سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/11/7
9:6 صبح

متن سخنرانی استاد پورامینی در نشست علمی اربعین پژوهی(4)

بدست دست نوشت در دسته

http://www.m-pouramini.ir/wp-content/uploads/2014/01/13.bmp

ولی در اینجا برای روشن شدن دورنمای بحث بر چند مطلب تکیه می کنیم:

1-        نسبت اصل اربعین وارتباط آن با زیارت سید الشهداء در آن روز خاص، و استحباب زیارت سید الشهداء در روز اربعین جای شک و تردید نیست.

2-        نسبت به زیارت جناب جابر در روز اربعین هم جای شک نیست.

3-        ملاقات جابر با اهل‌بیت هم جای شک نیست.

حالا اگر ما بگوئیم این زیارت و این ملاقات هم در همان اربعین است پس معلوم می‌شود که برگشت اهل‌بیت هم در روز اربعین است، اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا بازگشت ایشان در اربعین اول ممکن هست یا نه؟ اصل امکانش را انصافاً مرحوم قاضی طباطبائی اثبات کرده است، یعنی فرض مسئله از صورت امتناع که برخی خواستند آن را بگویند ودر قالب استبعاد مطرح ساختند خارج کرده است، وبا شواهد متقن تاریخی ثابت کرده است که این کار شدنی است. منتهی با این فرض که اهل‌بیت وقتی به کوفه رفتند تا 15 محرم در کوفه باشند، 15 محرم به سمت شام حرکت کرده باشند، اول صفر هم به شام برسند، در شام هم حدود 7 ـ 8 روز بیشتر نمانند و بعد هم از شام حرکت کنند و به کربلا برگردند، منتهی از راه بادیة الشام به عراق روند، چون دو راه به شام بوده است؛ یکی راهی است که از سمت شمال می‌آید که راه سلطانی می‌گویند، یکی هم از راه جنوب به سمت بصری واردن وحجاز که از نزدیکی بصری راهی به سمت عراق بوده که میان بر است وبه آن راه بر الشام ویا بادیة الشام می گویند، واین همان راهی است که با راه حجاز قدر مشترک دارد که حدود 120 کیلومتر آن مشترک است وبعد راه عراق از راه به سمت اردن وحجاز جدا می شود،  اما راه شمال دمشق حدّ مشترکی با راه مدینه نمی تواند داشته باشد، بخلاف راه جنوب دمشق ندارد که وقتی که از دمشق حدود 120 کیلومتر خارج می‌شوید، به منطقه‌ای به نام بصری الشام می رسید که شهری قدیمی ودارای آثار باستانی است، و نزدیک به مرز اردن است، آنجا راه جدا می‌شود یکی به سمت عراق می‌رود و یک راه به مدینه می‌رود، این قسمت 120 کیلومتری راه مشترکی است که هم می‌تواند برای مدینه استفاده شود و هم برای عراق، پس حدّ مشترک وجود دارد.

بنا بر نقل مثل ابوریحان بیرونی که سر مطهر را اول شام وارد شام کردند، وبنابراینکه اهل بیت هم همزمان آن وارد شام شده باشند اگر آنان از راه بادیة الشام (راه میانبر) وارد شده باشند و از راه برّ الشام هم به کربلا بازگردند امکان رسیدن اهل بیت در روز اربعین وجود دارد و جای انکار نیست،‌ واگر کسی بخواهد انکار کند و بگوید مستبعد است این حرف علمی نیست! مگر کسی بگوید که نه اینها از راه شمال وارد دمشق شدند، چون آثاری هم در مسیر از اهل بیت وجود دارد، مثل مشهد النقطه و مزار محسن در حلب، و یا در بعلبک، در این فرض احتمال ورود اهل بیت در اول صفر با مشکل بر می خورد، گرچه امکان ورود سر مطهر در آن تاریخ وجود دارد، که بنابر قرائنی ما در کتاب الایام الشامیة این احتمال را تقویت کردیم که ابتدا سر مطهر به دمشق رسید، وبار دیگر به همراه اهل بیت نیز وارد دمشق کردند.

بعد هم باید دید مدت اقامت اهل‌بیت در شام چقدر بوده است؟ نقل‌هایی هست، مثل مرحوم قاضی طباطبایی دنبال این هستند که حضورشان در شام بیش از هفت هشت روز نباشند، چون داعی بر نگاه داری از آنان بیش از آن مقدار نبوده است، سید ابن طاووس تا یک ماه را گفته است، قاضی نعمان ابو حنیفه (که از علمای اسماعیلیه بوده است) در کتاب شرح الاخبار یک ماه و نیم گفته است، بنابراین اگر اهل‌بیت یک ماه و یا یک ماه و نیم در شام مانده باشند معنا ندارد که روز 20 صفر به کربلا برسند.

دو تا نقل هم هست که از مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی است، آنها می‌گویند روز 20 صفر یوم رجوع اهل الیبت من الشام إلی المدینة، روز 20 صفر روز رجوع اهل‌بیت از شام به مدینه است، بعضی آمدند خواستند از همین عبارت استفاده کنند که روز 20 صفر اینها به مدینه رسیدند، یقیناً این سخن غلط است، پس این یوم رجوع چه می‌شود؟ این یوم رجوع روز بازگشت از شام وخروج از آن است، نه یوم وصول ورسیدن به مدینه! یعنی اگر ما این نقل را بپذیریم که روز 20 صفر روز رجوع است یعنی روز حرکت کردن آنها از شام به سمت مدینه است، قهراً با این قول که مرحوم مفید و مرحوم طوسی دارند نمی‌تواند چنین کسی قائل شود که در روز 20 صفر اهل‌بیت در کربلا باشند.

با این تشتت  نقل چه باید کرد؟‌ یک راه این است که کسی دو قول اخیر را نپذیرد، بالأخره روایت که نیست، بلکه دو قول تاریخی است که شیخ مفید و شیخ طوسی نقل کردند، ولی یک نقل تاریخی صرف است که الزام به قبولش نداریم، قهراً اگر نپذیریم رجوع اهل‌بیت را در 20 صفر چنانچه اهل بیت حدود 13 صفر از شام خارج شده باشند واز مسیر بادیة الشام می‌توانند در اربعین اول برسند.

ولی اگر کسی بگوید خیر، روز 20 صفر اهل‌بیت از شام خارج شدند، در این صورت چطور می‌شود روز 20 صفر اهل‌بیت از شام خارج شوند، و در این روز جابر در کربلا باشد و جابر اهل‌بیت را هم دیده باشد!

اینجا بنده احتمال دیگری دادم که به ذهن حقیر خورد وجای دیگری ندیدم، وبه عنوان احتمال و حل قضیه مطرح کردم؛ (متأسفانه همین کتاب اربعین حسینی ما که چاپ شد بعضی‌ آمدند مطالبش را یک قدری قیچی کردند و مقداری اضافه کردند وبه عنوان تحقیق پیرامون اربعین در برخی از مجلات منتسب به حوزه چاپ کردند، که خلاف امانت داری است، برخی از جاها را دیدم کاملا کپی واو به واو کرده است!، البته اگر کسی مطلبی را بنویسد اینطور نیست که همه سخن را گفته باشد، جا برای بحث وکنکاش همواره باز هست، ولی اینکه مطالب کپی شود! و به عنوان یک تحقیق جدید عرضه شود! و تازه اصل مطلب هم ابتر وخراب شود، و در نتیجه‌گیری مخالفت کرده باشد با روح واخلاق تحقیق نمی سازد).

خلاصه نظر واحتمال ما این است که یک راه دیگری برای حل این مشکل وجود دارد، و آن اینکه زیارت جابر را که نقل کردیم دو گونه است:

یکی زیارتی است که از بشارة المصطفی و سید ابن طاووس و مقتل خوارزمی نقل کردیم، واین همان زیارت جابر است به همراه عطیه در روز 20 صفر، که در آن خبری از دیدار با اهل‌بیت نیست.

ویک زیارت جابر است که سید بن طاووس در ملهوف و ابن نما در مثیر الاحزان نقل می‌کنند که آنجا جابر به کربلا آمده است و اهل‌بیت راهم دیده است ولی اسمی از عطیه در آن نیست.

همین دو تا روایت را کنار هم بگذارید یک مطلب به ذهن می‌خورد که چه لزومی دارد بگوئیم جابر که به کربلا آمده است تنها به یک زیارت بسنده کرده است؟! در حد احتمال این را می‌شود گفت که با توجه به وجود خبر معتبر به اینکه جابر بن عبدالله روز اربعین کربلا بوده به این دست نمی‌زنیم، یقیناً روز اربعین جابر در کربلا بوده است، ودر آن زیارت اوّلش را انجام داد،  که پس از آن به کوفه برمی‌گردد، ودر آنجا اسمی از اهل‌بیت نیست وبه عطیه می‌گوید مرا سمت کوفه ببر، خیلی بعید است که در آن زیارت اهل‌بیت به کربلا برسند وعطیه هیچ اشاره ای به آن نکند، نه در نقل بشارة المصطفی و نه در نقل خوارزمی ونه در نقل سید بن طاووس در مصباح الزائر هیچ اشاره ای به حضور اهل بیت نیست، اما در نقل دیگری که سید بن طاووس در ملهوف دارد آنجا دیدار جابر با اهل‌بیت را دارد و اینکه جابر وجماعتی از بنی‌هاشم پیش از اهل بیت در کربلا بودند، و معلوم می‌شود این جماعت بنی هاشم همراه جابرند قبل از اینکه اهل بیت بیایند، ولی در آن زیارت نامی از عطیه نیست!

بنابراین جابر پس از انجام زیارت اول به همراه عطیه به کوفه بازگشته است، ویک بار دیگر هم به زیارت سیدالشهدا(ع) موفق گردید که از آن به زیارت دوم جابر یاد می کنیم، واین همان زیارتی است که موفق شده است به زیارت اهل‌بیت.

بنابراین اهل‌بیت چه زمانی رسیدند؟ اگر ملتزم شویم به قول شیخ مفید و شیخ طوسی که روز 20 صفر اهل‌بیت از شام خارج شده باشند قهراً از راه سلطانی برنمی‌گردند، چون در رفت یزید برایش مهم بود که اهل‌بیت را از راه سلطانی ببرد، آنجا راه‌ها بود و شهرها و مراکز عمده و حلب و بعلبک و … بود که یک استفاده‌ی تبلیغاتی کند، ولی بعد از حضور اهل‌بیت در شام ورق علیه یزید برگشت،‌ دیگر وجود اهل‌بیت در شام به نفع یزید ودستگاه اموی نبود، بلکه به ضررشان بود، چون در زمان حضور اهل‌بیت در شام با ایراد آن سخنان آتشین وخطبه‌ها کاملاً ورق را ضد یزید برگرداندند، لذا معادله دگرگون شود، برخوردها عوض شد، از این رو دستور دادند که خاندان امام حسین(ع) را از شام به سمت مدینه بیرون برند، انظر ظاهری هم دستور دادند که وسائل رفاه را برایشان فراهم کنید، از شام بیرون آمدند و گفتند ما را به کربلا ببرید، باتوجه به همان دستور دیگر مخالفت نکردند وآنان را به کربلا بردند تا تجدید عهدی نمایند. چقدر راه لازم است؟ با هفت هشت روز از راه بادیة الشام می‌توانند به کربلا برسند، قهراً فوقش ده روز، می‌توانند تا آخر صفر یا ابتدای ربیع در کربلا باشند، که مصادف با  زیارت دوم جابر شد.

با این بیان هم زیارت جابر در روز اربعین، و هم کیفیت ملاقاتش با اهل‌بیت حل می‌شود، ومشکل مرتفع می گردد.

اگر کسی بگوید نخیر ما ملتزم نمی‌شویم، شما می‌خواهید ما را منحصر کنید به یک گفته‌ای که مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی فرمودند، شیخ طوسی از شیخ مفید گرفته و روایت هم از اهل‌بیت نیست بلکه یک نقل صرف تاریخی است، این را کسی ملتزم نشود آسمان که زمین نمی‌آید، اگر کسی به کلام شیخ مفید ملتزم نشود بگوید من قبول ندارم که روز 20 صفر روز خروج اهل‌بیت از شام است، قبل از این تاریخ اهل‌بیت حرکت کرده باشند و از راه بادیة الشام بیایند خودشان را به کربلا برسانند و ملاقات با جابر هم واقع شود و در این صورت لازم نیست که بگوییم زیارت جابر دو تاست و با همان یک زیارت قضیه حل می‌شود.

پاسخ به چند سؤال

1) این حدیث علامات المؤمن خمس که ابن ابی جمهور از امام حسن عسکری(ع) نقل شده، ظاهراً مؤید این نقل سؤال صفوان جمال از امام صادق(ع) است که دلیل بر مشهور بودن زیارت اربعین در زمان خود حضرت بوده است.

ج) اولا: این روایت منحصر در ابن ابی جمهور در عوالی نیست، مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل جلد 14 صفحه 478 این روایت را از شیخ طوسی در تهذیب نقل می‌کند، محمد بن الحسن قال روی عن ابی محمد … روایت مرسل هست، ولی ناقلش تنها ابن ابی جمهور نیست، (که او در عوالی آن را از امام صادق(ع) نقل کرده است)، خیلی فرق است بین اینکه بگوئیم روایت از ابن ابی جمهور احسائی است که خیلی مورد بی مهری ومظلومیت واقع شده است (که آیت الله نجفی مقدمه‌ای بر کتاب عوالی اللئالی او نوشته است ودر واقع او را نجات داده است) ویا اینکه بگوییم شیخ طوسی آن را نقل کرده است، گرچه مرسل باشد، در وسائل، روایت را از دو کتاب شیخ طوسی تهذیب الاحکام و مصباح المتهجد نقل می‌کند .

اضافه بر این ما نسبت به زیارت اربعین روایت معتبری از امام صادق(ع) داریم که از صفوان جمال بود که امام صادق(ع) فرمود: در روز اربعین این گونه سید الشهداء را زیارت کنید، یعنی منحصر به روایت امام حسن عسکری(ع) وروایت علامات المؤمن خمس هم نیست.

2) آیا می شود مشکل ارسال روایت علامات المؤمن را حل کرد؟

بنابر تسامح در ادله‌ی سنن و احادیث من بلغ، در بحث مستحبات مرسل بودن خبر ضرری نمی رساند ومشکلی ایجاد نمی کند.

س3) چرا زیارت سید الشهداء(ع) در کربلا وبه خصوص در اربعین مستحب مؤکّد است؟

ج) زیارت سید الشهداء کلاً مستحب است، در اماکن خاص و اوقات خاص سفارش مضاعفی شده و همین که در ابتدای بحث عرض کردیم اهل‌بیت خواسته اند به بهانه‌های مخلتف نام ویاد آن حضرت زنده نگاه داشته شود، از نظر ظاهری کاری کردند که در طول سال مردم به یاد سید الشهداء(ع) باشند و با سید الشهداء محشور باشند، حضور در آن مکان مقدس هم آثار و برکات خودش را دارد تا حدّی که امام هادی(ع) وقتی بیمار می‌شوند با اینکه خودش امام و حجت خداست افرادی را به کربلا می‌فرستد تا برای او دعا کنند، بالأخره خود مکان، شرایط زمانی و مکانی یقیناً آثار خودش را دارد. ودر اربعین این استحباب مضاعف است، چون با هدایت اهل بیت وبه مرور به شعار شیعه تبدیل شده است.

4)‌ آیا احتمال ندارد که این بنی هاشم، همان اهل‌بیت در روایت باشد؟

ج) نه، چون در نقل دارد که وقتی ایشان از شام به کربلا آمدند (فوصلوا إلی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری رحمه الله و جماعةً من بنی هاشم و رجالاً من آل الرسول قد وردوا لزیارة قبر الحسین(ع) فوافوا فی وقتٍ واحد)، یعنی وقتی اهل بیت به کربلا آمدند جابر را با عده ای از بنی هاشم ومردانی از خاندان رسالت را دیدند.. اینها بنی هاشمی بودند که که در رکاب حضرت در کربلا حاضر نبودند، گرچه آنان را نمی شناسیم وتاریخ آنها را معرفی نکرده است، ولی مسلم جزء اسیران کربلا نبودند، چون بنابر نقل ابن طاووس قبل از ایشان به کربلا رسیده بودند.

س5) از کجا می گویید که جابر در کربلا کور بوده است؟

ج) نابینا بودن جابر در کربلا را از همان سخنی که خود خطاب به عطیه فرمود می توان فهمید، گفت: دست من را روی قبر بگذار، معنای این سخن این است که خود نمی توانسته است ببیند، و از عطیه کمک گرفت، واین می تواند برای جابر عذری باشد که چرا در کربلا در رکاب حضرت سیدالشهدا(ع) نبود، ابن قتیبه نیز در کتاب الامامه والسیاسه تصریح می کند که جابر بن عبداله  در واقعه حره (که حدود یکسال بعد از واقعه کربلا در مدینه اتفاق افتاد) نابینا بود.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین