفته پس اهلبیت هم روز بیستم صفر را در کربلا بودهاند. اما نتیجهای که من به آن رسیدم این است که جابر نه یکبار بلکه دوبار در آن زمان زائر قبر امامحسین(ع) بوده است. زیارت اول زیارتی است طبری در بشاره المصطفی وابن طاووس در مصباح وخوارزمی در مقتل نقل میکند مبنی بر زیارت جابر در روز اربعین، که در آن نام عطیه ذکر و سخنی از ملاقات با اهلبیت پیش نیامده است، بلکه تنها متضمن زیارت جابر است در روز اربعین. ویک زیارت همان است که سیدبنطاووس در ملهوف آنرا نقل میکند که جابر زیارت کرد و سپس موفق به ملاقات امامزینالعابدین(ع) وکاروان اسیران گردید که در اینجا حرفی از بیستم صفر و نامی از عطیه نیست. ما از همین ویژگی نقل آن مطلب را استفاده را کرده ایم،. پس زیارت دوم جابر زیارتی است که با حضور اهلبیت در کربلا توام بوده است و بلحاظ زمانی فاصله چندانی با زیارت اول ندارد. یعنی اگر ما بدانیم که اهلبیت چه زمانی از شام خارج شدند میتوانیم حدس بزنیم که حضور ایشان در کربلا اواخر ماه صفر یا اوایل ربیع بوده است. روایتی هم موجود است که بر مبنای آن روز20صفر روز رجوع اهلبیت از شام به مدینه است. درکتاب بحث شده است که یقینا اهلبیت در آن روز به مدینه نیامده اند؛ پس روز رجوع یعنی روز بازگشت و خروج، یعنی روزی که اهلبیت از شام بیرون آمدند و این بازگشت از راه جنوب دمشق صورت گرفت. ورود اسرا به دمشق از راه شمالی است که به آن طریقسلطانی میگقتند و این به دلایلی خاص صورت گرفته است. راه جنوب به بصری و از راه اردن به مدینه میرسد. بصری در120کیلومتری دمشق است که یک سهراهی است که یکطرفش به عراق میرود. آنجا که رسیدند اهلبیت خواستند که به کربلا بروند و چون در هنگام حضورشان در شام ورق را علیه یزید برگردانده بودند وجو عمومی علیه یزید گردید بنای حکومت بر این مستقر گردید که در هنگام برگشت با اسرا خوشرفتاری شود، ماموران شامی همراه با این درخواست موافقت کردند. مسیرجنوبی نسبت به طریق سلطانی بسیار کوتاهتر است، چون راه سلطانی حدود 1437 کیلومتر بود، ولی راه بادیة الشام در حدود 900 کیلومتر، بنابراین خدود 500 کیلومتر کمتر از آن راه بود؛ واهل بیت میتوانستند ظرف ده روز به کربلا برسند. بنابراین بنابر نقلی که شیخ مفید در مسارالشیعه وشیخ طوسی در مصباح دارند روز بیستم صفر روز خروج اهلبیت از شام است، بنابراین به همین نتیجه بنده خواهیم رسید که بر اساس آن جابر دو زیارت کرده که زیارت اول در اربعین بوده و در این روز با اهلبیت ملاقاتی نداشته است و زیارت دوم هم همان زیارتی است که در آن جابر موفق به دیدار با حضرت سیدالساجدین هم شده است، البته تفصیل این بحث را در کتاب اربعین حسینی ویا الایام الشامیه ملاحظه کنید.
چه پیشنهاداتی برای محققان حوزه اربعین، دارید؟
بطور کل عرض میکنم که بحثهای تاریخی، عقیدتی و فکری هر کدام میدان وسیعی برای کار کردن است. فضلا و اهل فکر، باید دست به قلم شوند، وعلیه شبیخون گسترده ای که همواره علیه اسلام ومبانی شیعی صورت میگیرد دست به کار شوند که امروز (ونه فردا) دیر است. پیش از این زمان بسیاری طول میکشید تا یک شبهه در قالب کتاب ویا سخنی مطرح وسپس پخش گردد، اما امروز با وجود رسانههای جمعی (چون اینترنت و ماهواره و...) شبهات در لحظه و ثانیه مطرح میشوند. بر این اساس باید به روز بود. لزوم تاسیس مراکزی که شبهات پیرامون اسلام و شیعه را جمعآوری و دستهبندی کند و در اختیار محققان قرار بدهد حس میشود. البته وجود دارند ولی باز کم است، این جبهه جدید فرهنگی است که متولیان فرهنگ اصیل ومرزبانان قلمرو دین ومذهب باید در صف اول رویارویی با جنود شیطان قرار گیرند وایتام آل محمد را از سقوط فکری بازداشته وافتادگان را یاری و دیگران را نگاهداری کنند، اکنون به لحاظ اشخاص گنجینه مهمی در حوزه های علمیه ومجامع علمی وفکری ما وجود دارد اما بهره برداری مناسب نمی شود. باید حلقه وصلی تشکیل شود تا این گنجسنه در همه صحنه ها وبخصوص در عرصه بینالمللی استفاده گردد. اربعین هم جای کار بسیاری دارد. علاوه بر پژوهش تاریخی پیرامون اصل اربعین باید ابعاد آن شکافته گردد، مضامین زیارت اربعین که از نشانه های پنجگانه مؤمن شمرده شده است تبیین وشرح گردد، حضور ملیونی شیفتگان حسینی در کربلای معلی تحلیل وتفسیر گردد،اکنون کتابهای تالیفی در این حوزه کم است و مقاله علمی مناسب هم به ندرت دیده میشود، وبرخی از مقالاتی که در این زمینه در برخی مجلات تاریخی چاپ شده متاسفانه کپی برداری است وحتی امانت علمی هم رعایت نشده است.
کتاب هفته شماره 317 شنبه24دی1390صفحه8
4:24 عصر
درختی که در عاشورا خون گریه میکند
بدست دست نوشت در دسته
درخت چنار کهنسال زرآباد معروف به چنار خونبار زرآباد در منطقه الموت استان قزوین همه ساله در روز عاشورا عصاره ای تراوش می کند که مانند خون سرخ رنگ است آنچنان که گویی در عاشورا عزادار حسین(علیه السلام) است.
در منطقه الموت شرقی استان قزوین در روستای زرآباد در کنار مزار حضرت علی اصغر (ع) از فرزندان حضرت امام موسی کاظم (ع) درخت چنار قدیمی و تنومندی وجود دارد که با اتفاقی نادر موجب شده تا همه ساله در ماه محرم کانون توجه خیل عزادران حسینی باشد.
درخت زرآباد که به درخت خونبار زرآباد شهرت یافته سالهاست که سحرگاه روز عاشورا از تنه آن صمغی به مانند خون جاری می شود که تقارن زمانی آن با روز عاشورا با توجه به گردشی بودن آن در همه فصلهای سال حیرت همگان را برانگیخته است، و هر ساله به محل تجمع زوار و عاشقان اهل بیت تبدیل می شودو همه ساله میزبان خیل عظیمی از زائران و مشتاقانی است که برای زیارت و عزاداری گرد هم می آیند.
1:15 عصر
پژوهشی نو پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع)
بدست دست نوشت در دسته
پژوهشی نو پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع)
محمدامین پورامینی
تا کنون چندین نوشته به زبان فارسی وعربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع) نگاشته ام،وبه وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال وشبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیرا به سندی مهم ومنبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.
پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمیترین منبع در این زمینه یاد کرده ایم کتاب کامل بهایی اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کاملبهایی شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگری چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائی از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبی میتوان فهمید که وی دانشمند شیعی و تاریخ نگاری متعهّد است.
عماد الدّین طبری نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل میکند که متأسّفانه اثری از این کتاب در دست نیست.
وی مینویسد:"در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعدهها میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز میآید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".11
از نقل طبری استفاده میشود که امام حسین(ع) دختری چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولی از نام او سخنی به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافی اندک و برخی اضافات که به زبان حال مینماید، در کتابهای خود آوردهاند:
1. ملاحسین کاشفی سبزواری (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛
2. شیخ فخرالدّین طریحی نجفی (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13
3. سید محمدعلی شاهعبدالعظمی (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14
4. شیخ محمد هاشم بن محمد علی خراسانی (م1352ق) در کتاب منتخبالتّواریخ؛15
5. شیخ عباس قمی (م1359ق) در کتاب نفسالمهموم16 و منتهیالآمال؛17
6. شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی در کتاب معالیالسبطین؛18
برخی از ایشان نام "رقیه" را نیز ذکر کردهاند. شیخ محمد هاشم خراسانی در ضمن شمارش بانوان اسیر میگوید: "التاسعة: آن دختری است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایای خود حضرت سیدالشّهدا(ع) بوده؛ چون مزاری که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار "ست رقیّه".19
سید محمدعلی شاهعبدالعظمی در الایقاد آورده است: "امام حسین(ع) را دختری بود کودک که مورد علاقه وی بود و او نیز به پدر عشق میورزید. گفته شده است که نام وی رقیه و عمر وی سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر میبرد، در فراق پدر شبانه روز گریه میکرد و به او میگفتند که پدرت در سفر است.20 تا آنگاه که شبی او را در خواب دید. وقتی که بیدار شد، به گریه شدیدی افتاد و میگفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهلبیت(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند، اثری نبخشید، و بر گریه و زاری او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهلبیت شعلهور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صدای ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب میکند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالی که در میان طبقی سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وی قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایی آوردهاند) گفت: من پدرم را میخواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روی آن برداشت، سری را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینهاش چسباند و گفت: پدرم! چه کسی تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسی رگهایت را برید؟ پدرم! چه کسی مرا در کودکی یتیم ساخت؟!... آنگاه لبها را بر لبهای پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتی او را تکان دادند، دیدند که قالب تهی کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. نالههای اهلبیت(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".21
این جریان به همین شکل بر سر زبانهاست. سید شاهعبدالعظیمی آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحی و به نقل از او شیخ مهدی مازندرانی آورده است. گرچه چنین مطلبی در عوالم بحرانی یافت نشد، ولی ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگری باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:
1. امام حسین(ع) چند دختر داشت؟
2. آیا امام حسین(ع)دختری به نام "رقیه" داشته است؟
3. آیا امام حسین(ع) نام "رقیه" را بر زبان جاری ساخته است؟
4. چند "رقیه" در کربلا وجود داشتهاند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟
5. آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟
در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ میگوییم وبقیه را در جای خود آورده ایم.
1. حضرت امام حسین(ع) چند دختر داشت است؟
سه قول در این مسئله وجود دارد:
الف) دو دختر: شیخ مفید برای ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز "فاطمه" و "سکینه"اند.22 عدهای23 هم با شیخ مفید موافقت کردهاند؛ ولی شیوه تاریخ نگاری ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.
ب) سه دختر: در برخی از کتابها سه دختر برای آن حضرت ذکر شده است.
طبری امامی مینویسد:
"و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمهاند".
ابن شهرآشوب25، خصیبی26، ابن خشّاب27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آوردهاند.
ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فی مناقب آلالرّسول به وجود چهار دختر برای آن حضرت تصریح کرده و حتی بر آن، ادعای شهرت نیز نموده است و مینویسد:
"کان له - أی للحسین(ع) - من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: علیالاکبر، علیّ الاوسط و هو سیّدالعابدین...، و علیالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علیّ الاکبر فانّه قاتل بین یدیّ أبیه حتّی قتل شهیداً. و امّا علیّ الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: علیاکبر، علی اوسط - که همان سیّدالعابدین(ع) است - علیاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. علیاکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. علیاصغر نیز در حالی که کودکی خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد... و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارتاند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت دارای چهار پسر و دو دختر بوده است، ولی قول اوّل مشهورتر است".
ابن صبّاغ مالکی نیز آن را نقل کرده و مینویسد: "قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین(ع) من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علیّ الاکبر، علیّ الاوسط و هو زین العابدین، و علیالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر... و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه میگوید: حضرت حسین(ع) دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: علیاکبر، علیاوسط ـ که همان زینالعابدین(ع)است - علی اصغر، محمد، عبدالله و جعفر...، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بودهاند، و این قول مشهور است. علامه اربلی نیز چون او آورده است".31
طبق این قول که ادعای شهرت بر آن شده است و عدهای از بزرگان تاریخ چون علامه اربلی در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکی در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکردهاند، آن حضرت دارای چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.
2. آیا امام حسین(ع) دختری به نام "رقیه داشته است؟
در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتی که دختران آن حضرت به دو نفر منحصر نیست و بنا بر قولی که ادعای شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نامهای سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال میرود که چهارمین دختر آن حضرت همین دختری باشد که در زبان مردم به نام "رقیه" معروف شده است.
بنابراین از نظر تاریخی، انکار آن وجهی ندارد، از این مهمتر وقایع مستمر تاریخی نیز گویای آن است که در این قبر شریف دختری از اهل بیت حسینی مدفون است، وقضیه آب گرفتگی قبر وشکافتن قبر مطهر ویافتن بدن سالم از مشهورات تاریخی شام است که در نزد شیعه وسنی شام معروف است، وحتی شبلنجی نیز آن را در نور الابصار آوئرده است، واز عالمان شیعه فقیهان بزرگی چون ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ وسید میرزا هادی خراسانی در کتاب کرامات خود آورده اند، شهرت مکان با ملاحظه بر کوشش بی امان دشمن در خاموش ساختن نور حسینی کاشف از صحت مطلب است، امروزه در قلب کشور بنی امیه چراغ رقیه بنت الحسین (ع) روشن است وخبری از ستم پیشگانی چون معاویه ویزید جز لعن ونفرین بر آنها نیست.
استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته ومملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است: «یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت می شود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است. وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین (ع)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (ع) در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء (ع) در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند. از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».
با این همه اگر کسی اصرار کند که برای ما تصریح به نام ایشان در کتب تاریخی ویا انساب مهم است در پاسخ می گوییم: در برخی از کتابهای مهم ومعتبر انساب به نام ایشان تصریح شده است. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی معروف به ابن فندق به سال 493 هجری قمری متولد وبسال 565 هجری قمری وفات یافته است، او کتاب ارزشمندی در انساب به نام (لباب الأنساب والألقاب والأعقاب) دارد که چاپ جدید آن توسط کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی (ره) انجام شده است، مولی عبد الله افندی او را از اجله مشایخ ابن شهراشوب واز بزرگان اصحاب ما معرفی کرده است (ریاض العلماء6/448)، ). محدث نوری او را از مشایخ اجازه دانشته واز او به عنوان عالم متبحر فاضل متکلم جلیل یاد کرده است (خاتمه مستدرک الوسائل3/99)، مرحوم آیت الله سید محسن امین او را یکی از مشایخ شیعه می داند، واو را از اجله مشایخ ابن شهراشوب می داند (اعیان الشیعه8/243، مرحوم شیخ آقا برزگ تهرانی از او به عنوان امام بیهقی یاد کرده است (الذریعه 26/43). مرحوم آیت الله نجفی مرعشی که خود در علم انساب متخصص وصاحب اثر بود بر این کتاب تقریظ مفصلی در حدود 150 صفحه نگاشته وکتاب ومؤلف آن را بسیار ستوده است، واز او به عنوان علامه، مدرس، خطیب، قاضی، موالی اهل بیت، امامی یاد می کند. با این وصف شخصیت برجسته ابن فندق روشن می گردد، واز طرفی قدمت او مهم است، او از یرگان قرن 6 است، با این مقدمه می گوییم شخصیتی با این عظمت از رقیه بنت الحسین (ع) یاد کرده است. او در کتاب ارزشمند لباب الآنساب ج1، ص355 در رابطه با سادات حسینی می نویسد: (أما الحسینیه فهم من أولاد الحسین بن علی علیهما السلام، ولم یبق من آولاده الا زین العابدین علیه السلام، وفاطمه، وسکینه، ورقیه، فآولاد الحسین علیه السلام من قبل الأب هم من صلب زین العابدین علیه السلام): سادان حسینی از فرزندان حسین بن علی (ع) هستند، از فرزندان او کسی جز زین العابدین (ع)، وفاطمه، وسکینه، ورقیه باقی نماند، پس فرزندان حسین(ع) از طرف پدر از نسل زین العابدین (ع) هستند.
با این تصریح اشکال عدم ذکر نام مبارک ایشان در کتب تاریخی وانساب حل می شود. واز طرف دیگر این کتاب در علم انساب است واز جهت زمانی نیز بر کتاب کامل بهائی مقدم است.
پی نوشت ها:
1. امالی الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.
2. شرح الاخبار، ج 3، ص 269.
3. مثیرالأحزان، ص 102.
4. اللهوف، ص 219.
5. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.
6. بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.
7. المناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 145.
8. الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).
9. دلائل الامامة، 204، ص 125.
10. الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.
11. کامل بهایی، ج 2، ص 179.
12. روضة الشهداء، ص 484.
13. المنتخب للطّریحی، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.
14. الایقاد، ص 179.
15. منتخب التواریخ، ص 299.
16. نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایی.
17. منتهیالآمال، ص 510.
18. معالیالسبطین، ج 2، ص 170.
19. منتخبالتّواریخ، ص 299.
20. مقصود سفر آخرت بود.
21. الایقاد، ص 179؛ معالی السبطین، ج2، ص170.
22. الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.
23. تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.
24. دلائل الامامة، ص 181.
25. المناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 77.
26. الهدایة الکبری، ص 202.
27. کشف الغمة، ج 2، ص 39.
28. اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.
29. وی از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخی از ایشان را میآوریم:
ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وی بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مینویسد: "... و کان فاضلاً عالما".
اربلی (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مینویسد: "و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً... و حاله فی ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فی انقطاعه عمل هذا الکتاب - مطالب السّؤول - و کتاب الدّائرة، و کان شافعی المذهب من أعیانهم و رؤساهم".
صفدی در الوافی بالوفیات، ج 3، ص 76، مینگارد: "... و کان صدراً معظّماً محتشماً..."
و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: "... و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فیالفقیه و الخلاف، ولی الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه...".
ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: "... کان عالماً فاضلاً".
ابن قاضی شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: "تفقّه و شارک فیالعلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف... سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة... قال السّیّد عزّالدین: افنی و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین".
در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: "... کان اماماً بارعاً فیالفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً...".
یافعی در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مینویسد: "... المفتی الشّافعی، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فیالفقه و الخلاف".
ابن الفوطی در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: "... کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر..."
ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مینگارد: "... المفتیّ الرّجال... و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین... و تفقّه فبرع فیالفقه و الاصول و الخلاف..."
30. مناقب السّؤول فی مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.
31. الفصول المهمّة، ص 199.
1:17 صبح
مزار عالمان بزرگ شیعه در حرم علوی
بدست دست نوشت در دسته
مزار عالمان بزرگ شیعه در حرم علوی از دیدگاه محدث قمی
محمدامین پورامینی
عالم بزرگوار و متتبع عالیمقام و محدث عظیمالشأن شیخ عباس قمی(ره)آثار گرانسنگ و جاودان بسیاری از خود به یادگار نهاده است که همهْ آنها منشأ اثر و برکت بوده است. او با نگارش «سفینةالبحار» بر کشتی نجات سوار شد و از دریاهای نور و معرفت بهرهها برد و با نگارش «مفاتیح الجنان» به خانههای تمامی مؤمنان راه یافت. از کتابهای دیگر او «الکنی و الالقاب»، «منتهی الآمال»، «تتمةالمنتهی»، «لبّ الوسائل»، «غایةالقصوی»، «الفوائد الرضویه»، «تحفةالاحباب» و «هدیة الاحباب» است. کتاب ارزشمند دیگر وی «هدیة الزائرین و بهجةالناظرین» است که گویا آن را قبل از «مفاتیح الجنان» تألیف کرده و کتابی است جامع و ارزشمند در باب دعا و زیارت که مطلب زیر از این کتاب برگزیده و تلخیص شده و با توضیحاتی تقدیم خوانندگان محترم میشود:
بدان که زمین نجف اشرف مملو است از علما و اعاظم و مؤمنین؛ بهخصوص وادیالسّلام که بقعهای است از جنّت عدن و محلّ ارواح مؤمنین؛ چنانکه در «کافی» به سند معتبر منقول است: شخصی به حضرت صادق× عرض کرد: برادرم در بغداد است و میترسم که در آنجا بمیرد. فرمود: «پروا مکن که هر جا خواهد، بمیرد. بهدرستی که نمیمیرد مؤمنی در مشرق و مغرب زمین، مگر آنکه حق تعالی روحش را به سوی وادی السّلام محشور میگرداند». پرسید: وادیالسّلام کجاست؟ فرمود: «پشت کوفه است؛ گویا میبینیم که ایشان حلقه حلقه نشستهاند و با یکدیگر سخن میگویند».[1]
پس باید زیارت آنها را غنیمت دانست و خود را از فیض آن محروم نکرد؛ زیرا بر زیارت آنها ثواب بسیار و اجر بیشمار و فواید عظیمه مترتّب است.
ثقةالاسلام کلینی در «کافی» به سند معتبر از حبهْ عرنی نقل کرده که گفت:
با حضرت امیرالمؤمنین(ع) به پشت کوفه رفتم. چون به صحرای نجف رسیدند، ایستادند؛ گویا با جماعتی مخاطبه میکردند. من نیز در خدمت آن حضرت آنقدر ایستادم که خسته شدم. پس نشستم، به اندازهای که از نشستن هم ملالی به هم رسانیدم. باز برخاستم و ایستادم تا خسته شدم و باز نشستم تا دلتنگ شدم. پس برخاستم و ردای خود را جمع کردم و عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! میترسم بر شما که از بسیاری ایستادن، به زحمت بیفتید؛ ساعتی استراحت فرمایید. پس ردای خود را انداختم که آن حضرت بر روی آن بنشیند. فرمود: «این ایستادن نیست، مگر برای سخن گفتن با مؤمنی یا انس گرفتن با مونسی». عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! ارواح مؤمنین چنین است؟ فرمود: «بلی، اگر پرده از پیش دیدهْ تو برداشته شود، هرآینه خواهی دید ایشان را که گروه گروه و حلقه حلقه نشسته و با یکدیگر سخن میگویند.» عرض کردم: بدنند یا روحند؟ فرمود: «روحند و هیچ مؤمنی نمیمیرد در بقعهای از بقعههای زمین، مگر آنکه به روحش میگویند به وادی السّلام ملحق شو که صحرای نجف است، و آن بقعهای است از جنّت عدن».[2]
و مخفی نماند که زیارت اموات و مجاورت و انس با آنها وقتی نفع دهد که انسان تفکر در حال آنها کند و عبرت و آگاهی از حال آنها نماید؛ نه چنانکه بعض از غافلین و جهّال میکنند و در غالب بلاد رسم شده که قبرستان را موضع گشت و سیر خود قرار دهند و دسته دسته تفرّج کنان با قهقهه و گفتوگوهای لغو و سخنان ناشایسته ـ که از هر چیز اثرش در قساوت قلب بیشتر است ـ به آنجا رفته و با این حال بازگردند. و باید امتیاز داد بر تعظیم و تکریم و کثرت تلاوت قرآن و ادعیهْ مقرّره آتیهْ علما و مشایخی که در آن بلد شریف مدفونند؛ مانند: ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی(ره)[3] معروف به «شیخالطائفه» و علّامهْ عصر خود، صاحب کرامات باهره السیّد مهدی طباطبایی، معروف به «بحرالعلوم»[4] که این هر دو بزرگوار با بعض دیگر در مسجد طوسی در نزدیکی صحن مقدّس مدفونند.
و مانند سیّدالعلماء والمجتهدین حاجی میرزا محمّد حسن شیرازی[5] (طابثراه) که در جنب باب طوسی صحن شریف، در مدرسه معروف به اسم خود مدفون است.
و مانند خاتم الفقهاء والمجتهدین جناب شیخ محمّد حسن صاحِب «جواهر الکلام»[6] (نوّرالله مرقده) که در محلّهْ عماره[7] نجف، قبر شریفش با بقعه و قبّهْ رفیعه معروف است.
در مقابل قبر این بزرگوار قبور جملهای از اعاظم علماست که دارای قبّه و بقعه هستند که از جملهْ آنهاست عماد العلما مولانا السید مهدی قزوینی&[8] ساکن حلّه و جناب آقا سید حسین ترک[9] و غیره.
و در نزدیکی آنها به فاصلهْ چند کوچه، قبر فقیه اهلالبیت شیخ جعفر کبیر کاشفالغطاء(ع)[10] است و در مقابل او قبر عالم فاضل شیخ راضی عرب است و در مقابل کوچهْ سلام، قبر عالم جلیل شیخ خضر شلال[11] است و در محلّهْ براق[12]، قبر شیخ فخرالدین طریحی[13] صاحب «مجمع البحرین» است.
و قبر شیخ اجلّ اعلم شیخ مرتضی انصاری(ره)[14] در بقعهای متصل به باب القبله صحن مطهر و در طرف چپ کسی که داخل شود واقع است و در مقابلش قبر آقا سید اسدالله اصفهانی(ره)[15] و قبر جناب آقا سید علی شیرازی(ره) قرار دارد.
قبر شیخ و استاد ما ثقةالاسلام حاجی میرزا حسین نوری طبرسی[16] در ایوان سوم از ایوانهای شرقی باب القبله واقع است و قبر شریف عالم جلیل و مجمع تقوا و ورع جناب حاجی ملاّ فتحعلی[17] (طاب ثراه) که از جمله مشایخ شیخ ما علاّمهْ نوری است، با جملهای از اکابر علما در بقعهای است که متصل است به باب سلطانیّه، در طرف راست کسی که داخل شود.
قبر محقّق نراقی(ره)[18] در زمین صحن، در پشت سر و متصل به دری که گاهی به رواق مطهر باز شود واقع است، و روی قبر با سنگی که از سایر سنگها متمایز است، فرش شده. قبر مرحوم حاجی شیخ جعفر شوشتری(ره) نیز در این مکان قرار دارد.[19]
قبر مرحوم حجةالاسلام حاجی میرزا حسن آشتیانی(ره)[20] در صحن، در حجرهْ اوّل و در زیر دالان بالای سر، در سمت یمین[21] کسی که از پشت سر داخل دالان شود، واقع است.
قبر شریف جناب حاج میرزا حبیبالله رشتی[22] (طاب ثراه) در بقعهای متصل به باب شرقی صحن، در طرف راست کسی که از صحن بیرون رود، واقع است.
شیخ اجلّ اکمل آیةالله فی العالمین، مولانا الحسن بن مطهر الحلّی مشهور به «علاّمه»[23] که قبر شریفش در ایوان مطهر در بقعهای که منتهی میشود به حرم مطهر، در طرف یمین کسی که داخل حرم میشود، واقع است و بقعهْ دیگر که محاذی و قرین اوست، مدفن حاجی ملاّ احمد اردبیلی[24] است و بقعهای که متصل است به بقعهْ آیةالله علاّمهْ حلی، مدفن و مروّج مذهب جعفری آقا شیخ محمد جعفر استرآبادی[25] (طابثراه) است.
و غیر ایشان از علمای دیگر که زیاده از آنند که در این مختصر ذکر شود، بلکه خصوص صحن مطهر و حجرات آن، تمام مملوّ است از بزرگان دین و علما و مجتهدین که ذکر اسامی شریفهْ آنها باعث تطویل و اطناب است و چقدر سزاوار است از برای ارباب علم و تقوا و قدس که از خاک این بزرگواران بگذرند یا در وقتی که در صحن مطهر، در نزد قبرهای آنها نشینند، شرط ادب و تعظیم بهجای آورند و از باطن آن بزرگواران استمداد نمایند و ملاحظه فرمایند که اینها همه شیوخ و مشایخ، مشایخِ کسانی بودهاند که الحال باب مجلس افاده و درس و بحث را بر روی خود بسته و از این نشأت فانیه خود را وارسته نمودهاند؛ پس تأسّف خورند بر فراقشان و اندوهناک شوند برای فقدان ینابیع [و چشمههای] علم ایشان.
فاضل اشکوری در کتاب «محبوب القلوب» در احوال خاتم الحکمای یونانیها ارسطاطالیس فرموده است:
چون ارسطو در مدینهْ اسطاغیرا از دنیا رحلت نمود، اهل آنجا استخوانهای او را جمع کردند، پس از آنکه پوسیده شده بود و در ظرفی از مس گذاردند و او را دفن کردند در یک موضعی، و آن مکان را مجمع [و محل گردهمایی] خود قرار داده و در آنجا جمع میشدند از برای مشاوره در اُمور و کارهای بزرگ و هر وقت از فنون علم و حکمت برایشان مشکل میشد، قصد آنجا را می نمودند و بر سر قبر او نشسته و مشغول مناظره و مباحثه میشدند تا آنکه واضح میشد برایشان مشکلاتشان، و چنان اعتقاد داشتند به آمدن به موضعی که استخوانهای ارسطاطالیس در آن دفن شده بر عقل ایشان میافزاید و اذهان ایشان را پاکیزه و تلطیف میکند و نیز این را تعظیمی از برای ارسطو میدانستند بعد از مرگ او و باعث تأسف بر فراق و حزن و اندوه بر آن فجیعه و مصیبت فقدان ینابیع حکمت او میدانستند.
[1]. کلینی، کافی، ج 3، ص 244، ح 2 و مجلسی، بحارالانوار، ج 97، ص 234، ح 27.
[2]. همان، ج3، ص243، ح 1.
[3]. شیخ طوسی از بزرگان شیعه است که در سال 460 ه . ق وفات یافت. او مؤسس حوزه علمیه نجف در قرن پنجم است. آثار فقهی و کلامی و تفسیری بسیاری از او بر جای مانده؛ مانند: کتاب: «المبسوط»، «الخلاف»، «التبیان»، «النهایة» و... .
[4]. سید مهدی بحرالعلوم از فقیهان بهنام و از شخصیتهای صاحب مقامات و کرامات بوده است. او در سال 1155قمری در کربلا بهدنیا آمد و به سال 1212 در نجف اشرف بدرود حیات گفت. از جمله کتابهای وی «مصابیح»، «منظومه»، «قواعد الاصول» و «فوائد الرجالیه» است. تشرف او به محضر حضرت بقیةالله الاعظم معروف و مشهور است.
[5]. میرزای بزرگ شیرازی صاحب فتوای معروف تنباکوست. او به سال 1230 ه . ق در شیراز دیده به جهان گشود. مراحل رشد و ترقی را بهسرعت پیمود و پس از شیخ انصاری، مرجع علی الاطلاق شیعه شد. بلندنظری، دقت علمی، کیاست و مدیریتش از او نامی جاویدان ساخت. وی به سال 1312 قمری دار فانی را وداع گفت. تقریرات درس اصول وی به چاپ رسیده است.
[6]. صاحب جواهر از فقیهان بهنام شیعه است که امام خمینی& نوشتن کتاب گرانسنگ «جواهرالکلام» را کرامت نامید. این کتاب محور درسهای خارج و کتابهای فقهی متأخر است. وی در سال 1202 قمری در نجف اشرف متولد شد و در سال 1266 به رحمت الهی پیوست.
[7]. محله عماره، از محلههای قدیمی نجف اشرف است که در ضلع شرقی حرم مطهر امیر مؤمنان علی(ع) واقع است.
[8]. علامه سیدمهدی قزوینی نجفی حلّی از عالمان بزرگی است که در سال 1300 قمری از دنیا رفت. دارای کتابهای فراوان و مقامات عالیه بوده و از کسانی است که توفیق تشرف به محضر حضرت حجت را یافته است. از جمله آثار او کتاب «فلک النجاة» است.
[9]. فقیه بزرگوار سید حسین حسینی کوهکمری تبریزی، معروف به «سید حسین ترک» از شاگردان شیخ انصاری، صاحب جواهر و صاحب فصول بوده است که مردم آذربایجان پس از رحلت شیخ انصاری از او تقلید کردند. وی در سال 1299 بدرود حیات گفت.
[10]. فقیه بزرگ شیعه شیخ جعفر کاشفالغطاء، صاحب کتاب «کشف الغطاء» است. وی به سال 1227قمری از دنیا رفت.
[11]. شیخ خضر شلال، صاحب کتاب «جنةالخلد» و «ابواب الجنان» است.
[12]. محلهْ «بُراق» از محلههای قدیمی نجف اشرف است. هنگامی که از در قبله صحن علوی خارج شده و به سمت شارع الرسول میروید، این محله در سمت چپ قرار دارد.
[13]. طُریحی از علمای بزرگ قرن یازدهم به شمار میآید. کتاب لغتشناسی معروف وی به نام «مجمع البحرین» همانند «نهایه» ابن اثیر در شناخت معنای کلمات وارده در روایات کارآیی بسیار دارد. از دیگر آثار وی کتاب «المنتخب» است. او به سال 1085 قمری بدرود حیات گفت.
[14]. استاد الفقهاء والاصولیین شیخ مرتضی انصاری صاحب دو کتاب درسی معروف «مکاسب» و «رسائل» است. وی در سال 1214قمری متولد شد و در سال 1281 دار فانی را وداع گفت.
[15]. سید اسدالله اصفهانی، فرزند عالم بزرگ حجةالاسلام سید محمد باقر شفتی اصفهانی است. او به سال 1290 از دنیا رفت.
[16]. محدث نوری صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» و از شاگردان شیخ انصاری و میرزای شیرازی است. او به سال 1320 قمری بدرود حیات گفت. در مقابل قبر ایشان قبر مرحوم محدث قمی صاحب این نوشته قرار دارد.
[17]. مرحوم آیتالله سید محسن حکیم در «حقائق الاصول» 1/ 96 مینویسد: «عدهای از بزرگان، از جمله سید اسماعیل صدر، حاجی نوری و سید حسن صدر به منزل آخوند ملا فتحعلی رفته، آخوند آیهْ {وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطِیعُکُمْ فِی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمَانَ}(حجرات/ 7) را مطرح ساخته؛ آنگاه به تفسیر «حبّب الیکم» پرداخت. پس از بیان موضع، وجهی را بیان کرد که آنان به تعجب افتاده و توضیح خواستند. روز دوم آمدند و او به تفسیر همان کلمه با وجهی دیگر پرداخت که باز باعث تعجب و حیرت آنان شد و روز سوم نیز چنین بود و تا سی روز ادامه یافت و هر روز حرف نو و تفسیر جدیدی داشت». آیتالله حکیم میافزاید که افراد ثقه، کراماتی را از وی نقل کردهاند.
[18]. ملا محمدمهدی نراقی کاشانی، معروف به «محقق نراقی» صاحب کتاب «مستند الشیعة» و «عوائد الایام» است که در سال 1209 قمری دار فانی را وداع گفت. شیخ انصاری مدتی در کاشان در درس وی حاضر میشد.
[19]. عالم بزرگ و خطیب توانا و واعظ شهیر، مرحوم شیخ جعفر شوشتری از شخصیتهای علمی صاحب نفس بوده است. وی در سال 1303 قمری از دنیا رفت.
[20]. فقیه بزرگ میرزا حسن آشتیانی، از شاگردان شیخ انصاری و صاحب کتاب «بحر الفوائد» و «القضاء» است. او در تهران صاحب نفوذ بود و در جریان فتوای تنباکو، به یاری همدرس خود، میرزای شیرازی برخاست. وی در سال 1319 قمری بدرود حیات گفت.
[21]. راست.
[22]. فقیه بزرگ میرزا حبیبالله رشتی، از شاگردان شیخ انصاری و صاحب کتاب «بدائع الاصول»، «الاجارة» و «بدائع الافکار» است. وی در سال 1312قمری وفات یافت.
[23]. ابومنصور حسن بن یوسف بن علی بن المطهر، معروف به «علامه حلی» از فقیهان بهنام شیعه است و کتابهای بسیاری در فقه و اصول و کلام و رجال از وی به یادگار مانده است. از کتابهای وی «مختلف الشیعه»، «منتهی المطلب»، «تحریر الاحکام»، «ارشاد الاذهان»، «الالفین»، «تذکرةالفقهاء»، «قواعد الاحکام» و «نهایةالاحکام» را میتوان نام برد. وی به سال 647 هجری متولد و در سال 726 از دنیا رفت.
[24]. فقیه بزرگ و مقدس شیعه، ملااحمد معروف به «مقدس اردبیلی» صاحب کتاب «مجمع الفائدة والبرهان» و «زبدة البیان» است. او از بزرگانی است که شرف تشرف به محضر حضرت بقیةالله الاعظم(عج) را یافته است. وی در سال 993 هجری دار دنیا را وداع گفت.
[25]. عالم و فقیه نامی، ملامحمدجعفر استرآبادی، مشهور به «شریعتمدار» صاحب کتاب «شوارع الاحکام» است که در سال 1263 قمری از دنیا رفت. از کتابهای دیگر وی «المقالید الجعفریه» است.
درباره
آرشیو یادداشتها
یادداشتهای آرشیو نشده
-
کتاب بقیع در بستر تاریخ منتشر شد
مثال های نقض سیره رضوی بر ادعای گروه های تکفیری!
چگونه شعائر حسینی را در مساجد وتکایا رعایت کنیم؟
شرافت « ذی الحجه » به خاطر حج و ولایت امیرالمؤمنین (ع) است
سلاح علمی امام جواد(ع) همانند عصای موسی(ع) بود
“Sunnis have no problem visiting shrines of Supreme Imams”
اهل سنت واقعی در برابر ائمه طاهرین خاشع هستند
با قواعد رضوی می توان علوم انسانی را متحول کرد
راز عالم آل محمد (ص) بودن امام رضا (ع)!
پورامینی از ترجمه «بقیع الغرقد فی دراسة شاملة» خبر داد
آشنایی با کتاب بقیع الغرقد فی دراسة شاملة
راز دلدادگی ها به ماه بنی هاشم(ع)- متن کامل
او دیگران را بر سر سفره اسلام نشاند نه اسلام را بر سر سفره آنان
زیارت اربعین نماد تشیع است/ بیان دیدگاهها درباره حضور اهلبیت(ع
حرفی که در کتابم زدم، بحث جدیدی درباره اربعین است
[همه عناوین(382)][عناوین آرشیوشده]