خطبه زینب کبرى (ع) در مجلس یزید (?)
محمدامین پورامینی
این خطبه از درخشانترین خطبههاى تاریخى است و به صورت کامل کننده قیام مبارکحسین(ع) در آمده است.
استاد باقر شریف قرشى گوید: در این خطبه نوه رسول خدا(ص) جبروت سرکش را نابود کرد و شکست و ننگ را بر او واردساخت؛ و به او فهماند که دعوتگران حق در مقابل سرکشان و ظالمان سر فرود نمىآورند.
کسان بسیارى این خطبه را نقل کردهاند که قدیم ترینشان ابن طیفور (متوفاى 280) است. ما به خاطر قدمت و مضامینعالىاش، نخست آن را نقل مىکنیم و سپس نقل خوارزمى را مىآوریم؛ چونکه میان این دو نقل اختلاف فراوان است و نقلدوم از مطالب و مضامینى والا و عالى برخوردار است.
ابن طیفور گوید: پس از آنکه یزید به ابیات ابن زبعرى تمثل جست، زینب دختر على(ع) فرمود:
خداى بزرگ به راستى مىفرماید: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذیِنَ أسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبوُا بِآیَاتِ اللّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ» (آن گاه فرجامکسانى که بدى کردند بسى بدتر بود. (چرا) که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند مىگرفتند). اى یزید! آیاگمان بردهاى که با بستن راههاى زمینى و تار کردن افقهاى آسمان بر ما و چونان اسیران، ما را از این سو به آن سو بردن، ما درنزد خداوند خوار گشتهایم و تو عزیز، و این موجب منزلت تو در نزد خداوند مىشود؟ آیا اینک که دنیا را به کام و کارها راسامان یافته مىبینى، باد به غبغب انداخته و به خود پسندى تمام شادى مىکنى؟ اگر امروز مُلک و اقتدار ما به تو داده شدهاست، اندکى درنگ کن و این سخن خداى را به یاد آور که مىفرماید: «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إنَّمَا نُمْلِى لَهُمْلِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهینٌ» )و البته نباید کسانى که کافر شدهاند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت مىدهیم براى آناننیکوست، ما فقط به ایشان مهلت مىدهیم تا بر گناه (خود) بیفزایند و آن گاه عذابى خفّت آور خواهند داشت(. اى پسر آزادشده، آیا این از عدل است که زنان و کنیزان تو پرده نشین باشند و دختران رسول خدا(ص) را چونان اسیران در کوچه و بازاربگردانى؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببرى تا مردم در آبشخورها و منزلگاهها به تماشایشان بنشینندو دور و نزدیک و شریف و وضیع دیده بر چهرههایشان اندازند و مردى که سرپرستى یا حمایتشان کند نداشته باشند! آن کس که برما اهل بیت نظر بغضآلود و کینهآلود مىافکند،
چرا باید در دشمنى ما کوتاهى کند؟! آن گاه بىهیچ احساس گناهى و بىآنکه جرمت را بزرگ بشمرى با چوبدستى بر لب ودندان ابا عبدالله(ع) مىزنى و مىگویى: «اى کاش بزرگانم در بدر، حاضر بودند»؟ چرانباید این را بگویى و پدرانت را فرانخوانى ؛ که با ریختن خون اهل بیت محمد(ص) و ستارگان زمین از آل ابو طالب انتقام گرفتى و زخمهایتان التیام یافت. بدان کهبزودى به آنان خواهى پیوست و آرزو خواهى کرد که اى کاش شل و لال بودى و نمىگفتى که :«شادى مىکردند و از شادمانىهلهله مىکردند». خداوندا حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانى که بر ما ستم کردند بگیر. تو با این خونهایى که از فرزندانرسول خدا(ص) ریختهاى و حرمتى که از آنها شکستهاى، نزد آن حضرت حاضر خواهى شد؛ و این سخن خداى -تبارک وتعالى- است که مىفرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فى سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحیْاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ». )هرگز کسانى را که در راهخدا کشته شدند مرده مپندارید، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى مىخورند(. آن کسى که تو را تشویق کرد و زمام امورمسلمانان را به تو سپرد به زودى خواهد دانست؛ آن گاه که داور خداوند و دادخواه محمد(ص) باشد و اعضاى بدنت بر ضدتو گواهى دهند »چه بد جانشینى براى ستمگرانند« و »جایگاه چه کسى بدتر و سپاهش ناتوانتر است«. هر چند که گفت وگوى با تو بر مصیبتهاى من مىافزاید -چون قدر و منزلتت را کوچک مىبینم و تو را فروتر از آنکه نکوهش و توبیخ کنم مىپندارم -اما چه کنم که دیدهها اشک بار و سینهها سوزان است؛ و این کار نه ما را بس است و نه بىنیازمان مىکند. اینکحسین(ع) کشته شده است و حزب شیطان ما را نزد حزب نابخردان مىبرد، تا به خاطر شکستن حرمت خداوند، اموالخداى را به آنان بدهند. این دستها به خون ما آلوده است و این دهانها براى خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و بر آنبدنهاى پاک و پاکیزه کفتارها گله گله مىآیند و مىروند. اگر ما را غنیمت انگاشتهاى بدان، در آن روزى که به کیفر کردار خودمىرسى، ما را از دست رفته خواهى یافت، و در آن هنگام که جز آنچه از پیش فرستادهاى نیابى خویش را زیانکار خواهى دید.تو از پسر مرجانه کمک بخواهى و او از تو؛ و در کنار میزان، تو و پیروان تو به روى یکدیگر عوعو کنید؛ و خواهى دید برترینتوشهاى که معاویه با تو همراه کرده این بوده که فرزندان محمّد(ص) را کشتهاى. به خداسوگند من جز از خدا نترسیدهام و جزنزد او شکایت نمىبرم، هر مکرى خواهى بیندیش و هر چه از دستت مىآید انجام ده و هر چه مىتوانى دشمنى کن. به خداننگ این رفتارى که با ما کردهاى پاک نخواهد شد. خداى را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرتختم کرد و بهشت را برایشان واجب ساخت. از خدا مىخواهم که درجات آنان را بالا برد و فضل بیشتر را بهره آنان کند؛ که اوسرپرست و توانا است.