سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/2/31
4:28 عصر

سفر به کوی عشق

بدست دست نوشت در دسته

سفر به کوی عشق

 

عمیق نفس بکش؛ چشم‏هایت را ببند و مسافر خیال شو؛ حتى اگر نامى از تو در زمینه سپیده عمره نباشد. زود بیا و اسم بنویس.
برنده قرعه‏کشى هم هر که عکس آسمان در دلش بیفتد؛ هر که بتواند بى‏بهانه گریه کند؛ هر که بتواند بى‏واهمه خودش باشد.
مبلغش هم، نیایش یک شب بهتر از هزار ماه؛ سوز یک آه گرم‏تر از خورشید؛ شکسته یک دل سخت از سنگ.
مدت سفر هم دل‏خواه است. از توبه رنگین آدم و حوّا تا طلوع آفتاب میان دستان کعبه؛ حتى اگر یک روز به عمر زمین مانده باشد.
حالا نظرت چیست؟ مسافر مى‏شوى با ما؟
حتى اگر نامت را میان نام مسافران عمره پیچیده باشند، باز هم براى پرواز، محتاج این سفرى. باید زلال شوى؛ جریان پیدا کنى وگرنه آن سفر هم کمکى به دریا رسیدنت نمى‏کند. آخر بعضى از این آبگیرها بد جورى آدم را گول مى‏زنند.
آماده شده‏اى؟ ساکت را بسته‏اى؟ همه چیز را چه، برداشته‏اى؟ هفده شب و روز دیگر راهى مى‏شویم. یادت باشد هیچ تکه‏اى از خودت را این جا جا نگذارى. همه چیز را براى پاک و نو شدن با خودت بردار؛ مخصوصاً دلت را. مى‏خواهم وقتى که برگشتیم همه بفهمند میان حضور ملائک قدم زدن چه لذتى دارد. همه حس کنند با هر بار گشتن دور خانه او چقدر به او نزدیک شده‏اى. باید همه بفهمند کجا بوده‏اى.

اسرار و معارف حج،  با الهام از درسهای حکیم متاله آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، ره
اسرار و معارف حج، با الهام از سخنان حکیم متأله آیت‏الله سیدابوالحسن رفیعى قزوینى‏
به کوشش محمد امین پور امینى، انتشارات بشیر اندیشه

کسى مى‏گفت: من در حجر اسماعیل بودم؛ حاجى‏اى را دیدم که پرده‏هاى که کعبه را گرفته بود و زار زار مى‏گریست و این شعر را مکرر ترنم مى‏کرد و اشک مى‏ریخت: «کجا روم به جز ین در گهم پناهى نیست». حال خوش او مرا نیز دگرگون ساخت.
این حکایت بخشى از کتاب اسرار و معارف حج است که با الهام از سخنان حکیمانه حضرت آیةالله سید ابوالحسن رفیعى قزوینى نگاشته شده است.
در این کتاب، گردآورنده به مسائلى همچون فلسفه حج و اسرار اعمالى مانند غسل احرام، تلبیه، لباس احرام، حقیقت رمى جمره، راز هفت سنگ‏ریزه، راز قربانى، شناخت مو، چرایى حلق و تقصیر، طواف نساء، چرایى بیتوته و راز برخى از محرمات احرام مى‏پردازد.
ضمناً مؤلف پیش گفتار این کتاب به زندگى‏نامه فقیه، فیلسوف و متکلم معاصر، حضرت آیةالله رفیعى قزوینى اشاره داشته است.
این کتاب توسط انتشارات بشیر اندیشه  به چاپ رسیده است.

http://www.porseman.net/defaulte.aspx?namayesh=23


86/2/29
5:33 عصر

پرچم بر زمین نماند

بدست دست نوشت در دسته

 

پرچم بر زمین نماند

 

بررسى جایگاه ممتاز حضرت زینب (ع) پس از واقعه کربلا 

محمدامین پورامینى


 
 
علم واژگون گردید و علمدار نقش بر زمین . دستان او یک طرف ، مشک سوراخ گشته او طرفى دیگر، کمر حسین (ع) شکسته شد،... تا آن گاه که نفس مطمئن حسین (ع) به ملکوت اعلى پر کشید و خون پاکش سرزمین تشنه عشق را سیراب کرد.
پرچم را پرچمدار و علم را علمدارى باید.

چه کسى بهتر از زینب ؟ زینبى که سبط نبى ، بنت على و اخت ولى بود.
او تاریخ مجسم است . از روزى که پیامبر را در اندوه دید و مادر را دل و پهلو شکسته و سیلى خورده، و پس از آن در حال ایراد سخن لبت به شکوه گشود و سخن او را روایت کرد و غربت و مظلومیت پدرش امیر مؤ منان على  و برادرش امام مجتبى را مشاهده کرد، تا این زمان بر همه چیز آگاه است .
کربلا را آغازى است که پایان ندارد. این اول را آخرى نیست . اینجا علم بر زمین نمى افتد و کسى جز زینب پرچمدار نیست . باید پرچم را برداشت و با خود برد. به کجا؟ به قلب دشمن به اندرون کاخ ظلم . به دارالاماره پسر مرجانه و ستمخانه یزید. از کربلا تا به کوفه ...، از کوفه تا به شام ...، از شام به مدینه و از مدینه به همه عالم . این پرچم رسالت خون حسین است که تا ابد در حرکت و تپش است و هیچ گاه از حرکت باز نمى ماند.
سیر تاریخ را از عصر عاشورا ورق مى زنیم ، تا جایگاه ممتاز عقیله بنى هاشم را بیابیم.


1
. در کربلا
حفاظت از جان حجت خدا، امام زین العابدین (ع) از مهم ترین وظایف شیر زن دشت کربلا است . آن گاه که ددسیرتان به خیام آل الله یورش ‍ بردند خیمه ها را آتش زدند، آن کس که از جان امام در میان خیمه نیم سوخته نگهدارى کرد، زینب بود. و آن گاه که اسیران آل البیت را بر سوار بر شتران برهنه کردند، در حالى که اجساد شهیدان کربلا چون ورق هاى پاره گشته قرآن ، بر زمین داغ کربلا مانده بود، تسلى بخش دیگران و امام ، زینب بود.امام زین العابدین (ع) این صحنه جان گداز را چنین بازگو مى نماید: آن گاه که آن مصیبت بزرگ در کربلا بر سر ما فرود آمد و پدرم و یارانش ، از فرزندان و برادران و دیگر بستگان ، به شهادت رسیدند و ما را به قصد کوفه سوار بر شتران برهنه نمودند، نگاه به پیکر شهیدان انداختم که چگونه بر زمین افتاده ، هیچ کسى در فکر خاک سپارى ایشان نیست . این صحنه بسیار بر من سخت آمد و دلم را به درد آورد و حالم را دگرگون ساخت ، که نزدیک بود جان بسپارم ، عمه ام زینب که حال پریشان مرا دید، فرمود: اى یادگار جد و پدر و برادرانم ، تو را چه مى شود؟ گفتم : چگونه بیتابى نکنم ، در حالى که آقایم ، برادرانم ، عموهایم ، فرزاندنشان و خویشان خود را غرق به خون مى بینم ، که بر خاک افتاده ، هیچ کس اقدام به دفنشان نمى کند و کسى نزدیک ایشان نمى رود. گفت : اندوهگین مباش که این واقعه قبل از روشن بود. خداوند گروهى را بر خواهد انگیخت که این پیکرهاى پاره پاره را جمع کرده ، آنها را به خاک سپارند و بر سر قبر پدرت ، سید و سالار شهیدان ، پرچمى نهند که هرگز از بین نمى رود و همواره در حرکت و تپش خواهد ماند و سردمداران کفر و پیروان گمراهى نهایت کوشش خود را در مبارزه و مقابله با آن به کار خواهند بست ، ولى از عهده انجام آن بر نخواهد آمد و روز به روز بر عظمت و جلوه خود خواهد افزود.


2. در کوفه
اینجا کوفه است . عبیدالله  مغرور و مست بر اریکه قدرت ، تکیه زده است . زینب با دیگر اسیران بنى هاشم با بى اعتنایى هر چه تمام تر وارد مى شود و در حالى که عده اى از زنان گرد او حلقه زده اند در گوشه اى مى نشیند. پسر مرجانه که از این بى اعتنایى خشمگین شده است ، مى پرسد: این زن کیست ؟ جوابى نمى شنود. دگر باره پرسش مى کند و از جواب خبرى نیست . براى بار سوم مى پرسد و از دیگران جواب مى شنود که این زینب است ، دخت فاطمه ، فرزند رسول خدا. به سمت او مى نگرد و مستانه مى گوید: سپاس خدا که شما را رسوا ساخت و شما را کشت و دروغتان را آشکار نمود.مگر زخم زبان سوزنده تر از زخم شمشیر نیست ؟ مگر این ادامه آن جنگ نیست ؟ مگر این علمدار نیست که دفاع از حریم نهضت را بر عهده دارد؟ زینب با قدرت و صلابت هر چه تمام لب به سخن مى گشاید که : سپاس خدا را که ما را به وجود محمد کرامت و برترى بخشید و از هر گونه ناپاکى دور گردانید. کسى رسوا مى شود که فاسق است و دروغ کسى مى گوید که فاجر است و آن غیر ماست .  این سخن چون پتک بر سر طاغوت کوفه فرود آمد.


3. در شام
مردم شام اسلام را از دریچه بنى امیه مى شناختند. آنجا اسلام اموى حاکم بود و از اسلام نبوى خبرى نبود. آنان معاویه و فرزند او را که چون بوزینه و خوک تکیه بر جاى صالحان زده بودند، جانشینان پیامبر مى پنداشتند. تبلیغات نارواى امویان حرکت اصلاح گرایانه خونین حسینى را، خروج و سرکشى بر خلیفه وقت مسلمانان وانمود مى ساخت . از این رو، به هنگام ورود اهل بیت (ع) به شام ، شهر را آذین بسته ، به شادمانى مشغول بودند. آنان را در حالى وارد شهر دمشق کردند که به ریسمان بسته شده بودند و سرهاى شهیدان بسان ستارگان درخشان گرد ماه شهیدان ، که به بر سر نى قرآن مى خواند و گاه لب به سخن مى گشود نظاره گر کار پیام رسانان خون واقعه طف بودند.
این شام بلا است . شهر زخم زبان ها، جهالت ها، دشنام ها، آزارها و از همه بدتر سرکشى حاکم فاجر و فاسقى چون یزید که اصل و نسبى ندارد و مست غرور و باده است..

و اینجا نقش آفرینى زینب جلوه دیگرى دارد.


در مجلس یزید
حضور اهل بیت علیهم السلام در مجلس شوم یزید خود مصیبتى است بس ‍ عظیم . امام باقر (ع) فرمود: ما را که دورازده کودک بودیم ، در حالى که دستانمان را به گردنمان بسته و على بن الحسین (ع) در میانمان بود، وارد مجلس یزید کردند. یک سر ریسمان به زنانى مى رسید که با طناب به هم بسته شده بودند، و در حالى در مجلس حاضر شدند که سر بریده ابا عبدالله در میان تشتى مقابل یزید بود، و بوى خوش آن فضا را عطرآگین کرده بود. مگر مصیبتى بالاتر از این در فکر کسى مى گنجد!
و یزید، اشعار ابن زبعری  را خواند و بر آن ابیاتى افزود، که نشان از کفرورزى اوست و به طور صریح به انکار رسالت پیامبر خدا پرداخت  و با کمال بى شرمى ، رسالت پیامبر را چیزى جز حکمرانى محض ندانست .
و زینب کبرى لب به سخن گشود و با قدرت و استوارى تمام در کاخ بیدادگرى فریاد کشید و پرده از درون سیاه و کثیف و کفرآلود او درید و انقلاب را به درون کاخ کشاند.
او به خوبى مى داند که کجا و کى و چگونه لب به سخن گشاید. آنجا که یزید از او مى خواهد که سخنى بگوید، اشاره به امام زین العابدین (ع)کرده ، مى گوید: سخنگو اوست ، تا به وى بفهماند که رهبر این نهضت و استمرار بخش این حرکت و امام امت، اوست . و آنجا که نوبت به وى مى رسد چیزى را فروگذار نمى کند.
آن گاه که زینب سر نورانى برادر را مى بیند، با ندایى حزن آلود و سوزنده فریاد بر مى آورد: اى حسین ، میوه دل پیامبر، فرزند مکه و منا ، زاده زهرا برترین زنان ، فرزند دخت مصطفى ...، و با این سخن تمامى حاضران در مجلس را به گریه وامى دارد.
و پس از آن رو به یزید کرده ، با تندى هر چه تمام بر دو نکته تکیه مى ورزد:
1.
تکیه بر انتساب رهبر این نهضت و کاروان اسیران به رسول خدا (ص)، که این نکته مهم بارها از جانب خود و امام سجاد (ع)و دیگر اسیران بنى هاشم تکرار گردید و سهمى بس مهم در شکستن حلقه شدید تبلیغاتى دشمن داشت .
2.
مسئولیت اصلى شهادت حضرت سیدالشهداء، امام حسین (ع)را بر عهده شخص یزید پلید نهاد، تا هر راهى را براى گریز وى ببندد. و پس از آن خطبه رسایى خواند که لرزه بر اندام حکومت بنى امیه انداخت و آن را از بنیان سست و منهدم ساخت .
محقق دانشمند استاد باقر شریف القرشى در این باره مى نویسد: نواده پیامبر توانست جبروت طاغوت را در هم شکند و او را وادار به فرار و تحمل ننگ و عار سازد و به او فهماند که هرگز پیشانى حق خواهان در برابر طاغوتیان و ستمگران خم نخواهد شد.
این خطبه را بسیارى از تاریخ ‌نویسان و سیره نگاران یاد کرده اند. نخستین آنان ابن طیفور (متوفاى 280) در بلاغات النساء است ، که آن را به طور خلاصه آورده است و تفصیل آن را خوارزمى و ابن نما و ابن طاوس و طبرسى و دیگران  آورده اند و مضمون آن بسیار عالى و کوبنده و در نهایت رسایى و در نهایت و شیوایى است ، که به 9 محور آن اشاره مى کنیم :

1. تبیین برخى معارف دینى که براى جامعه آن روز کاملا ناآشنا بود، مانند مسئله مهلت یافتن ستمگران به منظور لبریزشدن پیمانه ظلم و گناه ایشان ، تا حجت الهى از هر نظر بر ایشان تمام گردد، و چون با اختیار خود راه طغیان و سرکشى را سپرى نموده اند عذاب بزرگ الهى در انتظار آنان است .  این طرز فکر با تفکر جبرى که از ناحیه حاکمان آن عصر تبلیغ مى شد در تعارض تام بود.
2.
تبیین ستمگرى یزید، با آن که داعیه خلافت اسلامى داشت .
3.
تکیه بر مسئله حفظ جایگاه بلند زن در تعالیم اسلامى و لزوم غیرت ورزى جامعه .
4.
 روشن ساختن این نکته که آنچه یزید انجام داد نتیجه کفرورزى اوست و او این جنایت را به سبب انتقام گیرى و از رسول خدا (ص)، در عوض از دست دادن خویشان کافر خود در روز بدر انجام داد. بنابراین ، شمشیرى که در کربلا بر حسین کشیده شد، همان شمشیر مشرکان در برابر رسول خدا (ص)پس از گذشت پنجاه سال است .
5.
تکیه و پافشاری بر آن که حکومت و ولایت از آن آل محمد صلى اللّه علیه و آله است و بس .
6.
مسئول دانستن کسانى که طاغوت زمان را بر مسلمانان چیره ساختند، و برخورد با طرز فکرى که آن را به قضا و قدر الاهی ربط داده ، از مسئولیت پذیرى شانه خالى مى کنند.
7.
تصریح به اینکه یزید و پیروان و یاران او توانایى از بین بردن اهل البیت (ع)را ندارند، نه تنها او، بلکه هیچ کس از عهده انجام آن بر نمى آید.
8.
بیان عظمت مقام شهید و ارزش شهادت در اسلام .
9.
مسئول دانستن یزید پلید در فاجعه شهادت امام حسین علیه السلام .


آثار حضور اهل بیت علیهم السلام در شام و جایگاه حضرت زینب علیهاالسلام


اگر بخواهیم جایگاه حضرت زینب را در جمع اهل بیت (ع)در شام بیابیم باید آن را در چهار محور زیر جستجو کرد:
1.
ولایت پذیرى ، آنجا که حضرت امام زین العابدین (ع)را به عنوان سخنگوى کاروان معرفى مى کند و مى فرماید: سخنگوی ما اوست ، هوالمتکلم .
2.
ایستادگى هر چه تمام تر در برابر یزید.
3.
تاثیر چشمگیر در مجلس عمومى یزید، به دنبال آن در همه اقشار جامعه ، به طورى که یزید خود اعتراف مى کند که پسر مرجانه با کار خود کینه مرا در دل مسلمانان کاشت  و شخصیت هاى برجسته شام را به واکنش واداشت ، تا جایى که این جنایت عظیم را به شدت محکوم کردند و حتى لشکریان یزید لب به بدگویى یزید گشودند.
4.
تاثیر عمیق در دگرگون ساختن وضع خانه یزید، که به انقلابى از درون مبدل شد، به طورى که همه را به گریه و ناله و اعتراض واداشت ، تا آنجا که یزید بر حکومت خود بیمناک شد و به گریه دروغین مجبور گردید! و براى حفظ سلطنت خود، جنایت را به پسر مرجانه نسبت داد و او را لعنت کرد!
این تاثیر عمیق در مدت زمانى بسیار کوتاه - حدود یک ماه -  به برکت وجود حضرت امام سجاد (ع) و پرچمدارى زینب کبرى و نقش ‍ یکایک اهل بیت (ع) رخ داد، که صد البته در قاموس محاسبه عادى بشرى نمى گنجد. این کار تا بدانجا بزرگ و ژرف است که شام شادى به شام مویه و زارى تبدیل شد و اولین مجلس عزاى رسمى امام حسین (ع) به مدت سه شبانه روز در قلب خلافت خون آشام اموى و در شهر دمشق و بلکه در خانه یزید برگزار گردید و مجالس عزا و سوگوارى در تمام مدت حضور اهل بیت در شام ادامه یافت .


4. در مدینه
سرانجام قافله حسینى به مدینه بازگشت . زینب کبرى گریان و نالان در مسجد رسول خدا (ص) قبر شریف آن حضرت را در آغوش ‍ گرفت و ندا سر داد که : اى جد ما، خبر شهادت حسین را برایت آورده ام .
زنان بنى هاشم لباس سیاه پوشیده ، مجلس عزا به پا ساختند و امام زین العابدین (ع) برایشان غذا فراهم مى ساخت .دشمن دست از اقدام خصمانه خود بر نداشت و در اقدامى بى شرمانه خانه هاى امیر مؤ منان على (ع)، عقیل و رباب همسر باوفاى امام حسین (ع)را خراب کرد، ولى مجلس عزاى امام حسین (ع) به مدت یک سال ، شبانه روز، و به مدت سه سال روزانه برپا گردید و زنان بنى هاشم مانند ام النبین و رباب به نوحه خوانى و مرثیه سرایى مشغول بودند و گریه وناله امام زین العابدین (ع)آن قدر ادامه پیدا کرد که او را جزء بکائین خمس قرار داد.
زینب کبرى نیز مدینه را مرکزى براى سخن با مردم و فراخوانى ایشان به خونخواهى امام حسین (ع)قرار داد، ، تا آنجا که دستگاه حاکم وجود او را ضررى براى اهداف شوم خود تشخیص داده ، وسرانجام اقدام به تبعید آن حضرت نمود.

 http://www.ghadeer.org/social/rt_r_noor/mmmm0006.htm#link96 

توجّه: متاسفانه آنچه در این سایت آمده  غلطهای فاحش تایپی داشته است که پس از اصلاح در وبلاگ قرار داده شد.


<   <<   6   7