سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/12/2
7:46 صبح

خطبه زینب کبرى (ع) در مجلس یزید(2)

بدست دست نوشت در دسته

خطبه زینب کبرى (ع) در مجلس یزید(2)

 

 

 

 

محمدامین پورامینی

 

 خوارزمى ماجرا را چنین نقل کرده است: آن گاه زینب، دختر على(ع)و فرزند فاطمه (ع) -دختر رسول خدا(ص) برخاست و پس از حمد و ستایش الهى و درود بر سرور پیامبران چنین گفت: خداى بزرگ به راستى مى‏فرماید! »ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَالَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ« )آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند بسى بدتر بود. )چرا( که‏آیات خدا را تکذیب کردند وآنها را به ریشخند مى‏گرفتند(. اى یزید! آیا گمان برده‏اى که با بستن راه‏هاى زمین و تار کردن‏افق‏هاى آسمان بر ما، و چونان اسیران از این سو به آن سوبردن؛ ما در نزد خداوند خوار گشته‏ایم و تو عزیز؟ و این کار موجب‏منزلت تو در نزد خداوند مى‏شود؟ شادمانى مى‏کنى؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است، اندکى درنگ کن و این‏سخن خداى را از یاد مبر که مى‏فرماید: »وَ لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إَنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدادُوا إثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ‏مُهِینٌ«. )و البته نباید کسانى که کافر شده‏اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت مى‏دهیم براى آنان نیکوست، ما فقط به ایشان‏مهلت مى‏دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و آن گاه عذابى خفّت آور خواهند داشت(. اى پسر آزاد شده! آیا این از عدالت است که‏زنان و کنیزان تو در پرده باشند و دختران رسول خدا)ص( را چونان اسیر در کوچه و بازار بگردانى؟ و آنان را باسر برهنه وچهره باز از این شهر به آن شهر ببرى تا مردم در آبشخورها و منزلگاه‏ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف ووضیع دیده بر چهره‏هایشان بیندازند و مردى که سرپرستى‏شان کند و یا کسى که از آنها حمایت کند نداشته باشند؟! آرى، البتّه ما نمى‏توانیم از کسى که دندان درجگر نیکان فرو مى‏برد و گوشت او با خون شهیدان روییده است چشم یارى داشته باشیم! آن کس که بر ما اهل بیت نظر بغض‏آلود و کینه‏آمیز افکند، چرا باید در دشمنى ما کوتاهى کند؟ آن گاه تو بى‏هیچ احساس گناه و با کمال بى‏چشم و رویى با چوبدستى‏بر دهان ابا عبدالله)ع( بزنى و بگویى:
لَأَهَلُّوا واسْتَهَلُّوا فَرِحاً
ثُمَّ قَالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ‏
چرا نباید این را بگویى و پدرانت را فرا نخوانى؛ که با ریختن خون اهل بیت محمد(ص) و ستارگان زمین، از آل عبدالمطلب انتقام گرفتى و زخمهایتان التیام یافت. پدرانت را نام مى‏برى، گویا صدا مى‏زنى، بدان که توبه زودى به آنها خواهى پیوست و آرزو خواهى کرد که‏اى کاش فلج و لال بودى و چنین سخنهایى را بر زبان نمى‏راندى.
پروردگارا، حق ما را بستان و از کسانى که بر ما ستم کرده‏اند انتقام بگیر و بر آنان که خون ما را ریختند و حامیان ما را کشتندخشم خویش را فرو بار. به خدا سوگند که با این کار تنها پوست خود را کنده و گوشت خود را خورده‏اى! تو با این خونها که ازفرزندان رسول خدا(ص) ریخته‏اى و حرمتى که از آنان شکسته‏اى نزد آن حضرت حاضر خواهى شد و روزى که خداوند آنان‏را گرد آورد و متّحدشان سازد، از تو انتقام خواهد گرفت و حقّ آنان را از تو خواهد ستاند، »وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذیِنَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللّهِ‏أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ«
. تو را همین بس که خداوند داور، محمّد(ص) طلبکار و جبرئیل گواه باشد. و آن که تو راتشویق کرد و زمام امور مسلمانان را به تو سپرد، به زودى خواهد دانست که »چه بد جانشینانى براى ستمگرانند« ؛ و »جایگاه‏چه کسى بدتر و سپاهش ناتوان‏تر است« .
هر چند که گفت و گوى با تو بر مصایب من مى‏افزاید -چون قدر و منزلتت را کوچک مى‏بینم و تو را فروتر از آن که نکوهش وتوبیخ کنم مى‏پندارم- اما چه کنم که دیده‏ها اشکبار و سینه‏ها سوزان است.
چه شگفت است کشته شدن نجیبان حزب خدا به دست رها شدگان حزب شیطان! دست‏هایى به خون ما آلوده است ودهان‏هایى براى خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و بر آن بدن‏هاى پاک و مطهر گرگان و کفتارها گله گله مى‏آیند ومى‏روند.
اگر ما را غنیمت انگاشته‏اى بدان، در آن روزى که به کیفر کردار خود برسى ما را از دست رفته خواهى یافت و خودرا زیانکار! و خداوند بر بندگان ستم روا نمى‏دارد. من از تو به خدا شکایت و بر او تکیه مى‏کنم. هر مکرى خواهى بیندیش و هرچه از دستت بر مى‏آید کوتاهى مکن. به خدا سوگند که یاد ما را از خاطره‏ها نخواهى زدود و چراغ وحى ما را خاموش نخواهى‏کرد و به کنه کار ما پى نخواهى برد و از ننگ رفتار بدى که با ما کرده‏اى نخواهى رست و از رسوایى آن رهایى نخواهى یافت.بدان که راه تو جز فریب نیست و چند روزى بیش نخواهى پایید و در آن روزى که منادى ندا دهد: »نفرین خداوند برستمکاران« جمع تو پراکنده خواهد شد.
سپاس خدایى را که بر رفتار پیشینیان ما مهر سعادت و رحمت زد و کار آیندگان ما را با شهادت و بخشایش به پایان برد. ازخداوند مى‏خواهم که پاداش آنان را کامل گرداند، بر اجرشان بیفزاید و سر منزلشان را نیکو گرداند و پایان کار ما را شرافت‏قرار دهد که او رحیم و دوست دارنده است. بس است ما را خداوند و او نیکو حمایتگرى است، چه نیکو سرورى و چه نیکویارى!

کاشف الغطاء در این باره مى‏گوید: آیا قلم موى هیچ نقاش و نوآورترین نمایشگرى مى‏تواند حال یزید، غرور و خودپسندى، شادمانى و خوشحالى او از پیشرفت امور و انتظام حکومت و لذت پیروزى و انتقام را بهتر از این تصور کند و نمایش‏دهد؟ و آیا در توان و امکان هیچ کس هست که دشمن خویش را چنین با قدرت استدلال بکوبد و پشیمان سازد، و به آنچه آن‏حضرت با آن کلمات رسید برسد؟ آن هم با آن وضعیتى که از او مى‏دانیم! سپس حضرت به این اندازه هم بسنده نکرد و بر آن‏شد تا براى یزید و کسانى که نزدش حضور داشتند، ذلّت باطل و عزّت حق و بى‏اعتنایى و بى‏توجهى خویش را به قدرت،حکومت و هیبت و ترس به نمایش بگذارد. زینب)س( در صدد بر آمد تا بى‏مقدارى و بى‏ارزشى و زشت کردارى و پستى‏اصل و فرعش را به او بشناساند.

فکیکى مى‏نویسد: »بیاییم با هم درباره این خطبه آتشین تأمل کنیم؛ که چگونه میان فنون بلاغت و روش‏هاى فصاحت وسخنورى و میان معانى حماسه و قدرت استدلال و نیروى رویارویى و دفاع در راه آزادى حق و اعتقاد، با چنان صراحتى جمع‏کرد که از فرو رفتن شمشیر در ژرفاى قلب نافذتر و از فرو رفتن نیزه در بدن انسان در میدانهاى پیکار و مبارزه تیزتر بود. براى‏یزید جهیدن بر نیش افعى و سوار شدن بر نوک نیزه از شنیدن این استدلال کوبنده که پرورش یافته مجد و شرف در روى‏طاغوتهاى بنى امیه و فرعونهایشان در کاخهاى افتخار و مجالس دولت‏هاى هِرَقْلى و اشرافى‏گرى زشت کوبید، آسان‏تر بود. این‏خطبه کوبنده تاریخى پیوسته از قهرمانیهاى آن بانوى جاودانه و دلیرى بى‏مانندش حکایت مى‏کند. نفس قوى، حساس و شاعر اوالگوى اخلاقى عالى و برتر بود؛ و این ادبیات جاندار براى همیشه روزگار و نسلى پس از نسل و هر یاد کردى از واقعه خونین ودردناک طف براى سرکشان ستمگر، کوبنده خواهد بود.

نگاهى گذرا به مضامین خطبه‏
این خطبه شیوا از مضامینى عالى و مواضعى محکم بر خوردار است که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1 . بیان یک نکته مهمّ در معارف اسلام درباره مهلت دادن خداوند به سر کشان و ستمگران و کافران و تبهکاران؛ و اینکه این‏کار جز براى اتمام حجّت با آنها و افزایش‏
گناهشان نیست. در این مقام، آنچه یزید به آن دست یافته است به خاطر ارزشمندى او در نزد خداوند نیست! بلکه بایدپیمانه‏اش پر شود، و بداند که عذابى دردناک در انتظار اوست.
2 . بیان ستم یزید در حکومت؛ با آنکه مدّعى تجسّم خلافت اسلامى است.
3 . تأکید بر مسأله حفظ منزلت زن و لزوم غیرت‏ورزى.
4 . تأکید بر این نکته که کار یزید نتیجه کفر اوست و براى انتقام از کشته شدن نزدیکان کافر یزید به دست لشکر رسول‏خدا)ص( در بدر مى‏باشد. این کار در حقیقت کشیدن شمشیر بر روى رسول خدا(ص) و انتقام‏گیرى از وى پس از پنجاه سال‏از وفات آن حضرت بود.
5 . تأکید بر اینکه حکومت و ولایت از آن خاندان محمد(ص) است نه دیگران؛ آنجا که فرمود: »آن گاه که حکومت و اقتدار مابه تو رسید«.
6 . اشاره به مسؤولیت کسى که سرکشى را بر گرده مسلمانان سوار کرده است. حضرت بدین وسیله به یزید که مى‏خواهد رفتارش‏را به قضا و قدر الاهى واگذارد، پاسخ مى‏دهد.
7 . تصریح بر ناتوانى یزید و اطرافیانش براى از میان بردن یاد اهل بیت(ع)؛ چنین کارى از هیچ کس ساخته نیست.
8 . بیان عظمت مقام شهید و والایى شهادت در اندیشه اسلامى.
9 . انداختن مسؤولیت مستقیم قتل امام(ع) به گردن یزید.