این سخنرانی توسط معظم له درماه شعبان سال 1364 (ه. ش) که به دیدن مناطق جنگی و شهر اهواز رفته بودند ایراد شده است.
در ابتدا ایشان در جمع نگهبانان این مرز و بوم مقصد خودشان را از این سفر دیدن چهره های نورانی رزمندگان جبهه و جنگ معرفی می کنند و با اشاره به آیات و روایات وارد شده درباره ی نبرد با دشمنان اسلام، فضیلت شهادت و نبرد در این راه را به آنان متذکر می شوند.
معظم له در ادامه سخنانشان می فرمایند:
من خودم مدتها است که آرزو داشتم که به این سرزمین و دیار سفری بکنم آن هم این سفر فقط به حساب اینکه خودم بیایم از این سفر استفاده کنم و فقط مقصد خودم این بوده که در مجلس شما شرکت کنم چون مجلس شما مجلس دعا است. و این دعا به نظر من مستجاب است. و تمام شرایط اجابت دعا در این سرزمین فراهم است.
ایشان سخنانشان را با چند نصیحت اخلاقی به رزمندگان به پایان می برند.
این سخنرانی در دو قسمت تقدیم شما می گردد:
قسمت اوّل (27?7 مگابایت)
قسمت دوّم (20?3 مگابایت)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص.[1]
مقصد ما از این سفر زیارت این قیافه های نورانی و این چهره های درخشان به نور ایمان که راستی تا کسی نبیند این منازل را نمی تواند دریابد که اینکه رشید مردها چه کردند. ما البته می شنیدیم ولیکن شنیدن کی بود مانند دیدن! منازلی که در این بیابان ها دیدیم و قدرتی که از این مردان رشید که بدون تردید باید بر اینان اطلاق کلمه ی مرد بلکه جوانمرد کرد و این فتیان بودند که توانستند این منطقه را خلاص کنند و آنچه که آدم فکر کند بدون گفتگو کمیت فکر لنگ است. و سرش این است که این مردم در این قدرتی که نشان دادند به دنیا فهماندن قوت ایمان و قدرت یقین را و راستی دست و بازوی این مردم مجلای قدرت الهی شد. این داستان بازیچه نبود. یعنی بعد از پیدایش این انقلاب و ظهور قوّت ایمان و قدرت دین در این مرز و بوم و آن هم قدرت ایمانی که از مرکز حکومت شیعه به وسیله شخص اوّل روحانیت تشیع جلوه کرد، کمر دنیا را شکست. این بود که خواه ناخواه تصمیم گرفتند که با این جنبش الهی آسمانی بجنگند ولکن وعده خدا این است که: یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ[2] اینها می خواهند به پُفشان به جنگ نور خدا بیایند و این جنگ عاقبتش این شد که کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا[3] و کلمه ی کفّار سفلی مظهرش در خرمشهر است فعلاً و بدون تردید هر کسی اینجا بیاید و بگذرد از تمام این خرابه ها قدرت ایمان و دین را می بیند که آنان چه کردند و اینان چه کردند. وقتی این چهره ها را آدم میبیند و در مقابل این قیافه ها را آنها رفته اند و اینها مانده اند، در اینجا آنوقت می فهمد انسان که خدا در قرآن مجید چه می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص[4]. ما هرچه بخواهیم تصور کنیم از مقام و منصب و فضیلت و مرتبت به گرد این کلمه نمی رسد که یک موجودی به جایی برسد که بشود محبوب خدا. این کلمه گفتنش آسان است که بشر به حدی برسد که بشود محبوب خدا. آن ذات مقدسی که مقصد تمام وجود است. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن[5] آن علم غیر متناهی و آن قدرت غیر متناهی و آن عزت غیر متناهی، ذاتی که ازل است و أبد، یک همچه مقام قدیسی این اظهار لطف را می کند به کسانی که در راه او می جنگند و آن اظهار لطف این است که مقاتلین در سبیل پروردگار محبوب خدایند. آن خدایی که محبوب وجود است، محبوب او کسانی است که مقاتل در راه اویند. از این عنوان دیگه بالاتر عنوانی تصور نمی شود. شارح صحیفه سجادیه، در صحیفه سجادیه در ذیل دعایی که امام چهارم برای اهل ثغور فرموده که شما مرزداران و شما نگهداران ثغور تشیع و اسلام. در این ماه مبارک رمضان این دعا را بخوانید و در جمله جمله ی این دعا تأمّل کنید. در صحیفه سجادیه دعائه لأهل الثغور. دعایی که امام چهارم برای نگهداران مرزها دارد. این دعا، دعای عجیبی است. دعا خیلی مفصّل است. کلمه ای که مقصود ما است این است که شارح صحیفه که از بزرگان فضلاء مذهب است برای معنای شهید وجوهی ذکر کرده. دو وجه خیلی عجیب کنار هم قرار داده شده که شهید را چرا شهید می گویند. یک وجه این است که شهید، شهید است به این جهت که خدا شاهد مقام قرب و قدس و بهشت برین است برای او. وجه دیگر که در این عداد ذکر می کند این است که شهید را شهید می گویند برای اینکه خونش شاهد اوست. این دو کلمه خیلی معنا دارد که شهید به جایی می رسد که دو تا شاهد دارد، یک شاهد شهید خداست، شاهد دوم شهید خون شهید است. از این کلمه ما چه می فهمیم. در قرآن مجید یک جا هست که خدا دو تا شاهد برای حقانیت پیغمبر خاتم ذکر می کند. قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب[6]. به پیغمبرش که أشرف اولین و آخرین است خطاب می کند و می فرماید: بگو دو شاهد برای توست. یکی من، یکی کسی که عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. پیغمبر خاتم دوتا شاهد دارد؛ یک شاهدش خداست شاهد دیگرش علی بن أبی طالب است که من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب ، علی است. خب برای اثبات یک مدّعا در مرحله قضا در دین بیّنه معیّن شده در درجه اوّل دوتا شاهد آن وقت برای خاتم دوتا شاهد یکی خدا، یکی من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. برای شهید دوتا شاهد؛ یکی خدا، یکی خون شهید. این کلمه می فهماند که خون شهید اینقدر ترقی می کند و اینقدر بالا می رود و اینقدر اوج می گرد که در مقام استشهاد خداوند عالم یک شاهد خودش را خودش قرار می دهد و شاهد دیگر خون شهید را. این مقام دیگه مقامی است که فوق تصوّر بشر است که یک خون آلوده این اندازه قدس و طهارت پیدا بکند که در ردیف ذات قدوس حق بشود شاهد برای این کسی که در راه خدا به خون خود غلطیده. این است که هیچ مقامی برای شهیدان و کسانی که در راه خدا کار می کنند بالاتر از سه آیه ی قرآن نیست و آن سه آیه بر شما جمعیت تطبیق می کند. کسانی که آمده اند اینجا، برای چه آمده اند؟ اینا آمده اند برای اینکه مرز تشیع را حفظ کنند و مرز اسلام را نگه دارند در مقابل حمله یک مردمی که ریشه ی الحاد و انکار مبدأ و معاد در حزب آنها حاکم است. بنابراین چنین جمعیتی که بیایند در یک همچه جایی برای دفاع از حریم دین اینها از سه صورت خارج نیست. از سه تقدیر طرز حرکت و قیام آنان بیرون نیست. یا می آیند و در این سرزمین کار خود را می کنند و به سلامت بر می گردند که امیدوارم خداوند بقیه ی این جیش مظفّر و منصور را به برکت توجهات ولیّ وقت ارواحنافداه با أجر کامل سالم به أوطانشان برگرداند. یک تقدیر این است. یک تقدیر این است که کسانی که حرکت می کنند به قصد نگهداری این مرز و بوم کشور اسلامی در این انقلاب دینی و در این انقلاب روحانی و نصیبشان در این راه مردن می شود. این هم یک تقدیر است. تقدیر سوّم این است که حرکت می کنند می آیند به این سرزمین و نصیبشان مانند این چهره های درخشان به خون غلیطدن و تبدیل این زندگی عاریتی به زندگی جاوید می شود. سه صورت دیگه بیشتر ندارد و در این سه صورت سه آیه قرآن نقش شما را معین می کند که من به کلمه خدا که أصدق کلمات است وضع شما جوانمردان را در این مجلس روشن کنم. آن کسانی که حرکت کنند، بیایند برای حفظ حدود و ثغور مملکت اسلام و دفاع از حریم مقدس دین که از أظهر مصادیق خروج برای سبیل خداست. وقتی بیایند به این سرزمین و برگردند چنان خداوند عالم گناهان آنها را می آمرزد و آنچه را که انجام داده اند می بخشد که به دو نفر می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[7] آنچه که گذشت گذشت دیگه کار را از سر بگیر. یکی آن وقتی که حاجی آن هم با حج مقبول که حج مقبول از هر کسی ساخته نیست. امام ششم در میدان در روز عرفات در یک همچه سرزمینی وقتی أبی بصیر رو کرد به امام و گفت امسال چقدر حجیج زیاداند فرمود: زجیج زیاد است حجیج زیاد نیستند. پرده را از مقابل نظر أبی بصیر برداشت دید بیابان عرفات سراسر حیوانات مختلف الخلقه اند. این همه آدم غلاف آدم اند نیستند آدم خلاف آدم اند. آن کسی که حجش قبول بشود همچنان که گره پرده ی احرامش را باز کرد به او می گویند: «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[8] آنچه که گذشت گذشت دیگه کار را از سر بگیر. این یک نفر است آن هم با حج مقبول آن هم آن حج مقبول نصیب که بشود. آن کسانی که بروند بقصد خدا که حجّ عبارت از قصد حقّ مقصود خدا باشد و به آن حجّ کامل برسند به آنان می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[9]. ولی گفته ی معتبر از کلام پروردگار از بیان معصوم این است که آن کسی که برای نگهداری از ثغور مملکت اسلام حرکت می کند و می آید همچنان که بر می گردد به خانه اش به او می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[10] تمام گذشته ها گذشت دیگر کار را از سر بگیر. این نصیب کسانی است که سالم به وطنشان برگردند. حداقل فایده ای که شما جوانمردان می برید این است که در اینجا می آیید و می روید آن هم با این دنیای سراسر آلودگی، یکسره پاکیزه. کسانی که بیایند و در این راه به وسیله ای مرگشان برسد به تصادفی یا مریض بشوند بمیرند خدا درباره ی اینان چنین می فرماید: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه[11]؛ دیگه بالاتر مرتبه این است. کسی که خارج بشود از خانه اش در حالتی که هجرت کرده به سوی خدا و به سوی پیغمبر خدا؛ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ؛ بعد مرگ او را دریابد فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه این کلمه خیلی مهم است که خدا می فرماید اجر او بر خدا واقع شده، یعنی خدا خودش را در مورد او ضامن کرده. آن هم ضامن اجر به طور مبهم. وقتی خدا بفرماید اجر تو با من آن ذات غیر محدود معلومه چه اجری خواهد داد چون مزد دادن آن هم وقتی مزد ده خدا باشد خدایی که کرمش حدّ ندارد دیگر چه خواهد داد این هم نصیب کسانی است که در این راه مردن نصیبشان بشود.
اما شقّ سوّم؛ دسته سوّم کسانی هستند که در این راه خونشان ریخته بشود. برای اینها چی می گوید، برای اینها آنچه که می فرماید این است: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون * فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل[12] اصلاً بقدری دیگه این مطلب بالاست که از عهده بیان خارج است. گمان نکنید کسانی که کشته شدند در راه خدا أموات اند بَلْ أَحْیاءٌ بلکه زندگان اند اما چه زنده ای أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون، أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون یعنی چه؟ اینها کسانی هستند که بر سر سفره خاصّ خدا می نشینند و آنچه مهم است این جمله بعد است. در قرآن نسبت به کسانی که به مقام کامل ایمان و عمل برسند برای اینها خدا می فرمایند: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون[13] ولی نسبت به این کسان که در این راه کشته شدند نه تنها می فرماید أحیاء، بلکه آنچه که مهم است قسمت دوّم است عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون، عِنْدَ رَبِّهِمْ را در جای دیگر قرآن خدا بیان کرده فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر[14] روز قیامت که می شود همه درجات دارند، مقامات دارند، یک عده صاحب مقام عند الربّ اند. عندیّت ملیک مقتدر را دارند. آن دسته که صاحب این مقام اند کیانند؟ تراز اوّل بشریّت وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلىَ رَبهَِّا نَاظِرَةٌ[15] او یک مقامیه که هر کسی به آنجا نمی رسد، بزرگان عالم از نظر علمی و عملی که به تمام جهات کمال علم و عمل رسیده اند اینها لایق مقام عندیّت حقّ هستند. آن وقت یک جوان هجده ساله می آید در این راه خونش ریخته می شود این بدون معطلی می رود تکیه می زند به همان جا که بزرگان بشریت آنجا تکیه زدند یعنی فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر[16]. وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون[17]. این است که خوشحالی تنها در آن زندگی نیست عمده در آن عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون است یعنی خوراک اینها فوق کوثر و سلسبیل است. خوراک اینها فوق آن سفره های رنگین وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُون[18] است. اینها از سفره ی عندیّت پروردگار روزی می برند. خب این قیافه هایی که می بینید اینها چه بختی داشتند. چه اقبالی داشتند که اینان به این مفتی به یک مرگی که علی ایّ حال در کمین همه هست منتها اینان زدند و بردند. این مردن برای همه هست. کسی نیست که بتواند بگریزد. به پیغمبر خاتم فرمود: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ[19]. این شربتی است که همه باید بچشند. قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون[20] همه می میرند اما پدرشون را فردا درمیارند. ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون اینها مردند ولکن چه مردن عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون. فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ اینها فرح اند غرق بهجت اند و نشاط به چه؟ به آنچه خدا به آنها داده، از کجا داده مِن فَضْلِهِ از خزینه ی بی پایان فضلش. اصلاً بیان این کلمات در قرآن راستی گیج کننده است فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ خدا خودش داده دیگه نه به وسیله ها، بواسطه یعنی اینها طرف سوداشون خدا است. این پدرهایی که این بچه ها را از دست دادند، این مادرهایی که جوان ها را از دست دادند اینها این کلمات همیشه به نظرشون باشه و بدانند که آنها باید حسرت داشته باشند و آنها که رفتند نهایت درجه ی عیش و شادمانی آنان است. فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ اینها استبشار می کنند به آن کسانی که پشت سر ماندند یعنی آن جوان به پدرش می گوید به مادرش می گوید به برادرش می گوید أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ. باز این کلمه را به شما تذکر می دهم اگر معنای این کلمه را می خواهید بفهمید وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ که یک عده به این آسانی به کجا رسیده اند. آن آیه قرآن را بخوانید: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون[21]. کسانی که به مقام اولیاء اللهی رسیده اند اینها دیگه به جایی می رسند که نه ترسی برای آنها است و نه حزنی. همه فردای قیامت می ترسند. همه غمگین اند ولکن یک مشت جوان، کاسب، بقّال، عطّار، بزاز آن وقت میایند به یک مفتی جان دادن به عشق نگهداری کشور اسلام و مملکت جعفربن محمّد الصّادق و احیای اسم امام زمان به این عشق آمدن و جان دادن همین جوان با این شه پر شهادت خودش را می رساند به آشیانه ای که در آن آشیانه طاووس های علیّین یعنی أولیاء الله منزل کرده اند أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ. یَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل این وضع آنهاست. وضع بازماندگان آنها هم دیگه بالاترین تسلیت، تسلیتی است که خود خدا به آنان می دهد. فقط آنچه که مهم است این است که شما پاکبازان که آمده اید در این راه فقط کاری کنید که دو نکته را هرگز فراموش نکنید. و این دو نکته در نظرتان باشد برای اینکه خیلی شما ارزش دارید.